کلمه تعقل و مشتقات: ۴۵ بار
عقل در روایات اسلامی
در حدیثی از پیامبراکرم(ص) آمده است «یک ساعت اندیشیدن از هفتاد سال عبادت بهتر است» چون عبادت ریاضتی است نفسانی و تجربه ای روحانی است که خیر آن ها تنها به عابد برمی گردد؛ اما تفکر علاوه براین که ریاضت و تجربه است، بهترین تکیه گاه رشد قوه درک و گسترش عقل و روشن کردن مجهول است و نفع سرشار آن به همه مردم بازمی گردد؛ مثل آن همچون چراغی است که نور را درهر مکانی منتشر می سازد.
از امام علی(ع) در نهج البلاغه است که فرمودند: «فکر آیینه شفاف است» و یا هرکس بیندیشد، بصیرت پیدا می کند و یا «اندیشه ورزی تو، به تو بصیرت و اعتبار می بخشد، هرکس که چشم اندیشه او بیدار شد به کنه همتش خواهد رسید، عبادتی چون اندیشیدن در آفرینش خداوند نیست. اندیشه آدمی آیینه ای است که علم نیک را از زشت به او می نمایاند». در کافی آورده شده که امام صادق(ع) فرمودند: «بهترین عبادت اندیشه ورزی است در خداوند و قدرت وی». همچنین فرمودند: «عبادت به زیادی نماز و روزه نیست، بلکه عبادت، اندیشیدن در امر خداوند است.»
اهمیت تفکر
تعقل دارای مفهومی است که آن را می توان چنین توصیف کرد: تفکر هدف دار با انطباق بر قوانین یا به عبارت صحیح تر با انطباق قوانینی که صحت آن ها اثبات شده است بر آن. این ماده در قرآن کریم با عبارات گوناگون مکرراً مورد تذکر قرار گرفته است.
با کلمه تفکر در ۱۷ آیه: « به آنان بگو آیا نابینا و بینا یکی است؟ آیا فکر نمی کنید۱»
با کلمه عقل در ۴۹ آیه: « وپلیدی را برای کسانی قرار می دهد که تعقل نمی کنند۲»
با کلمه تدبیر در ۴آیه: «آیا آنان که در گفتار الهی (که عین حق است) نیندیشیده اند، آیا برای آنان چیزی آمده است که برای پدران گذشته آنان نیامده بود۳»؟
ضرورت تعقل از دیدگاه قرآن
از جمله امتیازهای فراوان قرآن مجید، امتیاز روشنی است که مردم مسلمان و غیر مسلمان تقریباً درباره ی آن وحدت نظر دارند، زیرا این مزیّت از تلاوت آیات قرآن به گونه ای ثابت می شود که پیش از مراجعه به مناقشات و اختلاف نظرهای مذاهب مختلف، ارقام و اعداد ریاضی و معانی الفاظ ساده، آن را تأیید می کند.
آن امتیاز عبارت است از اهمیت دادن و اتکا به عقل و خرد در موضوعات عقیدتی و نیز در شناخت وظیفه و تکلیف.
در کتاب های ادیان بزرگ اشاره های صریح و یا ضمنی به عقل و یا قوه ی تمییز شده است اما این اشارات به صورت یک مطلب فرعی مطرح گردیده است و حتی گاهی اوقات خواننده به مطالبی در مورد عیبجویی و پرهیز از عقل بر می خورد، زیرا که عقل لغزشگاه عقاید و دری از درهای ادّعا و انکار است.
اما قرآن مجید از عقل جز در مقام تعظیم و توجه بر لزوم عمل بر طبق عقل و مراجعه ی به آن یاد نمی کند. و اشاره به عقل به صورت فرعی و روبنایی و بی حساب در ضمن یک آیه آورده نشده است، بلکه در همه جای قرآن به صورت مطلبی مورد توجه و حتی با لفظ و معنی خاص مطرح و در هر موردی از موارد امر و نهی تکرار می شود؛ مواردی که یک انسان مؤمن را به سبب تسلیم شدن به حکم عقل، تشویق و یا انسان بی ایمان را به خاطر بی اعتنایی و تسلیم نشدن به فرمان عقل و اندیشه سرزنش می کند. اشارات مکرر قرآن به عقل فقط به یک معنی از معانی عقل که روان شناسان و متخصصان علوم جدید آن را بیان می کنند، نیست بلکه تمامی وظایف عقلانی انسان را با عملکردها و ویژگی های مختلفی که دارد شامل می شود و قرآن عمداً میان این وظایف و ویژگی ها، در موارد مختلف خطاب و مناسبت های آن تفکیک قائل می شود از این رو خطاب هایی که درباره ی عقل در قرآن آمده است به عقل مدبّر و یا به عقل مدرک و به عقلی که ملاک دقّت راستین و قضاوت صحیح است، منحصر نمی شود، بلکه در آیات قرآنی خطاب قرآن تمام ویژگی ها و وظایفی است که بر عهده ی عقل در ذهن آدمی می گنجد. این ویژگی ها و وظایف فراوانند و در این جا دلیل برای تفصیل آن ها وجود ندارد، زیرا تمامی آن ها ممکن است عقل مدبر و عقل مدرک و عقل اندیشمندی که عهده دار مقایسه و صدور حکم درباره ی معانی و اشیاء است شامل شود.
به این ترتیب عقل، به معنی عام کلمه ملکه ای است که شامل نیروی مدبّر اخلاقی و یا مانعی برای کارهای ممنوع و نامشروع و ناپسند می باشد. از این رو ماده ی اشتقاق عقل را از «عقل» دانسته اند که عقال (پابند شتر) نیز از آن گرفته شده است و ممکن است شهرت عقل به این نام در زبان های بزرگ دنیا که صدها میلیون از افراد بشر به آن زبان ها صحبت می کنند، به همین دلیل بوده باشد؛ زیرا کلمه «مایند» Mindو مشتقات آن در زبان آلمانی به معنی خویشتن داری و مبالات آمده و بدان وسیله بر شخص غافلی که نیاز به هشدار دارد، اشاره می کند. به عقیده ی من، تمام لغاتی که از این ماده ریشه گرفته چیزی جز به معنی عقل و خرد نمی تواند باشد که وسیله ی تدبیر و یا هشدار و زنهار است.
از جمله ویژگی های عقل، ملکه ی ادراک بودن آن در انسان است که ملاک فهم و تصور آدمی است و این ملکه با وجود این که برای کارهای عقل مدبّر اخلاق و درک اسباب و نتایج کار او ضرورت دارد، گاهی نیز خود مستقلاً اموری را که هیچ ارتباطی به اوامر و نواهی و خوبی ها و بدی ها ندارد، درک می کند.
از جمله ویژگی های عقل این است که دریافت های خود را دقیقاً بررسی و آن ها را زیر و رو می کند تا باطن و اسرار نهفته شان را کشف کند و نتایج و احکام خود را بر اساس همان اسرار نهفته بسازد و این ویژگی ها مجموعه ی ملکه قضاوت و داوری را در خود جمع دارد و ملکه ی حکمت نیز با آن ها مرتبط است و همچنین وقتی که بدان وسیله حکمت حکیم به آگاهی از خوبی ها و بدی ها و شایست و ناشایست ها برسد به عقل مدبّر ارتباط پیدا می کند.
از بالاترین ویژگی ها عقل انسانی، رشد است و آن تکوین تمام شخصیت در شخص عاقل رشید است. وظیفه رشد، فوق وظیفه ی عقل مدبر، و عقل مدرک و عقل حکیم است زیرا وظیفه رشد استیفای تمام این وظایف می باشد و پختگی هر چه بیشتر و کمال عقل و همچنین تمییز به وسیله ی قوه ی رشد، مبتنی بر آن است، زیرا هیچ گونه نقص و اختلال در آن راه ندارد، و گاهی در ادراک شخص حکیم کاستی به وجود می آید و گاهی نقصانی در حکمت عقل مدبّر مشاهده می شود اما به وسیله ی عقل رشید هر دوی این ها هدایت می شوند و نجات می یابند.
فریضه ی اندیشیدن در قرآن کریم شامل عقل انسانی نسبت به تمام وظایف مربوطه با همه ویژگی ها و مدلولات آن است.
بنابراین قرآن مجید، هم عقل مدبر و هم عقل مدرک و هم عقل حکیم و هم عقل رشید را مخاطب قرار می دهد و از عقل به عنوان چیزی سطحی و غیر مکلف نام نمی برد، بلکه از آن به عنوان یک هدف اصلی و به طور مفصل – چنانکه در هیچ کتابی از کتب ادیان دیگر نظیر ندارد – یاد می کند.
براستی در آن زمان که هیچ دستگاه برای اسکن مغز وجود نداشت حضرت محمد به تنهایی از کجا می توانست بداند که مرکز دروغگویی در قسمت جلوی مغز یا سر است.
آیات قرآن کریم پیرامون موضوع تعقل
سوره بقره آیات ﴿۴۴﴾ و ﴿۷۳﴾ و ﴿۷۶﴾ و ﴿۱۶۴﴾ و﴿۱۷۱﴾ و ﴿۲۴۲﴾
أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴿٤٤﴾
آیا مردم را به نیکی (و ایمان به پیامبری که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت میکنید، اما خودتان را فراموش مینمایید؛ با اینکه شما کتاب (آسمانی) را میخوانید! آیا نمیاندیشید؟! (توبیخ کسانی که اندیشه نمی کنند)
فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَٰلِكَ يُحْيِي اللَّـهُ الْمَوْتَىٰ وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴿٧٣﴾
سپس گفتیم: «قسمتی از گاو را به مقتول بزنید! (تا زنده شود، و قاتل را معرفی کند.) خداوند اینگونه مردگان را زنده میکند؛ و آیات خود را به شما نشان میدهد؛ شاید اندیشه کنید»! (معاد)
وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللَّـهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُم بِهِ عِندَ رَبِّكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿٧٦﴾
و هنگامی که مؤمنان را ملاقات کنند، میگویند: «ایمان آوردهایم.» ولی هنگامی که با یکدیگر خلوت میکنند، (بعضی به بعضی دیگر اعتراض کرده،) میگویند: «چرا مطالبی را که خداوند (در باره صفات پیامبر اسلام) برای شما بیان کرد، به مسلمانان بازگو میکنید تا (روز رستاخیز) در پیشگاه خدا، بر ضد شما به آن استدلال کنند؟! آیا نمیفهمید؟!»
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللَّـهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿١٦٤﴾
در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و شد شب و روز، و کشتیهایی که در دریا به سود مردم در حرکتند، و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده، و با آن، زمین را پس از مرگ، زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده، و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان مسخرند، نشانههایی است (از ذات پاک خدا و یگانگی او) برای مردمی که عقل دارند و میاندیشند! (خلقت آسمانها و زمین و سایر مخلوقات)
وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ ﴿١٧١﴾
مَثَل (تو در دعوت) کافران، بسان کسی است که (گوسفندان و حیوانات را برای نجات از چنگال خطر،) صدا میزند؛ ولی آنها چیزی جز سر و صدا نمیشنوند؛ (و حقیقت و مفهوم گفتار او را درک نمیکنند. این کافران، در واقع) کر و لال و نابینا هستند؛ از این رو چیزی نمیفهمند! (استفاده از تشبیه و تمثیل)
كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿٢٤٢﴾
این چنین، خداوند آیات خود را برای شما شرح میدهد؛ شاید اندیشه کنید! (اندیشه در احکام الهی)
(آیات قبل: و کسانی که از شما در آستانه مرگ قرارمیگیرند و همسرانی از خود بهجا میگذارند، باید برای همسران خود وصیت کنند که تا یک سال، آنها را (با پرداختن هزینه زندگی) بهرهمند سازند؛ به شرط اینکه آنها (از خانه شوهر) بیرون نروند (و اقدام به ازدواج مجدد نکنند). و اگر بیرون روند، (حقی در هزینه ندارند؛ ولی) گناهی بر شما نیست نسبت به آنچه در باره خود، به طور شایسته انجام میدهند. و خداوند، توانا و حکیم است(۲۴۰) و برای زنان مطلقه، هدیه مناسبی لازم است (که از طرف شوهر، پرداخت گردد). این، حقی است بر مردان پرهیزکار.(۲۴۱)
يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنجِيلُ إِلَّا مِن بَعْدِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿٦٥﴾
ای اهل کتاب! چرا درباره ابراهیم، گفتگو و نزاع میکنید (و هر کدام، او را پیرو آیین خودتان معرفی مینمایید)؟! در حالی که تورات و انجیل، بعد از او نازل شده است! آیا اندیشه نمیکنید؟! (توبیخ تقلید کورکورانه)
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِّن دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ ﴿١١٨﴾
ای کسانی که ایمان آوردهاید! محرم اسراری از غیر خود، انتخاب نکنید! آنها از هرگونه شرّ و فسادی در باره شما، کوتاهی نمیکنند. آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید. (نشانههای) دشمنی از دهان (و کلام) شان آشکار شده؛ و آنچه در دلهایشان پنهان میدارند، از آن مهمتر است. ما آیات (و راههای پیشگیری از شرّ آنها) را برای شما بیان کردیم اگر اندیشه کنید! (دشمن شناسی)
(آیات بعدی: شما کسانی هستید که آنها را دوست میدارید؛ امّا آنها شما را دوست ندارند! در حالی که شما به همه کتابهای آسمانی ایمان دارید (و آنها به کتاب آسمانی شما ایمان ندارند). هنگامی که شما را ملاقات میکنند، (به دروغ) میگویند: «ایمان آوردهایم!» امّا هنگامی که تنها میشوند، از شدّت خشم بر شما، سر انگشتان خود را به دندان میگزند! بگو: «با همین خشمی که دارید بمیرید! خدا از (اسرار) درون سینهها آگاه است».(۱۱۹) اگر نیکی به شما برسد، آنها را ناراحت میکند؛ و اگر حادثه ناگواری برای شما رخ دهد، خوشحال میشوند. (امّا) اگر (در برابرشان) استقامت و پرهیزگاری پیشه کنید، نقشههای (خائنانه) آنان، به شما زیانی نمیرساند؛ خداوند به آنچه انجام میدهند، احاطه دارد. (۱۲۰))
لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿١٠﴾
ما بر شما کتابی نازل کردیم که وسیله تذکّر (و بیداری) شما در آن است! آیا نمیفهمید؟! (قرآن و هدایت)
أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿٦٧﴾
اف بر شما و بر آنچه جز خدا میپرستید! آیا اندیشه نمیکنید (و عقل ندارید)؟! (توحید)
قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ ﴿٢٨﴾
(موسی) گفت: «او پروردگار مشرق و مغرب و آنچه میان آن دو است میباشد، اگر شما عقل و اندیشه خود را به کار میگرفتید!»
سوره انعام آیات ﴿۳۲﴾ و﴿۱۵۱﴾
وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴿٣٢﴾
زندگی دنیا، چیزی جز بازی و سرگرمی نیست! و سرای آخرت، برای آنها که پرهیزگارند، بهتر است! آیا نمیاندیشید؟! (معاد)
قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُم مِّنْ إِمْلَاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّـهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْتَعْقِلُونَ ﴿١٥١﴾
بگو: «بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزی را شریک خدا قرار ندهید! و به پدر و مادر نیکی کنید! و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشید! ما شما و آنها را روزی میدهیم؛ و نزدیک کارهای زشت نروید، چه آشکار باشد چه پنهان! و انسانی را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانید! مگر بحق (و از روی استحقاق)؛ این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شاید درک کنید! (توحید- احکام الهی)
سوره مُلْکْ {فرمانروایی} آیه ﴿۱۰﴾
وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ .﴿۱۰﴾
و میگویند : اگر ما گوش شنوا میداشتیم ، و یا عقل خود را به کار میگرفتیم ، هرگز از زمره دوزخیان نمیگشتیم .
سوره العنكبوت آیه ﴿۴۳﴾ و (۳۵) و (۶۳)
وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ ﴿۴۳﴾
و اين مثلها را براى مردم مى زنيم و[لى] جز دانشوران آنها را درنيابند .
وَلَقَد تَّرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿٣٥﴾
و از این آبادی نشانه روشنی (و درس عبرتی) برای کسانی که میاندیشند باقی گذاردیم! (تفکر در احوال اقوام گذشته)
(آیه قبل: ما بر اهل این شهر و آبادی به خاطر گناهانشان، عذابی از آسمان فرو خواهیم ریخت!»)
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّـهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّـهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ ﴿ ٦٣﴾
و اگر از آنان بپرسی: «چه کسی از آسمان آبی فرستاد و بوسیله آن زمین را پس از مردنش زنده کرد؟ میگویند: «اللّه»! بگو: «حمد و ستایش مخصوص خداست!» امّا بیشتر آنها نمیدانند.
سوره المائدة آیه ﴿۵۸﴾ و (۱۰۳)
وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْقِلُونَ﴿٥٨﴾
آنها هنگامی که (اذان میگویید، و مردم را) به نماز فرا میخوانید، آن را به مسخره و بازی میگیرند؛ این بخاطر آن است که آنها جمعی نابخردند. (دشمن شناسی)
مَا جَعَلَ اللَّـهُ مِن بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ وَلَـٰكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّـهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ ﴿١٠٣﴾
خداوند هیچگونه «بحیره» و «سائبه» و «وصیله» و «حام» قرار نداده است [اشاره به چهار نوع از حیوانات اهلی است که در زمان جاهلیت، استفاده از آنها را به عللی حرام میدانستند؛ و این بدعت، در اسلام ممنوع شد.] ولی کسانی که کافر شدند، بر خدا دروغ میبندند؛ و بیشتر آنها نمیفهمند!
سوره الحج آیه ﴿۴۶﴾
أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ ﴿۴۶﴾
آيا آنها سير در زمين نكردند تا دلهائي داشته باشند كه با آن حقيقت را درك كنند يا گوشهاي شنوائي كه نداي حق را بشنوند چرا كه چشمهاي ظاهر نابينا نميشود بلكه دلهائي كه در سينهها جاي دارد بينائي را از دست ميدهد! (
سوره الفرقان آیه ﴿۴۴﴾
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا﴿۴۴﴾
آياگمان ميبري اكثرآنهاميشنوندياميفهمند؟آنهافقط همچون چهارپايانندبلكه گمراهتر!
سوره النحل آیه ﴿۱۲﴾ و (۶۷) و ﴿۷۸﴾
وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالْنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالْنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿۱۲﴾
اوشب وروزوخورشيدوماه رامسخرشماساخت،ونيزستارگان به فرمان اومسخرشمايند،دراين نشانههائي است (ازعظمت خدا) براي گروهي كه عقل خودرابكارميگيرند.
وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿۶۷﴾
و از ميوه درختان خرما و انگور باده مستى بخش و خوراكى نيكو براى خود مى گيريد قطعا در اين[ها] براى مردمى كه تعقل مى كنند نشانه اى است .
وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿۷۸﴾
و خدا شما را از شكم مادرانتان در حالى كه چيزى نمى دانستيد بيرون آورد و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد باشد كه سپاسگزارى كنيد.
سوره الأنفال آیه ﴿۲۲﴾
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ ﴿۲۲﴾
بدترين جنبندگان نزدخداافرادكرولالي هستندكه انديشه نميكنند.
استاد مطهری : منظور از قرآن کرولال عضوی نیست بلکه منظور آن دسته از مردم اند که حقیقت را نمی خواهند بشنوند و یا می شنوند و به زبان اعتراف نمی کنند گویی از شنیدن حقایق عاجز است و صرفا برای شنیدن مهملات آمادگی دارد و زبانی که تنها برای چرند گویی به کار می افتد به تعبیر قرآن لال است .
ایت الله مظاهری :اگر راجع به تعقل آیه ای جز این آیه نازل نشده بود بس بود که انسان بداند تعقل مانع سقوط اوست و عقل و فکر خود رابه کار گیرد .
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿٢﴾
ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، شاید شما درک کنید (و بیندیشید!) (قرآن)
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِي إِلَيْهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ اتَّقَوْا أَفَلَاتَعْقِلُونَ ﴿١٠٩﴾
و ما نفرستادیم پیش از تو، جز مردانی از اهل آبادیها که به آنها وحی میکردیم! آیا (مخالفان دعوت تو،) در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند چه شد؟! و سرای آخرت برای پرهیزکاران بهتر است! آیا فکر نمیکنید؟! (تفکر در احوال اقوام گذشته)
سوره الروم آیات ﴿۲۴﴾ و (۲۸)
وَمِنْ آيَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿۲۴﴾
و از نشانه هاى او [اينكه] برق را براى شما بيمآور و اميدبخش مى نماياند و از آسمان به تدريج آبى فرو مى فرستد كه به وسيله آن زمين را پس از مرگش زنده مى گرداند در اين [امر هم] براى مردمى كه تعقل مى كنند قطعا نشانه هايى است .
ضَرَبَ لَكُم مَّثَلًا مِنْ أَنفُسِكُمْ هَل لَّكُم مِّن مَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِّن شُرَكَاء فِي مَا رَزَقْنَاكُمْ فَأَنتُمْ فِيهِ سَوَاء تَخَافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنفُسَكُمْ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴿۲۸﴾
[خداوند] براى شما از خودتان مثلى زده است آيا در آنچه به شما روزى داده ايم شريكانى از بردگانتان داريد كه در آن [مال با هم] مساوى باشيد و همان طور كه شما از يكديگر بيم داريد از آنها بيم داشته باشيد اين گونه آيات خود را براى مردمى كه مى انديشند به تفصيل بيان مى كنيم.
بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْوَاءهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَن يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِين ﴿۲۹﴾
نه [اين چنين نيست] بلكه كسانى كه ستم كردهاند بدون هيچ گونه دانشى هوسهاى خود را پيروى كردهاند پس آن كس را كه خدا گمراه كرده چه كسى هدايت مىكند و براى آنان ياورانى نخواهد بود.
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴿۳۰﴾
پس روى خود را با گرايش تمام به حق به سوى اين دين كن با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است آفرينش خداى تغييرپذير نيست اين است همان دين پايدار ولى بيشتر مردم نمىدانند.
سوره اعراف آیه ﴿۱۶۹﴾
فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتَابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هَـٰذَا الْأَدْنَىٰ وَيَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنَا وَإِن يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِّثْلُهُ يَأْخُذُوهُ أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِم مِّيثَاقُ الْكِتَابِ أَن لَّا يَقُولُوا عَلَى اللَّـهِ إِلَّا الْحَقَّ وَدَرَسُوا مَا فِيهِ وَالدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلَاتَعْقِلُونَ ﴿١٦٩﴾
پس از آنها، فرزندانی جای آنها را گرفتند که وارث کتاب (آسمانی، تورات) شدند؛ (امّا با این حال،) متاع این دنیای پست را گرفته، (بر اطاعت فرمان خدا ترجیح میدهند) و میگویند: «(اگر ما گنهکاریم توبه میکنیم و) بزودی بخشیده خواهیم شد!» اما اگر متاع دیگری همانند آن به دستشان بیفتد، آن را (نیز) میگیرند، (و باز حکم خدا را پشت سر میافکنند.) آیا پیمان کتاب (خدا) از آنها گرفته نشده که بر خدا (دروغ نبندند، و) جز حق نگویند، و آنان بارها آنرا خواندهاند؟! و سرای آخرت برای پرهیزگاران بهتر است، آیا نمیفهمید؟!
لَّيْسَ عَلَى الْأَعْمَىٰ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَىٰ أَنفُسِكُمْ أَن تَأْكُلُوا مِن بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالَاتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُوا جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَىٰ أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّـهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿٦١﴾
بر نابینا و افراد لنگ و بیمار گناهی نیست (که با شما هم غذا شوند)، و بر شما نیز گناهی نیست که از خانههای خودتان [=خانههای فرزندان یا همسرانتان که خانه خود شما محسوب میشود بدون اجازه خاصّی] غذا بخورید؛ و همچنین خانههای پدرانتان، یا خانههای مادرانتان، یا خانههای برادرانتان، یا خانههای خواهرانتان، یا خانههای عموهایتان، یا خانههای عمّههایتان، یا خانههای داییهایتان، یا خانههای خالههایتان، یا خانهای که کلیدش در اختیار شماست، یا خانههای دوستانتان، بر شما گناهی نیست که بطور دستهجمعی یا جداگانه غذا بخورید؛ و هنگامی که داخل خانهای شدید، بر خویشتن سلام کنید، سلام و تحیّتی از سوی خداوند، سلامی پربرکت و پاکیزه! این گونه خداوند آیات را برای شما روشن میکند، باشد که بیندیشید! (احکام الهی)
سوره ملک آیه ﴿۱۰﴾
وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ ﴿۱۰﴾
و گويند اگر شنيده [و پذيرفته] بوديم يا تعقل كرده بوديم در [ميان] دوزخيان نبوديم.
سوره یونس آیه ﴿۱۶﴾ و﴿۴۲﴾ و﴿۱۰۰﴾
قُل لَّوْ شَاءَ اللَّـهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلَا أَدْرَاكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُرًا مِّن قَبْلِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿ ١٦﴾
بگو: «اگر خدا میخواست، من این آیات را بر شما نمیخواندم؛ و خداوند از آن آگاهتان نمیکرد؛ چه اینکه مدّتها پیش از این، در میان شما زندگی نمودم؛ (و هرگز آیهای نیاوردم؛) آیا نمیفهمید؟!» (نبوت و هدایت)
وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ كَانُوا لَا يَعْقِلُونَ﴿٤٢﴾
گروهی از آنان، بسوی تو گوش فرامیدهند (؛ امّا گویی هیچ نمیشنوند و کرند)! آیا تو میتوانی سخن خود را به گوش کران برسانی، هر چند نفهمند؟!
وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ﴿١٠٠﴾
(اما) هیچ کس نمیتواند ایمان بیاورد، جز به فرمان خدا (و توفیق و یاری و هدایت او)! و پلیدی (کفر و گناه) را بر کسانی قرارمیدهد که نمیاندیشند. (انذار و توبیخ کسانی که نمی اندیشند)
سوره انبیا آیه ﴿۶۷﴾
أُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿۶۷﴾
اف بر شما و بر آنچه غير از خدا مى پرستيد مگر نمى انديشيد.
سوره مومنون آیه ﴿۸۰﴾
وَهُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ وَلَهُ اخْتِلَافُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿۸۰﴾
و اوست آن كس كه زنده مى كند و مى ميراند و اختلاف شب و روز از اوست مگر نمى انديشيد .
سوره قصص آیه ﴿۶۰﴾
وَمَا أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَزِينَتُهَا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿۶۰﴾
و هر آنچه به شما داده شده است كالاى زندگى دنيا و زيور آن است و[لى] آنچه پيش خداست بهتر و پايدارتر است مگر نمى انديشيد.
سوره صافات آیات ﴿۱۳۷﴾ و ﴿۱۳۸﴾
وَإِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ ﴿۱۳۷﴾
و در حقيقت شما بر آنان صبحگاهان .
وَبِاللَّيْلِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿۱۳۸﴾
و شامگاهان مى گذريد آيا به فكر فرو نمى رويد .
سوره یس آیات ﴿۶۲﴾ و ﴿۶۸﴾
وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ ﴿۶۲﴾
و [او] گروهى انبوه از ميان شما را سخت گمراه كرد آيا تعقل نمیکرديد .
وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلَا يَعْقِلُونَ ﴿۶۸﴾
هر كس را كه طول عمر دهيم در آفرينش واژگونه ميكنيم (و به ناتواني كودكي باز ميگردانيم) آيا انديشه نميكنند؟
سوره هود آیه ﴿ ۵۱ ﴾
يَا قَوْمِ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿۵۱﴾
اى قوم من براى اين [رسالت] پاداشى از شما درخواست نمىكنم پاداش من جز بر عهده كسى كه مرا آفريده است نيست پس آيا نمىانديشيد.
۲۱. وَفِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِّنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَىٰ بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَىٰ بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿٤﴾
و در روی زمین، قطعاتی در کنار هم قرار دارد که با هم متفاوتند؛ و (نیز) باغهایی از انگور و زراعت و نخلها، (و درختان میوه گوناگون) که گاه بر یک پایه میرویند و گاه بر دو پایه؛ (و عجیبتر آنکه) همه آنها از یک آب سیراب میشوند! و با این حال، بعضی از آنها را از جهت میوه بر دیگری برتری میدهیم؛ در اینها نشانههایی است برای گروهی که عقل خویش را به کار میگیرند! (خلقت آسمان و زمین و نظم حاکم بر مخلوقات)
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّىٰ مِن قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُّسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿٦٧﴾
او کسی است که شما را از خاک آفرید، سپس از نطفه، سپس از علقه (خون بسته شده)، سپس شما را بصورت طفلی (از شکم مادر) بیرون میفرستد، بعد به مرحله کمال قوّت خود میرسید، و بعد از آن پیر میشوید و (در این میان) گروهی از شما پیش از رسیدن به این مرحله میمیرند و در نهایت به سرآمد عمر خود میرسید؛ و شاید تعقّل کنید!
إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿٣﴾
که ما آن را قرآنی فصیح و عربی قرار دادیم، شاید شما (آن را) درک کنید!
وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنزَلَ اللَّـهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن رِّزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿٥﴾
و نیز در آمد و شد شب و روز، و رزق (و بارانی) که خداوند از آسمان نازل کرده و بوسیله آن زمین را بعد از مردنش حیات بخشیده و همچنین در وزش بادها، نشانههای روشنی است برای گروهی که اهل تفکّرند!
اعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴿١٧﴾
بدانید خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده میکند! ما آیات (خود) را برای شما بیان کردیم، شاید اندیشه کنید!
لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاءِ جُدُرٍ بَأْسُهُم بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّىٰ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْقِلُونَ ﴿١٤﴾
آنها هرگز با شما بصورت گروهی نمیجنگند جز در دژهای محکم یا از پشت دیوارها! پیکارشان در میان خودشان شدید است، (امّا در برابر شما ضعیف!) آنها را متّحد میپنداری، در حالی که دلهایشان پراکنده است؛ این به خاطر آن است که آنها قومی هستند که تعقّل نمیکنند!
احدیث
پیامبر مكرم اسلام (صل الله علیه و آله و سلم)
- خدا به بندگانش چیزی بهتر از عقل نبخشیده است. زیرا خوابیدن عاقل از شب بیداری جاهل بهتر است و در منزل بودن عاقل از مسافرت جاهل (بسوی حج و جهاد) بهتر است و خدا پیغمبر و رسول را جز برای تكمیل عقل مبعوث نسازد. «اصول كافی –جلد ۱- صفحه ۱۴»مت
- جانمایه آدمی خرد اوست و کسی که خرد ندارد دین ندارد . ( میزان الحکمه )
- همه خوبیها را با عقل می توان یافت و هرکس عقل ندارد دین ندارد پاداش مردم در قیامت به اندازه عقلشان است .
- ثواب عبادت هر کس به اندازه عقل اوست .
- يا عَلىُّ اَلعَقلَ مَا اكتُسِبَت بِهِ الجَنَّةُ وَطُلِبَ بِهِ رِضَى الرَّحمنِ؛
يا على عقل چيزى است كه با آن بهشت و خشنودى خداوند رحمان به دست مى آيد. «من لایحضره الفقیه،ج۴،ص۳۶۹»
- مَن اُلهِمَ الصِّدقَ فى كَلامِهِ وَ الإنصافَ مِن نَفسِهِ وَ بِرَّ والِدَيهِ وَ وَصلَ رَحِمِهِ، اُنسِى ءَ لَهُ فى اَجَلُهُ وَ وُسِّعَ عَلَيهِ فى رِزقِهِ وَ مُتِّعَ بِعَقلِهِ وَ لُـقِّنَ حُجَّتَهُ وَقتَ مُساءَلَتِهِ ؛
به هر كس، راستگويى در گفتار، انصاف در رفتار، نيكى به والدين و صله رحم الهام شود، اجلش به تأخير مى افتد، روزيش زياد مى گردد، از عقلش بهره مند مى شود و هنگام سئوال [مأموران الهى] پاسخ لازم به او تلقين مى گردد.
«اعلام الدين، ص ۲۶۵»
- مَنِ استَشارَهُ أَخوهُ المُؤمِنُ فَلَم يَمحَضهُ النَّصيحَةَ سَلَبَهُ اللّه لُبَّهُ؛
هر كس برادر مؤمنش با او مشورت كند و او صادقانه راهنمائيش نكند، خداوند عقلش را از او بگيرد.«بحارالأنوار، ج۷۲، ص۱۰۴» - أَعقَلُ النّاسِ أَشَدُّهُم مُداراةً لِلنّاسِ؛ عاقل ترين مردم كسى است كه بيشتر با مردم مدارا كند.«من لايحضره الفقيه، ج۴، ص۳۹۵»
- لا فقرَ اَشدُّ مِنَ الجَهلِ ، لا مالَ اَعودُ مِن العَقلِ؛
- هیچ تهیدستی سخت تر از نادانی و هیچ مالی سودمندتر از عقل نیست. «تحف العقول، ص۶»
امام علی (ع)
- عقل پرده ای است پوشاننده محبت. وفض جمالی است هویدا. پس نادرستیهای اخلاق ترابفضلت بپوشان وباعقلت هوست رابكش تادوستی مردم برایت سالم ماندومحبت توبرآنهاآشكارگردد. «اصولكافی–جلد ۱- صفحه ۲۲»
- خرد از زشتکاری دور می گرداند و به نیکیها فرمان می دهد .
- خرد محکمترین پایه است .
- همنشینی با نادان از بی خردی است .
- با فرو گذاشتن کارهای بیهوده خردت کامل می گردد.
- شش چیز است که با آنها خرد های مردم سنجیده می شود بردباری در هنگام خشم و شکیبایی به گاه ترس و میانه روی به هنگام خواهش و میل و ترس از خدا در همه حال و خوش مداراکردن و کمی جدال .
- عقل کافی است .که گمراهی را از رستگاری نشانت دهد .
- انسان ترکیبی است از عقل و صورت پس کسی که عقل از او روی گرداند و صورت با او بماند کامل نیست و همچون جسمی بدون روح است. (الحیاه ج ۱ ص ۴۴)
- عقل را به دو قسمت تقسیم كردهاند: عقل ذاتى و فطرى، و عقل اكتسابى و تجربى. عقل ذاتى و فطرتى همان منبع دركى است كه خداوند رحمان در بنى آدم قرار داده است براى این كه از حیوانات و از جماد و نبات متمایز باشد. دیگرى، عقل اكتسابى و تجربى است. انسان در اثر رفت و آمد و معاشرت با مردم، تبادل افكار و مباحثه و انتقاد، عقل تجربى و اكتسابى پیدا مىكند.
- در حكمت ۲۳۵ چنین آمده: قیل له صف لنا العاقل فقال: هو الّذى یضع الشّیئ مواضعه ثم قیل له: فصف لنا الجاهل فقال: قد فعلت، از امیر المۆمنین (علیه السلام) پرسیده شد، عاقل را براى ما تعریف كنید (آن حضرت یک تعریف فلسفى و جامع و مانع فرمود كه از این بهتر نمىشود.) فرمود: عاقل كسى است كه هر چیزى را، هر امرى را، در موضع مناسب خودش مىگذارد.
- در نهج البلاغه در نامه سى و یكم مىفرماید: و العقل حفظ التّجارب.عقل، حفظ و نگهدارى تجربههاست.
- أَعقَلُ النّاسِ أَبعَدُهُم عَن كُلِّ دَنيَّةٍ؛
عاقل ترين مردم كسى است كه از همه پَستى ها دورتر باشد .«تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص۱۹۷»
-
- مَن لَم يُهَذِّب نَفسَهُ لَم يَنتَفِع بِالعَقلِ؛هر كس خود را تزكيه نكند، از عقل بهره نمى برد. «تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص۲۴۰»
- أَفضَلُ النّاسِ عَقلاً أَحسَنُهُم تَقديرا لِمَعاشِهِ وَأَشَدُّهُمُ اهتِماما بِإِصلاحِ مَعادِهِ؛
عاقل ترين مردم كسى است كه در امور زندگيش بهتر برنامه ريزى كند و در اصلاح آخرتش بيشتر همّت نمايد.«تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص۵۲»
-
- زكوةُ العَقلِ احتِمالُ الجُهّالِ؛ زكات عقل تحمّل نادانان است. «تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص۵۶»
- رَدعُ النَّفسِ عَن زَخارِفِ الدُّنيا ثَمَرَةُ العَقلِ؛ دورى از تجمّلات دنيا ميوه عقل است. «تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص۲۴۱»
- لَيسَ العاقِلُ مَن يَعرِفُ الخَيرَ مِنَ الشَّرِّ وَلكِنَّ العاقِلُ مَن يَعرِفُ خَيرَ الشَّرَّينِ؛
عاقل آن نيست كه خير را از شر تشخيص دهد، بلكه عاقل كسى است كه ميان دو شر، آن را كه ضررش كمتر است بشناسد.
«بحار الانوار(ط-بیروت)ج۷۵،ص۶»
-
- يَنبَغى لِلعاقِلِ اَن يَحتَرِسَ مِن سُكرِ المالِ وَ سُكرِ القُدرَةِ ، وَ سُكرِ العِلمِ ، وَ سُكرِ المَدحِ وَ سُكرِ الشَّبابِ ، فَاِنَّ لِكُلِّ ذالِكَ رياحا خَبيثَةً تَسلُبُ العَقلَ وَ تَستَخِفُّ الوَقارَ ؛
سزاوار است كه عاقل ، از مستى ثروت، قدرت ، دانش ، ستايش و مستى جوانى بپرهيزد، چرا كه هر يك را بادهاى پليدى است كه عقل را نابود مى كند و وقار و هيبت را كم مى نمايد .«تصنیف غرر الحكم و دررالکلم،ص۶۶»
-
- اَلحِلمُ غِطاءٌ ساتِرٌ وَالعَقلُ حُسامٌ قاطِعٌ، فَاستُر خَلَلَ خَلقِكَ بِحِلمِكَ وَقاتِل هَواكَ بِعَقلِكَ؛
بردبارى پرده اى پوشاننده و عقل شمشيرى برنده است، پس عيبهاى اخلاقى خود را با بردبارى بپوشان و با عقلت به جنگ هوا و هوست برخيز. «الذریه الی الحافظ الشریعه،ج۱،ص۲۱۳»
- اَلحِلمُ غِطاءٌ ساتِرٌ وَالعَقلُ حُسامٌ قاطِعٌ، فَاستُر خَلَلَ خَلقِكَ بِحِلمِكَ وَقاتِل هَواكَ بِعَقلِكَ؛
- حُبُّ الدُّنيا يُفسِدُ العَقلَ وَ يُصِمُّ القَلبَ عَن سَماعِ الحِكمَةِ وَ يوجِبُ اَليمَ العِقابِ؛
دل بستگى به دنيا، عقل را فاسد مى كند، قلب را از شنيدن حكمت ناتوان مى سازد و باعث عذاب دردناك مى شود.
«مستدرک الوسائل و منبسط المسائل،ج۱۲،ص۴۱»
-
- اَلعَقلُ يَهدى وَيُنجى، وَالجَهلُ يُغوى وَيُردى؛
عقل راهنمايى مى كند و نجات مى دهد و نادانى گمراه مى كند و نابود مى گرداند.«غررالحکم و دررالحکم،ص۱۲۴»
-
- اَکثَرُ مَصَارعِ العُقُولِ تَحتَ بُرُوقِ المَطَامِعِ؛ قربانگاه عقلها غالبا در پرتو طمعها است. «نهج البلاغه،ص۵۰۷»
- لا غِنَی کالعَقلِ، و لا فَقرَ کالجَهلِ، و لا میراثَ کالاَدَب و لا ظَهیرَ کالمُشاوَرَه؛
هیچ ثروتی چون عقل و هیچ فقری چون جهل و هیچ میراثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون مشورت نخواهد بود.«نهج البلاغه،ص۴۷۸»
-
- اَلْحِلْمُ غِطاءٌ ساتِرٌ وَالْعَقْلُ حِسامٌ قاطِعٌ، فَاسْتُرْ خَلَلَ خَلْقِكَ بِحِلْمِكَ وَقاتِلْ هَواكَ بِعَقْلِكَ؛
بردبارى پردهاى پوشاننده و عقل شمشيرى برنده است، پس عيبهاى اخلاقى خود را با بردبارى بپوشان و با عقلت به جنگ هوا و هوست برخيز. «الذریه الی الحافظ الشریعه،ج۱،ص۲۱۳»
-
- اَعْقَلُ النّاسِ مَنْ كانَ بِعَيْبِهِ بَصيرا وَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ ضَريرا؛
عاقلترين مردم كسى است كه به عيبهاى خويش بينا و از عيوب ديگران، نابينا باشد. «غررالحكم، ص۲۰۷»
-
- اَعْقَلُ النّاسِ مَنْ غَلَبَ جِدُّهُ هَزْلَهُ وَ اسْتَظْهَرَ عَلى هَواهُ بِعَقْلِهِ؛
عاقل كسى است كه جدّىاش از شوخىاش بيشتر باشد و با كمك عقلش بر هوا و هوسش پيروز گردد.«تصنیف غررالحكم،ص۵۲»
-
- اَلا وَ اِنَّ اللَّبيبَ مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجوهَ الاْآراءِ بِفِكْرٍ صائِبٍ وَ نَظَرٍ فِى الْعَواقِبِ؛
بدانيد عاقل، كسى است كه با فكر درست، به استقبال نظرات گوناگون برود و در عواقب امور بنگرد.«غررالحكم،ص۱۷۸»
-
- اِحْتَمِلْ ما يَمُرُّ عَلَيْكَ فَاِنَّ الاِْحْتِمالَ سِتْرُ الْعُيوبِ وَ اِنَّ الْعاقِلَ نِصْفُهُ اِحْتِمالٌ وَ نِصْفُهُ تَغافُلٌ؛
در برابر آنچه بر تو مىگذرد، بردبار باش، زيرا بردبارى، عيبها را مىپوشاند. به راستى كه نيمى از عقل، بردبارى و نيمه ديگرش خود را به غفلت زدن است. «غررالحكم،ص۱۳۹»
-
- اَلْعاقِلُ مَنْ صانَ لِسانَهُ عَنِ الْغيبَةِ؛ عاقل كسى است كه زبانش را از بدگويى پشت سر ديگران، نگه دارد. «غررالحكم، ص۱۰۸»
- اتَّهِمُوا عُقولَكُمْ فَاِنِّهُ مِنَ الثِّقَةِ بِها يَكونُ الْخَطاءُ؛ عقل خويش را زير سؤال ببريد؛ زيرا از اعتماد به آن، خطاها سرچشمه مىگيرد. «شرح آقا جمال خوانساری بر غررالحكم، ج۲،ص۲۶۷»
- اَلْعاقِلُ اِذا تَـكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ اَتْبَعَها حِكْمَةً وَ مَثَلاً وَ الاَْحْمَقُ اِذا تَـكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ اَتْبَعَها حِلْفا؛
عاقل، هر گاه سخن بگويد، آن را با سخنى حكيمانه و ضرب المثل همراه سازد و نادان هرگاه سخن بگويد، آن را با سوگند همراه كند. «شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج۲۰، ص۲۸۹»
-
- ما عُبِدَ اللّهُ بِشَىْءٍ اَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ وَ ما تَمَّ عَقْلُ امْرِىءٍ حَتّى يَكونَ فيهِ خِصالٌ شَتّى: اَلْكُفْرُ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأمونانِ وَ الرُّشْدُ وَ الْخَيْرُ مِنْهُ مَأمولانِ وَ فَضْلُ مالِهِ مَبْذولٌ وَ فَضْلُ قَوْلِهِ مَكفوفٌ وَ نَصيبُهُ مِنَ الدُّنْيَا القوتُ لا يَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ دَهْرَهُ اَلذُّلُّ اَحَبُّ اِلَيْهِ مَعََ اللّهِ مِنَ العِزَِّ تَمامُ الاَْمْرِ؛
خداوند با چيزى بهتر از عقل عبادت نشده است، و عقل كسى كامل نشود، مگر در او چند خصلت باشد: كفر و بدى از او انتظار نمىرود، رشد و خوبى در او اميد مىرود، زيادى ثروتش بخشوده و زيادى سخنش نگه داشته شده است، بهره او از دنيا تنها غذاى روزانه است، در طول زندگى از دانش سير نمىشود، خوارى را با خداوند از عزّت با ديگران، بيشتر دوست دارد، عقـــل و عــاقـل ۳۷ تواضع نزد او دوست داشتنىتر از شرف و بزرگى است، خوبىِ كم ديگران را بسيار و خوبى بسيار خود را كم مىشمرد، همه مردم را از خودش بهتر و خود را نزد خويش از همه بدتر مىداند و اين مهمترين خصلت است. «كافى، ج ۱، ص ۱۸»
-
- اَلظَّنُّ الصَّوابُ مِنْ شيَمِ اُولِى الاَْلْبابِ؛ خوش گمانى، از اخلاق عاقلان است. «غررالحكم، ص۲۵۳»
- اَلْعاقِلُ مَنْ اَحْسَنَ صَنائِعَهُ وَ وَضَعَ سَعْيَهُ فى مَواضِعِهِ ؛
عاقل كسى است كه كارهايش را خوب انجام دهد و تلاشى كه مىكند، به جا باشد. «غررالحكم، ص۹۶»
امام حسن (ع)
با خرد است که هر دو سرا بدست می آید و هرکه از خرد محروم باشد از هر دو سرا محروم شود .
امام حسین(ع)
-
- لا يَكمُلُ العَقلُ إلاّ بِاتِّباعِ الحَقِّ؛ عقل جز با پيروى از حق كامل نمى شود. «بحار الانوار(ط-بیروت)ج۷۵،ص۱۲۷»
- إذا وَرَدَت عَلَى العاقِلِ لُمَّة ٌ قَمَعَ الحُزنَ بِالحَزمِ وَ قَرَعَ العَقلَ لِلاِحتيالِ؛
چون براى عاقل مشكلى پيش آيد، غم خود را با هوشيارى و دورانديشى از ميان مى برد و عقل را به چاره جويى وامى دارد.«نزهة الناظر و تنبیه الخاطر،ص۸۴»
-
- لا يَكمُلُ العَقلُ إلاّ بِاتِّباعِ الحَقِّ؛ عقل جز با پيروى از حق كامل نمى شود. «أعلام الدین فی صفات المؤمنین،ص۲۹۸»
امام صادق(ع)
-
- لا يُعَدُّ الْعاقِلُ عاقِلاً حَتّى يَسْتَـكْمِلَ ثَلاثا: اِعْطاءَ الْحَقِّ مِنْ نَفْسِهِ عَلى حالِ الرِّضا وَ الْغَضَبِ وَ اَنْ يَرْضى لِلنّاسِ ما يَرْضى لِنَفْسِهِ وَ اسْتِعْمالَ الْحِلْمِ عِنْدَ الْعَثْرَةِ؛
عاقل، عاقل نيست مگر آن كه سه صفت را در خود به كمال رساند: حق را در هنگام خشنودى و خشم ادا كند، آنچه را براى خود مىپسندد، براى ديگران هم بپسندد و هنگام خطاى ديگران، بردبار باشد. «تحف العقول، ص ۳۱۸»
-
- دِعامَةُ الاِْنْسانِ الْعَقْلُ وَ الْعَقْلُ مِنْهُ الْفِطْنَةُ وَ الْفَهْمُ وَ الْحِفْظُ وَ الْعِلْمُ وَ بِالْعَقْلِ يَكْمُلُ وَ هُوَ دَليلُهُ وَ مُبْصِرُهُ وَ مِفْتاحُ اَمْرِهِ فَاِذا كانَ تَاْييدُ عَقْلِهِ مِنَ النّورِ كانَ عالِما حافِظا ذاكِرا فَطِنا فَهِما فَعَلِمَ بِذلِكَ كَيْفَ وَ لِمَ وَ حَيْثُ وَ عَرَفَ مَنْ نَصَحَهُ وَ مَنْ غَشَّهُ فَاِذا عَرَفَ ذلِكَ عَرَفَ مَجْراهُ وَ مَوصولَهُ وَ مَفْصولَهُ وَ اَخْلَصَّهُ مِنْ تَاْييدِ العَقْلِ؛
ستون انسانيت، عقل است و از عقل، زيركى، فهم، حفظ و دانش بر مىخيزد. با عقل، انسان به كمال مىرسد. عقل، راهنماى انسان، بينا كننده و كليد كارهاى اوست. هر گاه عقل با نور يارى شود، دانا، حافظ، تيزهوش و فهيم مىشود و بدين وسيله (پاسخ) چگونه، چرا و كجا را مىفهمد و خيرخواه و دغلكار را مىشناسد و هرگاه اين را دانست، مسير حركت ۴۹ و خويش و بيگانه را مىشناسد و در توحيد و طاعت خداوند اخلاص مىورزد و چون چنين كرد، آنچه از دست رفته جبران مىكند و بر آنچه در آينده مىآيد چنان وارد مىشود كه مىداند در كجاى آن است و براى چه منظورى در آنجاست. از كجا آمده و به كجا مىرود. و اين همه از پرتو تأييد عقل است. «كافى، ج ۱، ص ۲۵»
- فِکرَةُ ساعَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةِ اَلفِ سَنَةٍ؛
یک ساعت اندیشیدن در خیر و صلاح از هزار سال عبادت بهتر است. « بحارالانوار،ج۷۱ص۳۲۶ »
- هر كه عاقل است دین دارد و كسی كه دین دارد بهشت می رود. اصول كافی –جلد ۱- صفحه۱۲
- هوای نفس بیدار است و خرد خفته است .( میزان الحکمه )
- عقل راهنمای مومن است. اصول كافی –جلد ۱- صفحه ۲۹
- بسیار اندیشیدن درحکمت خرد را بارور می کند .
- کمال خرد در سه چیز است : خاکساری در برابر خدا و داشتن یقین نیکو و خاموش ماندن بجز از سخن نیک.
- عبدالله بن سِنان گوید:
رُوِيَ عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ : إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى رَكَّبَ اَلْعَقْلَ فِي اَلْمَلاَئِكَةِ بِدُونِ اَلشَّهْوَةِ وَ رَكَّبَ اَلشَّهْوَةَ فِي اَلْبَهَائِمِ بِدُونِ اَلْعَقْلِ وَ رَكَّبَهُمَا جَمِيعا فِي بَنِي آدَمَ فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ عَلَى شَهْوَتِهِ كَانَ خَيْرا مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ مَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَلَى عَقْلِهِ كَانَ شَرّا مِنَ اَلْبَهَائِمِ.
به امام جعفر صادق(علیه السلام) عرض کردم: «فرشتگان برترند یا آدمیان؟» امام(علیه السلام) فرمود: «امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در پاسخ به چنین سؤالی فرمود: خدای تعالی در وجود فرشتگان عقل را بدون شهوت قرار داد و در چهارپایان شهوتِ بدون عقل، و در وجود آدمیان هر دو را نهاد. هر که عقلش بر شهوتش چیره شود، از فرشتگان برتر است و هر که شهوتش بر عقلش غلبه کند، از حیوانات بدتر و پستتر است». «مشکاة الأنوار في غرر الأخبار، ج ۱، ص ۵۳۱»
امام باقر (ع)
- چون خداعقل راآفریدازاوبازپرسی كرده به اوگفت: پیش آی ! پیش آمد. گفت : بازگرد. بازگشت. فرمود: بعزت وجلالم سوگندمخلوقی كه ازتوبپیشم محبوبترباشدنیافریدم وتراتنهابه كسانیكه دوستشان دارم بطوركامل دادم. «اصول کافی–جلد ۱- صفحه ۱۰»
- مصیبتی چون بی خردی نیست .
- خدادرروزقیامت نسبت به حساب بندگانش به اندازه عقلیكه دردنیابه آنهاداده است باریكبینی میكند. «اصول كافی–جلد ۱- صفحه ۱۲»
- در دل آدمی چیزی از کبر وارد نشد مگر آنکه از خرد او کاسته شد .(میزان الحکمه )
امام کاظم ( ع)
- هرکه خواهان توانگری بدون داشتن مال و ثروت و آسودگی دل از حسد ورزی و داشتن دین سالم است باید با تضرع از خداوند بخواهد که خردش را کامل کند.
- كَما لا يَقومُ الْجَسَدُ اِلاّ بِالنَّفْسِ الحَيَّةِ فَكَذلِكَ لا يَقومُ الدّينُ اِلاّ بِالنِّيَّةِ الصّادِقَةِ وَ لا تَثْبُتُ النِّيَّةُ الصّادِقَهُ اِلاّ بِالْعَقْلِ؛
همان گونه كه قوام جسم، تنها به جانِ زنده است، قوام ديندارى هم تنها به نيّت پاك است و نيّت پاك، جز با عقل حاصل نمىشود. «تحف العقول، ص ۳۹۶»
امام رضا (ع)
- دوست هرانسانی عقل اواست ودشمن او جهلش.«اصول كافی–جلد ۱- صفحه ۱۲»
- اِذا اَرادَ اللّه اَمْرا سَلَبَ الْعِبادَ عُقولَهُمْ فَاَنْفَذَ اَمْرَهُ وَ تَمَّتْ اِرادَتُهُ فَاِذا اَنْفَذَ اَمْرَهُ رَدَّ اِلى كُلِّ ذى عَقْلٍ عَقْلَهُ فَيَقولُ كَيْفَ ذا؟ وَ مِنْ اَيْنَ ذا؟
هر گاه خداوند چيزى را بخواهد، عقلهاى بندگان را از آنها مىگيرد و حكم خود را اجرا مىكند و خواسته خود را به پايان مىرساند. همين كه حكم خود را اجرا كرد، عقلِ هر صاحب عقل را به او بر مىگرداند، آنگاه او مرتب مىگويد: چگونه و از كجا چنين و چنان شد . «تحف العقول، ص۴۴۲»
مسیر تفکر در قرآن
خلاصه سرفصل ها:
۱. توبیخ مستقیم انسانهایی که تعقل نمیکنند: در بیش از ۲۰ آیه
۲. دعوت به تعقل در مباحث توحیدی
۳. خلقت آسمانها و زمین و اشاره به نظم حاکم بر مخلوقات
۴. استدلال بر وجود معاد
۵. اشاره به صفات خداوند
۶. تفکر در احوال اقوام گذشته
۷.معجزات پیامبران
۸. تحدی و مبارزه طلبی در قرآن
۹. توبیخ تقلید کور کورانه
۱۰. درخواست برهان در برابر حرفهای بیهوده
۱۱. استفاده از تشبیه و تمثیل در جهت تشویق یا توبیخ انسانها
۱۲. یادآوری نعمتها
۱۳. مقایسه بین انسانها با توجه به افکار و اعمالشان
۱۴. اتمام حجت
۱. توبیخ مستقیم انسانهایی که تعقل نمیکنند: در بسیاری از آیات قرآن، خداوند انسانها را به علت تعقل نکردن مؤاخذه کرده و با عباراتی؛ مانند: «أَ فَلا تَعْقِلُون»، «أَ فَلا تَتَفَکَّرُون» و «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآن»، آنها را دعوت به تفکر و تعقل در مباحث مختلف میکند.
(این عبارات و مشابه آن بیش از ۲۰ مرتبه در قرآن به کار رفته است.)
۲. دعوت به تعقل در مباحث توحیدی: خداوند از راههای مختلف انسانها را دعوت به تعقل در یگانگی پروردگار میکند؛ مانند: «اگر در آسمان و زمین، جز “اللَّه” خدایان دیگرى بود، فاسد مىشدند (و نظام جهان به هم مىخورد)» ( انبیاء، ۲۲؛ و آیات عقلی مشابهی در مؤمنون، ۹۱ و هود، ۳۵) و «بگو آیا جز خدا چیزى را مىپرستید که مالک سود و زیان شما نیست؟!» (مائده، ۷۶) و آیاتی که اشاره به داستان حضرت ابراهیم(ع) در پرستش ظاهری خورشید و ماه و ستارگان دارد، تا انسانهای جاهل را به تعقل در مورد ناتوانی خدایان دروغین بر انگیزد . (انعام، ۷۶-۷۸). از این رو خداوند انسانها را مورد خطاب قرار میدهد تا در مورد صحبتهای پیامبرانشان به تفکر و اندیشه بنشینند: «آیا فکر نکردند که همنشین آنها [پیامبر] هیچ گونه (اثرى از) جنون ندارد؟» (اعراف، ۱۸۴؛ و مانند سبأ، ۴۶).
۳. خلقت آسمانها و زمین و اشاره به نظم حاکم بر مخلوقات: دقت در آسمان و زمین و عظمت آنها، همچنین نظم حاکم بر عناصر طبیعت، یکی از بهترین راههای درک عظمت خالق آنها است. خداوند با دعوت انسانها به دقت در مخلوقات، آنها را دعوت به تعقل در مورد خالق آنها میکند؛ مانند: «او خدایى است که همه آنچه را (از نعمتها) در زمین وجود دارد، براى شما آفرید سپس به آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود و او به هر چیز آگاه است» (بقره، ۲۹؛ و آیات دیگری؛ مانند (یونس، ۵) و (ملک، ۳ و۴) و (بقره، ۱۶۴) و (رعد، ۳ و ۴) و (مومنون، ۶۹ و ۸۰) و …؛ خداوند در آیه ۱۹۰ سوره آل عمران، از افرادی که در نشانههای الهی تفکر میکنند، به عنوان «أولو الألباب» یعنی صاحبان خرد یاد میکند)، و «آیا آنان به شتر نمىنگرند که چگونه آفریده شده است؟!» (غاشیه، ۱۷).
۴. استدلال بر وجود معاد: اصل وجود معاد و اینکه خداوند قادر باشد انسانها را پس از مرگشان بر انگیزد، بر اساس استدلالهای عقلی شکل میگیرد. در بسیاری از آیات قرآن، امکان وجود معاد در قالب دعوت به تعقل در نمونههای مشابه صورت گرفته است؛ مانند به وجود آمدن اولیه انسانها (کهف، ۳۷؛ حج، ۵)، زنده شدن زمین و گیاهان (اعراف، ۵۷؛ روم، ۵۰؛ فاطر، ۹ و …)، داستان زنده شدن پرندگان در قبال درخواست حضرت ابراهیم(ع) (بقره، ۲۶۰)، داستان اصحاب کهف (کهف، ۹-۲۵)، داستان حضرت عزیر (بقره، ۲۵۹)، و نمونههای دیگر.
۵. اشاره به صفات خداوند: در بسیاری از آیات قرآن با اشاره به برخی صفات خداوند، انسانها را به تفکر در مورد پروردگار و در مورد اعمال خودشان بر میانگیزد. صفاتی؛ مانند قادر، مالک، سمیع و بصیر به خوبی نشانگر این واقعیت است؛ نظیر: «آیا نمىدانستند که خداوند، اسرار و سخنان درگوشى آنها را مىداند و خداوند داناى همه غیبها (و امور پنهانى) است؟» (توبه، ۷۸؛ بقره، ۹۶ و ۱۰۷). و آیاتی که خداوند را به عنوان شاهد بر اعمال ما معرفی میکنند؛ مانند: «بگو اى اهل کتاب! در دین خود، غلوّ (و زیاده روى) نکنید! و غیر از حق نگویید! و از هوسهاى جمعیّتى که پیشتر گمراه شدند و دیگران را گمراه کردند و از راه راست منحرف گشتند، پیروى ننمایید!» (آل عمران، ۹۸؛ نساء، ۳۳ و ۱۶۶؛ …).
روشن است آیاتی که به بیان مباحث اصول اعتقادی؛ مانند توحید، نبوت، معاد و عدالت میپردازند، به عنوان آیات عقلی قرآن به شمار میروند؛ زیرا اصول اعتقادی از مباحث عقلی است که باید با تفکر و اندیشه برای هر فرد اثبات شود و تقلید در آنها جایز نیست.
۶. بیان داستانهای مختلف و عذابهایی که در اثر گناهان اقوام گذشته نازل شده است: باید توجه داشت بیان داستانهای اقوام گذشته توسط قرآن، تنها جهت بیان یک قصه یا داستان سرگرم کننده نیست، بلکه درسی عبرت آموز برای امتهای پسین است. با مطالعه سرگذشت آنان و تفکر در آثار و عاقبت اعمالشان میتوان حقیقت را یافت و از انجام اعمال ناپسند پرهیز نمود؛ مانند داستان حضرت یوسف (سوره یوسف)، داستان عبرت انگیز زنان پیامبران (تحریم، ۴ و ۱۰ و ۱۱)، و عذابهایی که بر قوم عاد، ثمود و لوط نازل شده است (مانند آیات فصلت، ۱۳-۱۷ و اعراف، ۸۰-۸۴).
۷. بیان معجزات پیامبران: بهترین راه برای اثبات حقانیت یک پیامبر و ادعای رسالت وی از جانب خداوند، اظهار معجزه است. معجزه تنها در صورتی میتواند ادعای پیامبری را ثابت کند، که از حیطه قدرت و علم بشر خارج باشد؛ از این رو اظهار معجزه دعوتی روشن برای تعقل است تا انسانها با تفکر در ناتوانی خویش و قدرت معجزه به سخنان پیامبرانشان ایمان بیاورند؛ مانند بزرگترین معجزه پیامبر گرامی اسلام(ص)، قرآن که تا ابد باقی است و انسانها با تفکر در آیات آن میتوانند به حقانیت آخرین پیامبر ایمان بیاورند (دیگر معجزات پیامبر گرامی اسلام(ص) در اسراء، ۱و۸۸ و قمر، ۱)، و معجزات عظیمی که از پیامبران اولو العزم دیگر نقل شده است. (معجزات نوح(ع) در عنکبوت،۱۵؛ معجزات ابراهیم(ع) در انبیاء، ۶۹؛ معجزات موسی(ع) در طه، ۱۷-۲۰ و قصص،۳۲ و بقره، ۵۰؛ معجزات حضرت عیسی(ع) در مائده، ۱۱۰).
۸. تحدی و مبارزه طلبی در قرآن: یکی از نمونههای دعوت قرآن به تعقل، طلب مبارزه از کفار برای آوردن نوشتهای مانند آیات قرآن است. بدین صورت وقتی مردم حقجو، ناتوانی کفار را در طول همه این سالها به مشاهده مینشینند، به حقانیت قرآن و پیامبر آورنده آن ایمان میآورند؛ مانند: «و اگر در باره آنچه بر بنده خود [پیامبر] نازل کردهایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را- غیر خدا- براى این کار، فرا خوانید اگر راست مىگویید». (بقره، ۲۳؛ و آیات دیگری مانند (یونس، ۳۸) و (هود، ۱۳)).
۹. توبیخ تقلید کور کورانه: در بسیاری از آیات قرآن، کفار برای توجیه بتپرستی خود، تعقل و تفکر را رها کرده و تقلید کورکورانه از پدران خود را دستآویز رفتار غلط خویش قرار دادهاند. خداوند آنها را برای بهره نبردن از قدرت عقل به شدت مورد توبیخ قرار داده و در مباحث اعتقادی آنها را دعوت به تفکر و اندیشه میکند؛ مانند: «و هنگامى که به آنها گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده است، پیروى کنید! مىگویند: نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروى مىنماییم. آیا اگر پدران آنها، چیزى نمىفهمیدند و هدایت نیافتند(باز از آنها پیروى خواهند کرد)؟» (بقره، ۱۷۰؛ و مانند آیات (مائده، ۱۰۴)؛ (انبیاء، ۵۴ و ۵۳)؛ (شعراء، ۷۴) ؛(زخرف، ۲۳)). چنانچه اهل کتاب را به علت عقائد باطل و تقلید کورکورانه آنها سرزنش میکند: «بگو: اى اهل کتاب! در دین خود، غلوّ (و زیاده روى) نکنید! و غیر از حق نگویید! و از هوسهاى جمعیّتى که پیشتر گمراه شدند و دیگران را گمراه کردند و از راه راست منحرف گشتند، پیروى ننمایید!» (مائده، ۷۷).
۱۰. درخواست برهان در برابر حرفهای بیهوده: وقتی خداوند در قبال حرفهای بیهوده و نادرست برخی انسانها، تقاضای دلیل و برهان میکند و با صراحت تمام انسانها را از پیروی چیزی که دانشی نسبت به آن ندارند منع نموده است («از آنچه به آن آگاهى ندارى، پیروى مکن»، اسراء، ۳۶)؛ یعنی از همه انسانها میخواهد که در برابر خرافات و مطالبی که یاوه گویان ادعا میکنند، عقل خود را قاضی نموده و تقاضای برهان کنند؛ مانند: «آنها گفتند: «هیچکس، جز یهود یا نصارى، هرگز داخل بهشت نخواهد شد». این آرزوى آنها است! بگو: اگر راست مىگویید، دلیل خود را (بر این موضوع) بیاورید!» (بقره، ۱۱۱؛ تا آنجا که خود خداوند به پیامبر خویش میگوید: «بگو: دلیل رسا (و قاطع) براى خداست (دلیلى که براى هیچ کس بهانهاى باقى نمىگذارد). و اگر او بخواهد، همه شما را هدایت مىکند.»؛ انعام، ۴۹). همچنین تقاضای برهان توسط پیامبران در برابر ادعاهای واهی، مانند: «آیا ندیدى کسى [نمرود] که با ابراهیم در باره پروردگارش محاجه و گفتوگو کرد؟؛ زیرا خداوند به او حکومت داده بود (و بر اثر کمى ظرفیت، از باده غرور سرمست شده بود) هنگامى که ابراهیم گفت: «خداى من آن کسى است که زنده مىکند و مىمیراند.» او گفت: «من نیز زنده مىکنم و مىمیرانم!» ابراهیم گفت: «خداوند، خورشید را از افق مشرق مىآورد (اگر راست مىگویى که حاکم بر جهان هستى تویى،) خورشید را از مغرب بیاور!». آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد. و خداوند، قوم ستمگر را هدایت نمىکند» (بقره، ۲۵۸).
۱۱. استفاده از تشبیه و تمثیل در جهت تشویق یا توبیخ انسانها: خداوند در بسیاری از آیات با استفاده از تشبیه به محسوسات، انسانها را به تعقل وا میدارد تا نسبت به آثار عملکرد خود اندیشه کنند؛ مانند: «مثَل کسانى که غیر از خدا را اولیاى خود برگزیدند، مثَل عنکبوت است که خانهاى براى خود انتخاب کرده در حالىکه سستترین خانهها خانه عنکبوت است اگر مىدانستند» (عنکبوت،۴۱؛ و آیات دیگری مانند (جمعه، ۵) و (بقره، ۲۶ و ۱۷۱ و ۲۶۱ و ۲۶۵) و (آل عمران، ۱۱۸) و (اعراف، ۱۷۶)).
۱۲. یادآوری نعمتها: خداوند در قرآن با تذکر و یادآوری نعمتها، از انسان میخواهد، از کبر و عُجب فاصله گرفته و جایگاه بندگی و عبودیت خود را فراموش نکنند. این روش دعوت به تعقل بسیار در مورد قوم بنی اسرائیل به کار رفته است؛ مانند: «اى بنى اسرائیل! نعمتهایى را که به شما ارزانى داشتم به خاطر بیاورید و (نیز به یاد آورید که) من، شما را بر جهانیان، برترى بخشیدم» (بقره، ۴۷ و ۱۲۲). و « ز بنى اسرائیل بپرس: «چه اندازه نشانههاى روشن به آنها دادیم؟» و کسى که نعمت خدا را، پس از آنکه به سراغش آمد، تبدیل کند (و در مسیر خلاف به کار گیرد، گرفتار عذاب شدید الهى خواهد شد) که خداوند شدید العقاب است» (بقره، ۲۱۱ و ۲۴۲). و روز قیامت روزی خواهد بود که از تمامی نعمتها سوال خواهد شد (سپس در آن روز (همه شما) از نعمتهایى که داشتهاید بازپرسى خواهید شد! تکاثر، ۸).
۱۳. مقایسه بین انسانها با توجه به افکار و اعمالشان: وقتی یک فرد عاقل مقایسهای را بین دو چیز انجام میدهد، در حقیقت در صدد آن است که خصوصیات و آثار مثبت و منفی هریک از آندو را بیان نماید. مقایسه بین مؤمنان و کافران نیز دعوتی روشن از جانب خداوند برای تعقل و تفکر است، تا انسانها با اندیشه در عاقبت مؤمنان و کافران و ثواب و عقاب آندو، راه خود را در یابند؛ مانند: «در دو گروهى که (در میدان جنگ بدر،) با هم رو برو شدند، نشانه (و درس عبرتى) براى شما بود: یک گروه، در راه خدا نبرد مىکرد و جمع دیگرى که کافر بود، (در راه شیطان و بت،) در حالىکه آنها (گروه مؤمنان) را با چشم خود، دو برابر آنچه بودند، مىدیدند. (و این خود عاملى براى وحشت و شکست آنها شد) و خداوند، هر کس را بخواهد، با یارى خود، تأیید مىکند. در این، عبرتى است براى بینایان!». (آل عمران، ۱۳؛ مائده، ۱۰۰؛ انعام، ۵۰؛ هود، ۲۴؛ و همچنین مقایسه مجاهدین و بازماندگان از جهاد در نساء، ۹۵).
۱۴. اتمام حجت: آن هنگام که خداوند پس از فرستادن معجزات، آیات و نشانههای گوناگون، حجت را بر بندگان تمام میکند و به آنها وعدههای ثواب و عذاب میدهد، در حقیقت آنها را به تعقل و تفکر دعوت میکند تا در مورد رفتار و کردار خود بیندیشند. پیامبران نیز بر امتهای خود وارد نمیشوند، مگر اینکه با دلایل و برهان و نشانههای گوناگون حجت را بر بندگان تمام میکنند: «ما، موسى را با آیات خود و دلیل آشکارى فرستادیم» (هود، ۹۶)، و وقتی از بندگی سر باز زنند، قابل بخشش نخواهند بود: «و (نیز) موسى آن همه معجزات را براى شما آورد، و شما پس از (غیبت) او، گوساله را انتخاب کردید در حالىکه ستمگر بودید» (بقره، ۹۲ و ۲۰۹؛ نساء، ۱۵۳؛ مائده، ۳۲).
اتمام حجت فقط در مورد گناهکاران نبوده، بلکه شامل حال پیامبران نیز شده است: «همانگونه (که به پیامبران پیشین کتاب آسمانى دادیم،) بر تو نیز این (قرآن) را به عنوان فرمان روشن و صریحى نازل کردیم و اگر از هوسهاى آنان- بعد از آنکه آگاهى براى تو آمده- پیروى کنى، هیچکس در برابر خدا، از تو حمایت و جلوگیرى نخواهد کرد» (رعد، ۳۷؛ و همچنین بقره، ۱۴۵).
در نهایت قرآن کریم حال کسانی را که از تعقل فرار کردهاند و گوش به حرفهای پیامبران و امامان خویش ندادهاند را چنین توصیف میکند: «و مىگویند: اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقّل مىکردیم، در میان دوزخیان نبودیم!» (الملک، ۱۰؛ روشن است که «گوش دادن» در اینجا به معنای تقلید کور کورانه نبوده، بلکه مقصود از آن گوش دادن بر اساس تفکر و اندیشه است)، و چون عقل دارند و خودشان میتوانند قضاوت کنند، خداوند با در اختیار قرار دادن نامه عمل افراد، از هر انسانی خواهد خواست که خود به تنهایی در ارتباط با عملکرد خویش، قضاوت نماید (اشاره به آیات ۱۹ و ۲۵ سوره حاقه).
سخن بزرگان
ژان ژاک روسو
- در کتاب اعترافاتش جمله ای جالب دارد:” من تنها از راه عقلم عاشق می شدم”
شارل دو مونتسکیو
من مشاهده کرده ام که برای موفق شدن در جهان، باید مثل یک احمق به نظر برسی ولی عاقل باشی.
بنجامین فرانکلین
تراژدی زندگی اینست که ما خیلی زود پیر میشویم و خیلی دیر عاقل.
ویلیام شکسپیر
یک نادان خود را عاقل می پندارد، ولی یک عاقل خود را نادان می داند.
کنفوسیوس
تنها عاقل ترین و احمق ترین انسان ها هرگز تغییر نمی کنند.
گرترود استاین
مردم به قدری اطلاعات در تمام طول روز دریافت می کنند که عقل سلیم خود را از دست می دهند.
آیزاک آسیموف
فرض کنید ما آنقدر عاقل باشیم که یاد بگیریم و بدانیم، و با این حال آنقدر عاقل نباشیم که آموخته ها و دانش خود را کنترل کنیم و به همین خاطر از آن در جهت نابودی خودمان استفاده کنیم. حتی اگر اینطور باشد، باز هم دانایی بهتر از جهالت است.
الوین تافلر
یکی از تعاریف سلامت عقل، توانایی تشخیص واقعیت از غیر واقعیت است. به زودی ما به تعریف جدیدی نیاز خواهیم داشت.
آلبرت انیشتین
ما همه در برابر خداوند به طور یکسان عاقل هستیم، و به طور یکسان نادان.
ارسطو
صفت عدالت عبارتست از میانه روی کنترل شده به وسیله عقل.
اُرد بزرگ
اگر نسل حاضر نمی داند به کجا می رود، دلیل آن اینست که رویای اجداد خود را دنبال می کند.
آزادی بدون دانایی به دست نمی آید.
اشعار
عقل کلی که از آن به عقلِ عقل تعبیر می شود و همان عقل سلیم است که از آفات وهم و خیال و قیاس کاذب در امان است.
این جهان یک فکرتست از عقل کل عقل چون شاهست و صورتها رسل
عالم اول جهان امتحان عالم ثانی جزای این و آن «مولانا»
عقل اسیرست و همی خواهد ز حق روزیی بی رنج و نعمت بر طبق
روزی بی رنج او موقوف چیست آنک بکشد گاو را کاصل بدیست
نفس گوید چون کشی تو گاو من زانک گاو نفس باشد نقش تن
خواجهزادهٔ عقل مانده بینوا نفس خونی خواجه گشت و پیشوا
روزی بیرنج میدانی که چیست قوت ارواحست و ارزاق نبیست «مثنوی معنوی دفتر سوم»
بند معقولات آمد فلسفی شهسوار عقل عقل آمد صفی
عقل عقلت مغز و عقل تست پوست معدهٔ حیوان همیشه پوستجوست
مغزجوی از پوست دارد صد ملال مغز نغزان را حلال آمد حلال
چونک قشر عقل صد برهان دهد عقل کل کی گام بی ایقان نهد
عقل دفترها کند یکسر سیاه عقل عقل آفاق دارد پر ز ماه
از سیاهی و سپیدی فارغست نور ماهش بر دل و جان بازغست
این سیاه و این سپید ار قدر یافت زان شب قدرست کاختروار تافت
قیمت همیان و کیسه از زرست بی ز زر همیان و کیسه ابترست
همچنانک قدر تن از جان بود قدر جان از پرتو جانان بود «مثنوی معنوی دفتر سوم»
عقــل کــل و نفــس کــل مــرد خداســت عرش و کرسی را مدان کز وي جداست
مظهـــر حـــق اســـت ذات پـــاك او رو بجـــو حـــق را و از دیگـــر مجـــو
- عقل جزئی یا تحصیلی و کسبی که گرفتار وهم و ظن است.
این تفاوتِ عقلها را، نیك دان در مراتب، از زمین تا آسمان
هست عقلی همچو قرص آفتاب هست عقلی كمتر از زُهره و شهاب
هست عقلی چون ستارۀ آتشی هست عقلی چون چراغ سر خوشی
زآنكه ابر از پیش آن چون وا جهد نور ِ یزدان بین، خردها بر دهد
عقلهای خلق، عکس عقل او عقل او مُشک است و، عقل خلق بو
عقل ِ کلّ و نفس کل مردِ خداست عرش و کرسی را مدان کز وی جداست
مظهر حق است ذاتِ پاک او زو بجو حق را، و از دیگر مجو
عقل جزوی، عقل را بَد نام كرد كام دنیا مرد را بی كام كرد
آن عقلی که ممدوح است، همان عقل کلی است که بسیاري از عارفان و فیلسوفان بـه دفاع از آن برآمدهاند و عقلی که اهل معرفت به آن معتقد نیستند، عقل جزیینگـر یـا عقـل حسابگر است که به جهت تاثیر پذیري از نیروي وهـم و خیـال، نتـایجی چـون غـرور و تکبر، خودپسندي، مقام دوستی و جاه آود طلبی، مکر و فریب را به بار می آورد.
عقــل جــزوي عقــل را بــدنام کــرد کــام دنیــا، مــرد را بــی کــام کــرد) مولانا)
شمس الدین ابونصر فارابی از جمله فیلسوفانی اسـت کـه علیـرغم زنـدگی زاهدانـه و مجاهدانه خود، تنها راه وصول به مقصد را ریاضت نمیدانـد و خـود بـراي وصـول بـه مقصد، راه فکر و تامل را در حقایق امور برگزید. او معتقد به وجود عقل فعال )که همـان عقل مجرد کلی است که بر عوالم مـادون خـود مسـلط اسـت و حقـایق ایـن عـالم در آن منطوي است( و اتصال عقل معادي بشري بدان است «فارابی»
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای خرد دست گیرد به هر دو سرای
ازو شادمانی وزویت غمیست وزویت فزونی وزویت کمیست
خرد تیره و مرد روشن روان نباشد همی شادمان یک زمان
چه گفت آن خردمند مرد خرد که دانا ز گفتار از برخورد
کسی کو خرد را ندارد ز پیش دلش گردد از کردهٔ خویش ریش
هشیوار دیوانه خواند ورا همان خویش بیگانه داند ورا
ازویی به هر دو سرای ارجمند گسسته خرد پای دارد ببند
خرد چشم جانست چون بنگری تو بیچشم شادان جهان نسپری
نخست آفرینش خرد را شناس نگهبان جانست و آن سه پاس
سه پاس تو چشم است وگوش و زبان کزین سه رسد نیک و بد بیگمان
خرد را و جان را که یارد ستود و گر من ستایم که یارد شنود
حکیما چو کس نیست گفتن چه سود ازین پس بگو کافرینش چه بود
تویی کردهٔ کردگار جهان ببینی همی آشکار و نهان
به گفتار دانندگان راه جوی به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
ز هر دانشی چون سخن بشنوی از آموختن یک زمان نغنوی
چو دیدار یابی به شاخ سخن بدانی که دانش نیاید به بن «حکیم ابوالقاسم فردوسی»
داستان
- در حکایت مسافري که سعدي از آن با عنوان « داناي شیرین سخن» یاد میکند و از دریاي عمان بازآمده بود و دریا و هامون بسیاري را در سفر دیده بود؛ چون سخن گفتن بیند بر آن می و دامان گوهر فشاندن وي را می شود تا وزارت را بدو سـپارد، امـا شـرط این امر را چنین بیان می کند:
به عقلــش ببایــد نخســت آزمــود بـه قـدر هنـر پایگـاهش فــزود
و در ادامه آن در تمثیل:
چـو قاضـی بـه فکـرت نویسـد سـجل نگــردد ز دســتاربندان خجــل
در مییابد که تفکر و تعقل را از جایگاه مهمی برخوردار است.
او پس از آن که مقام وزارت مییابد، گرفتار دسیسه وزیر پیشین می شود، اما با خردورزي و سخن راندن از سرِ تعقل، خود را از این توطئه رهایی می بخشد و پادشاه که خود حکیم است و در سر اندیشه عدالتپروري دارد، خرسند از نتیجه امر به خود هشدار
می دهد که:
به عقــل ار نــه آهســتگی کردمــی بــه گفتـــار خصــمش بیــازردمی
به تندي سـبک دسـت بـردن بـه تیـغ بـه دنـدان بـرد پشـت دسـت دریـغ
و در پایان نیز همین پادشاه:
بـــه تـــدبیر دســـتور دانشـــورش بــه نیکــی بشــد نــام در کشــورش
به عـدل و کـرم سـالهـا ملـک رانـد برفــت و نکــو نــامی از وي بمانــد «بوستان سعدی»
- مردی نادان در محضر ارسطو به مردی دانا خرده گرفت و از او بدی ها گفت. دانا نیز خاموش نماند و به نادان پرخاش کرد. ارسطو به مرد نادان چیزی نگفت. اما دانا را به خاطر آن کار سرزنش کرد.دانا با تعجب پرسید: چرا مرا سرزنش می کنید در حالی که بدگویی را او اول شروع کرد؟ از این گذشته او مردی نادان است ولی من دانشی اندوخته ام. ارسطو در جواب گفت: من هم به خاطر همین تو را سرزنش کردم تو مرد دانایی و دانا نادان را می شناسد؛ زیرا خودش روزگاری نادان بوده است و بعد دانا شده اما نادان دانا را نمی شناسد؛ زیرا هنوز دانا نشده است. «منبع:هزار و یک حکایت تاریخی حکیمی»
- ابن سکیت گوید به امام دهم علیه السلام عرض کردم: چرا خود حضرت موسى را با وسیله عصا و ید بیضا و ابزار ابطال جادو فرستاد و حضرت عیسى را با وسیله طبابت و حضرت محمد را که بر او و خاندانش و پیغمبران درود باد به وسیله کلام و سخنرانى حضرت فرمود: چون خدا موسى علیه السلام را مبعوث کرد جادوگرى بر مردم آن زمان غلبه داشت پس او از طرف خدا چیزى آورد که مانندش از توانائى آنها خارج بود و به وسیله آن جادوى آنها را باطل ساخت و حجت را بر ایشان ثابت کرد و عیسى علیه السلام را در زمانى فرستاد که فلج و زمینگیرى زیاد شده بود و مردم نیاز به طب داشتند پس او از جانب خدا چیزى آورد که مانندش را نداشتند پس به اجازه خدا مردگان را زنده کرد و کور مادرزاد و پیس را درمان نمود و حجت را بر ایشان ثابت کرد. و حضرت محمد (ص) را در زمانى فرستاد که خطبه خوانى و سخنورى به گمانم شعر را هم فرمود زیاد شده بود، پس آن حضرت از طرف خدا پندها و دستوراتى شیوا آورد که گفتار آنها را باطل کرد و حجت را بر ایشان تمام نمود. ابن سکیت گفت به خدا هرگز مانند تو را ندیدهام بفرمائید در این زمان حجت خدا بر مردم چیست فرمود: عقل است که بوسیله آن امام راستگو مىشناسد و تصدیقش مىکند و دورغگو را مىشناسد و تکذیبش مىنماید. ابن سکیت گفت به خدا جواب درست همین است.
و فرمود: پایه شخصیت انسان عقل است و هوش و فهم و حافظه و دانش از عقل سرچشمه مىگیرند. عقل انسان را کامل کند و رهنما و بینا کننده و کلید کار اوست و چون عقلش به نور خدائى مؤید باشد دانشمند و حافظ و متذکر و با هوش و فهمیده باشد و از این رو بداند چگونه و چرا و کجاست و خیرخواه و بدخواه خود را بشناسد و چون آنرا شناخت روش زندگى و پیوست و جدا شده خویش بشناسد و در یگانگى خدا و اعتراف بفرمانش مخلص شود و چون چنین کند از دست رفته را جبران کرده بر آینده مسلط گردد و بداند در چه وضعى است و براى چه در اینجاست و از کجا آمده و به کجا مىرود؟ اینها همه از تأیید عقل است.
- امام صادق علیه السلام فرمود: اى مفضل کسى که تعقل نکند رستگار نگردد و تعقل نکند کسى که نداند، کسى که بفهمد نجیب مىشود، کسى که صبر کند پیروز شود، دانش سپر بدبختى است و راستى عزت است و نادانى زلت، فهمیدن بزرگوارى و سخاوت کامیابى و خوش خلقى دوستى آورنده است، کسى که به اوضاع زمانش آگاه باشد اشتباهات بر او هجوم نیارد، دوراندیشى همان بدبینى است واسطه بین انسان و رسیدن به حقیقت نعمت وجود عالم است و نادان در این میان بدبخت است، خدا دوست کسى است که او را شناخت و دشمن آنکه خودسرانه خویش را در زحمت شناسائیش انداخت خردمند عیب پوش است و نادان فریبنده اگر خواهى بزرگوار شوى ملایم باش و اگر خوار شوى درشتى کن شریف طینت نرم دل است بداصل سخت دل کس که کوتاهى کند به پرتگاه افتد و کسى که از عاقبت بیم کند از نسنجیده کارى سالم ماند، کسى که ندانسته و ناگاه بکارى در آید بینى خود را بریده است (خود را بنهایت خوارى و مذلت انداخته است). هر که نداند نفهمد و هرکه نفهمد سالم نماند و آنکه سالم نماند عزیز نگردد و هر که عزیز نگردد خرد شود. و آنکه خرد شود سرزنش شود و هر کس چنین باشد سزاوار است که پشیمان شود.
- سماعه گوید خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم و جمعى از دوستانش هم حضور داشتند كه ذكر عقل و جهل به میان آمد حضرت فرمود: عقل و لشكرش و جهل و لشكرش را بشناسید، سماعه گوید من عرض كردم قربانت گردم غیر از آنچه شما به ما فهمانیدهاید نمىدانیم. حضرت فرمود: خداى عزوجل عقل را از نور خویش و از طرف راست عرش آفرید و آن مخلوق اول از روحانیین است پس بدو فرمود: پس رو او پس رفت سپس فرمود پیش آى پیش آمد خداى تبارك و تعالى فرمود: ترا با عظمت آفریدم و بر تمام آفریدگانم شرافت بخشیدم سپس جهل را تاریك و از دریاى شور و تلخ آفرید به او فرمود پس رو پس رفت فرمود پیش بیا پیش نیامد فرمود: گردن كشى كردى؟ او را از رحمت خود دور ساخت سپس براى عقل هفتاد و پنج لشكر قرار داد. چون جهل مكرمت و عطاء خدا را نسبت به عقل دید دشمنى او را در دل گرفت و عرض كرد پروردگارا این هم مخلوقى است مانند من. او را آفریدى و گرامیش داشتى و تقویتش نمودى من ضد او هستم و بر او توانایى ندارم آنچه از لشكر به او دادى به من هم عطا كن فرمود بلى مىدهم ولى اگر بعد از آن نافرمانى كردى ترا و لشكر تو را از رحمت خود بیرون مىكنم عرض كرد خشنود شدم پس هفتاد و پنج لشكر به او عطا كرد. و هفتاد و پنج لشكرى كه به عقل عنایت كرد (و نیز هفتاد و پنج لشكر جهل) بدین قرار است:
نیكى و آن وزیر عقل است و ضد او را بدى قرار داد؛ كه آن وزیر جهل است؛ و ایمان و ضد آن كفر؛ و تصدیق حق و ضد آن انكار است؛ و امیدوارى و ضد آن نومیدى؛ و دادگرى و ضد آن ستم؛ و خشنودى و ضد آن قهر و خشم؛ و سپاسگذارى و ضد آن ناسپاسى؛ و چشمداشت رحمت خدا و ضد آن یأس از رحمتش؛ و توكل و اعتماد به خدا و ضد آن حرص و آز؛ و نرم دلى و ضد آن سخت دلى؛ و مهربانى و ضد آن كینه توزى و دانش و فهم و ضد آن نادانى؛ و شعور و ضد آن حماقت؛ و پاكدامنى و ضد آن بىباكى و رسوائى و پارسائى و ضد آن دنیا پرستى؛ و خوشرفتارى و ضد آن بدرفتارى؛ و پروا داشتن و ضد آن گستاخى؛ و فروتنى و ضد آن خودپسندى؛ و آرامى و ضد آن شتابزدگى؛ و خردمندى و ضد آن بىخردى و خاموشى و ضد آن پرگوئى؛ و رام بودن و ضد آن گردنكشى؛ و تسلیم حق شدن و ضد آن تردید كردن، و شكیبایى و ضد آن بىتابى؛ و چشم پوشى و ضد آن انتقامجوئى؛ و بىنیازى و ضد آن نیازمندى؛ و به یاد داشتن و ضد آن بىخبر بودن؛ و در خاطر نگه داشتن و ضد آن فراموشى؛ و مهرورزى و ضد آن دورى و كنارهگیرى؛ و قناعت و ضد آن حرص و آز؛ و تشریك مساعى و ضد آن دریغ و خوددارى؛ و دوستى و ضد آن دشمنى؛ پیمان دارى و ضد آن پیمانشكنى؛ و فرمانبرى و ضد آن نافرمانى سرفرودى و ضد آن بلندى جستن؛ و سلامت و ضد آن مبتلا بودن؛ و دوستى و ضد آن تنفر و انزجار؛ و راستگوئى و ضد آن دروغگوئى؛ و حق و درستى و ضد آن باطل و نادرستى؛ و امانت و ضد آن خیانت؛ و پاكدلى و ضد آن ناپاكدلى؛ و چالاكى و ضد آن سستى و زیركى و ضد آن كودنى؛ و شناسایى و ضد آن ناشناسائى؛ و مدارا و رازدارى و ضد آن رازفاش كردن؛ و یك روئى و ضد آن دغلى؛ و پرده پوشى و ضد آن فاش كردن؛ و نماز گزاردن و ضد آن تباه كردن نماز؛ و روزه گرفتن و ضد آن روزه خوردن؛ و جهاد كردن و ضد آن فرار از جهاد؛ و حج گزاردن و ضد آن پیمان حج شكستن و سخن نگهدارى و ضد آن سخنچینى؛ و نیكى به پدر و مادر و ضد آن نافرمانى پدر و مادر؛ و با حقیقت بودن و ضد آن ریاكارى؛ و نیكى و شایستگى و ضد آن زشتى و ناشایستگى؛ و خودپوشى و ضد آن خود آرائى و تقیه و ضد آن بىپروائى؛ و انصاف و ضد آن جانبدارى باطل؛ و خودآرائى براى شوهر و ضد آن زنا دادن؛ و پاكیزگى و ضد آن پلیدى؛ و حیا و آزرم و ضد آن بىحیائى؛ و میانه روئى و ضد آن تجاوز از حد؛ و آسودگى و ضد آن خود را به رنج انداختن؛ و آسانگیرى و ضد آن سختى گیرى؛ و بركت داشتن و ضد آن بىبركتى؛ و تن درستى و ضد آن گرفتارى؛ و اعتدال و ضد آن افزون طلبى؛ و موافقت با حق و ضد آن پیروى از هوس و سنگینى و متانت و ضد آن سبكى و جلفى؛ و سعادت و ضد آن شقاوت؛ و توبه و ضد آن؛ اصرار برگناه؛ و طلب آمرزش و ضد آن بیهوده طمع بستن؛ و دقت و مراقبت و ضد آن سهلانگارى؛ دعا كردن و ضد آن سرباز زدن؛ و خرمى و شادابى و ضد آن سستى و كسالت؛ و خوشدلى و ضد آن اندوهگینى؛ مأنوس شدن و ضد آن كناره گرفتن و سخاوت و ضد آن بخیل بودن.
پس تمام این صفات ( هفتاد و پنج گانه) كه لشگریان عقلند جز در پیغمبر و جانشین او و مؤمنینى كه خدا دلش را به ایمان آزموده جمع نشود اما دوستان دیگر ما برخى از اینها را دارند و متدرجا همه را دریابند و از لشكریان جهل پاك شوند آنگاه با پیغمبران و اوصیاءشان در مقام اعلى همراه شوند و این سعادت جز با شناختن عقل و لشكریانش و دورى از جهل و لشكریانش به دست نیاید خدا ما و شما را به فرمانبرى و طلب ثوابش موفق دارد.«جنود عقل و جهل»
داستان بهلول و حقیقت
روزی یکی از حامیان دولت از بهلول پرسید : تلخترین چیز کدام است؟
بهلول جواب داد : حقیقت است.
آن شخص گفت : چگونه میشود این تلخی را تحمل کرد؟
بهلول جواب داد : با شیرینی فکر و تعقل !!!
حکایت زیبای مور و قلم
مورچهای کوچک دید که قلمی روی کاغذ حرکت میکند و نقشهای زیبا رسم میکند. به مور دیگری گفت این قلم نقشهای زیبا و عجیبی رسم میکند.نقشهایی که مانند گل یاسمن و سوسن است. آن مور گفت: این کار قلم نیست، فاعل اصلی انگشتان هستند که قلم را به نگارش وا میدارند. مور سوم گفت: نه فاعل اصلی انگشت نیست؛ بلکه بازو است. زیرا انگشت از نیروی بازو کمک میگیرد. مورچهها همچنان بحث و گفتگو میکردند و بحث به بالا و بالاتر کشیده شد. هر مورچه نظر عالمانهتری میداد تا اینکه مساله به بزرگ مورچگان رسید. او بسیار دانا و باهوش بود گفت: این هنر از عالم مادی صورت و ظاهر نیست. این کار عقل است. تن مادی انسان با آمدن خواب و مرگ بی هوش و بیخبر میشود. تن لباس است. این نقشها را عقل آن مرد رسم میکند. مولوی در ادامه داستان میگوید: آن مورچه عاقل هم، حقیقت را نمیدانست. عقل بدون خواست خداوند مثل سنگ است. اگر خدا یک لحظه، عقل را به حال خود رها کند همین عقل زیرک بزرگ، نادانیها و خطاهای دردناکی انجام میدهد. منبع: داستان های مثنوی معنوی
اشعار
دو جوهر دان تو عقل وعشق در خود ولیکن عقل بیند نیک یابد
ازین هر دو اگر آگاه گردی یقین دانم که تو در راه مردی
دو جوهر دان و مر این هر دو بشناس پس آنگه تو ز نیک و بد بمهراس
دو جوهر دان تو اندر کام بیچون که بنمودند رخ در کاف و در نون
حقیقت عقل ترسان است در خویش در اینجا پردهها آورده در پیش
چنان ترسانست اینجا عقل بدفعل نیاساید دمی از قال و از قل
جهان ترسان بود از بود خود او ندیده در عیان معبود خود او
شب و روز است او از خوف مانده دمادم میشود از عشق رانده
نیارد راه بردن در سوی شاه نباشد همچو عشق از یار آگاه
ندارد آگهی از ذات بیچون که او از خویش افتادست بیرون
اگرچه صد هزاران راز داند نمود خود کجا او باز داند
بمانده قید در عقل است اینجا همیشه مانده در نقل است اینجا
چنان در نقل و تقلید است مانده بسی رو کرده اندر ره بمانده
درین دار فنا خوش مست وناخوش دمادم میشود در عشق سرکش
دمادم معرفت میگوید از یار که خود را در میان آرد پدیدار
دو پای او یقین درچه بمانده بسی رو کرده اندر ره بمانده
اگرچه اول خلق آفریده است ولیکن ذات جانانش ندیدهست
ز وصلش گاهگاهی بهره بخشد دمادم مرد را هم زهره بخشد
که در عرفان چنان دم میزند او همیخواهند که عشقش بشکند او
سخن از دید آرد در میانه دمادم آورد در کل بهانه
نیارد کرد شرمی کان عیان است اگرچه دایماً اندر بیان است
ولکین او زقرآن وز اخبار بسی گوید حقیقت سر اسرار
چو از قرآن حقیقت راز گوید ز سر دوست اینجا باز گوید
بقدر فهم در قرآن نظاره کند آخر ندارد هیچ چاره
بکنه ذات قرآن کی رسد او ولیکن آیت آیت بنگرد او
طلبکار است میجوید حقیقت بمانده باز عقل اندر شریعت
اگر بگشایدش در آخر کار ورا از عشق راز آید پدیدار
ز قرآن گر برد ره عقل در کل برون آید یقین از رنج و از ذل
ز قرآن گر برد ره سوی جانان یکی بیند همه در کوی جانان
ز قرآن گر برد ره در عیانش یکی باشد همه شرح و بیانش
ز قرآن ره برد گر سوی آن دوست برون آید ز مغز ای دوست در پوست
ز قرآن گر برد ره در خدائی ابا عشقش بود کل آشنائی
ز شرح عقل گفتستیم بسیار مرا مقصود باشد دیدن یار
ز شرح عشق هر دم باز گویم نه از یک نوع صد گون راز گویم «عطار»
- دور بادا عاقلان از عاشقان دور بادا بوی گلخن از صبا «مولانا»
- عقل در شرحش چو خر در گل بخفت شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت «مولانا»
- حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد «حافظ»
- عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوشست عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما «حافظ»
- نکته ای دلکش بگویم خال آن مهرو ببین عقل و جان را بسته زنجیر آن گیسو ببین «حافظ»
- عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو دل زما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست «حافظ»
- ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست «حافظ»
- در کارخانه ای که ره عقل و فضل نیست فهم ضعیف رای فضولی چرا کند «حافظ»
- ما را زمنع عقل مترسان و می بیار کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره است «حافظ»
- بر هوشمند سلسله نهاد دست عشق خواهی که زلف یار کشی ترک هوش کن «حافظ»
- بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق مفتی عقل در این مساله لایعقل بود «حافظ»
- منظور خردمند من آن ماه که او را با حسن ادب شیوۀ صاحب نظری بود «حافظ»
بنا بر آنچه گفته شد می توان پیرامون مفهوم عقل در غزلیات حافظ حداقل در این ۵۰ غزل ، چند نکته را استنتاج کرد :
– عقل در مقابل عشق کارکرد دارد نه در مقابل جهل
– عقل نیروی بازدارنده ای است که سالک را از در افتادن به ورطۀ عشق باز می دارد .
– اهل عقل ایمن از خطر و اهل سلامت اند .
– عاقل در جامعه از موقعیت اجتماعی برخوردار است و عاشق نه !
– در یک ارزش گذاری مجلس جنون یعنی میخانه ، ورای مجلس عقل یعنی مدرسه است .
– محصول عقل بازدارنده جز جهالت نیست در حالی که حاصل حکمت یا عقل والا زدودن نقش جهالت از لوح دل است .
به درد عشق بساز و خموش کن حافظ رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول
- ای عقـــل بــرو که عاقلــی اینجــا نیسـت گر مــوی شوی موی تو را گنجا نیسـت
روز آمـــد و روز هـر چراغــی که فروخــت در شعلـــۀ آفتـاب جــز رســوا نیسـت (کلیات شمس تبریزی)
در راه طلــب عاقـــل و دیوانـــه یکــیست در شیـوۀ عشق خویش و بیگانه یکـیست
آن را کــه شــراب وصــل جانــان دادنــد در مذهب او کعبــه و بتخــانه یکــیست (کلیات شمس تبریزی)
در مجلـس عشـــاق قــراری دگـــر اسـت وین بادۀ عشــق را خمــاری دگــر است
آن علــم که در مدرســـه حاصــل گردیـد کار دگـر است و عشــق کاری دگـر است (کلیات شمس تبریزی)
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست تا کـرد مــرا تهــی و پـر کرد ز دوســت
اجــزای وجـــودم همـــگی دوسـت گرفت نامی است ز من بر من و باقی همه اوسـت (کلیات شمس تبریزی)
عقــل آمد و پنــد عاشقــان پیش گرفت در ره بنشست و رهــزنی پیـش گرفــت
چــون در سرشـان جایگــه پنــد ندیــد پای همــه بوسیــد و ره خویش گرفــت (کلیات شمس تبریزی)
در خرمـن صــد زاهــد عاقــل زند آتـش این داغ که مــا بـر دل دیوانــه نهــادیم (حافظ)
با دو عالـــم را عشـــق بیـگانگــی اسـت انـــدر او هفتـــاد و دو دیوانگــی اسـت
سخــت پنهــان است و پیـــدا حیرتــش جــان ســلطانان جـــان در حســرتش
غیــــر هفتـــاد و دو ملـــت کیـــش او تــخت شـــاهان تــختهبندی پــیش او
مطــرب عشــق این زنـد وقــت سمـــاع بـــندگی بــند و خــــداونـدی صــداع
پــس چــه باشــد عشــق دریای عـــدم در شکســـته عــــقل را آنـــجا قـــدم (مولوی)
عشـــق از پــی آن باید تا ســــوی فـــلک پـرد عقــل از پی آن باید تا علــم و ادب بینـد (کلیات شمس تبریزی)
عقــــل جــــزوی عشــــق را منکـــــر بـــود گرچــه بــنماید که صــاحب ســـرّ بــود (مثنوی مولوی)
عـــــلت عــــاشق ز عـــــلتها جـــــداســت عشـــق اصـــطرلاب اســــرار خـــداست
هــــرچـه گــــویم عشـــق را شـــرح و بیـــان چون به عشــق آیــم خـجل بـاشـم از آن
چـــــون قــــلم انــدر نــــوشتن مـــیشتافت چون به عشـق آمد قــلم بر خـود شکـافت
عقــــــل در شرحــش چـــو خر در گل بــخفت شـرح عشــق و عاشقـی هم عشــق گـفت (مثنوی مولوی)
عشــق پیریست که ســـاغر زدهایم از کـــف او عقـل طفلی است که دانا شده در مکتب ما (فروغی بسطامی)
زاهــد ار راه به رنـدی نبــرد مــــعذور است عشـق کاری است که موقوف هدایت باشـد (حافظ)
شــــمعی است دل مــــــراد افــــروختنــــی چاکــی است ز هــجر دوسـت بر دوختنـی
ای بـــــیخبــر از ســـــوختن و ســـــاختنی عشــــق آمــــدنی بــود نـه آمــــوختنی (کلیات شمس تبریزی)
سر سجاده و مسـجد گرفتم من به جهــد و جــد شعــار زهد پوشــیدم پی خیـرات افـــزایی
درآمـد عشـق در مسـجد بگفت ای خواجـۀ مرشد بدرّان بند هستی را، چه در بنــد مصــلایی؟
به پیـش زخـم تیـغ من ملـرزان دل، بنـه گـردن اگر خواهـی سفــرکردن ز دانایی به بینــایی (کلیات شمس تبریزی)
عشـــق جـــز دولـــت و عــــــنایت نــــیست جــــز گشـــــاد دل و هـــدایت نــیست
عشـــــق را بــــوحنیــفه شــــــرح نکـــــرد شــــــافعـــی را درو روایـــــت نــیست
لایـــــــجوز و یــــــــجوز تـــــا اجـــــلست عـــــلم عشـــــاق را نــــهایت نــیست (کلیات شمس تبریزی)
عقـل هم عشـق است و از ذوق نگه بیگانه نیست لیکـن این بیچاره را آن جرأت رندانه نیست (اقبال لاهوری)
به چشـم عشــق توان دید روی شـــاهد غیـــب که نور دیدۀ عاشــق ز قــاف تا قــاف است (حافظ)
ای کـه از دفتـــر عقــل آیت عشــق آمــــوزی ترســـم این نکته به تحقیـق ندانی دانست (حافظ)
قیـاس کـردم و تدبیــر عقـــل در ره عشـــق چو شبنمـی است که بر بحر میکشد رقمی (حافظ)
ســــخن از عشـــــق با خِـــــرد گفتــــن بــر رگ مـــــرده نیشتـــر زدن اســـت (صائب تبریزی)