فصل دوم - راه های پاکسازی اندیشه

سمیع و بصیر

 

منظور از« بصیرت » دیدن با چشم نیست؛ بلکه نوعی بینش عمیق درباره حق و حقیقت است که در رفتارهای فردی، اجتماعی ، فرهنگی، سیاسی و… بروز و نمود دارد وموجب می شود انسان در همۀ عرصه ها، به ویژه عرصۀ اجتماعی سیاسی، رفتاری همسو باحق داشته باشد.

در قرآن کریم، مشتقات «بصر» ۱۴۸بار و واژه «بصیرت» دوبار تکرار شده است. به طور کلی واژه «بصر» درمتون اسلامی، گاه درباره بینایی ظاهری و حس، و گاه درباره بینایی باطنی و عقلی به کار می رود.

در قرآن و روایات اسلامی، واژه هایی وجود دارند که می توان گفت معادل واژه بصیرت اند و یا به آن بسیار نزدیک هستند.

«و علی أبصارهم غشاوة»(بقره).

«و ما یستوی الأعمی و البصیر و لا الظّلمات و لا النّور»(فاطر).

«بل الإنسان علی نفسه بصیرة و لو ألقی معاذیره»(قیامت)

 

مفهوم بصیرت

بصیرت دانایی صرف نیست بلکه دانایی همراه با باور وایمان است از این رو موجب هدایت و حرکت است در حالیکه علم همواره مقرون باور قلبی نبوده و در نتیجه لزوما مایه عمل به مقتضاتش نیست.

بصیرت موجب هدایت بوده انسان را از غفلت بیدار می کند انسان بصیر به کمک این قوه از خطر گمراهی و فریب خوردن در امور و موضعگیری غافلانه و حساب نشده در امان است بصیرت مانند سپری است که در هنگام فتنه هاومواقف خطرناک انسان را مصون و محفوظ نگه می دارد.شاید از این روست که زره و لباس محافظ جنگی را بصیرت نامیده اند چون انسان را از شمشیرها و ضربه های نابهنگام و غافلانه حفظ می کند.

۱-بصیرت،علم یقینی است؛علمی که باور انسان را به‌گونه‌ای شکل دهد که گویی‌ انسان،بدون واسطه،حقیقت را درک کرده و می‌بیند.

۲-نیرویی نهانی است که به انسان در شناخت حقایق تا عمق وجود یا باطن آن‌ کمک کند(جمعی از نویسندگان،۱۳۸۵،ج ۱۷۲:۲ و فرهنگ معین).

در مجموع می‌توان گفت:بصیرت به معنای آگاهی،شناخت عمیق و اطمینان‌بخش و علمی یقینی و به‌منزلهء نوری است که به انسان، توانایی درک حقایق و پشت‌پردهء حوادث را می‌دهد؛به‌گونه‌ای که راه حق را از باطل به وضوح تشخیص می‌دهد و از بحرانها و فتنه‌ها به سلامت عبور می‌کند.

بر این مبنا،انسان بصیر کسی است که چشم دل او به نور الهی روشن گشته،از حواس ظاهری خود به بهترین وجه استفاده می‌نماید.چنین انسانی،مانعی در برابر چشم و گوش و پیش روی خود ندارد؛اهل اندیشه و تدبّر است و با دلایل روشن و یقین و اطمینان سخن می‌گوید.

از مهم‌ترین ویژگی‌های بصیرت، می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:
 

۱. بصیرت، مربوط به قلب و ذات و جان انسان است؛

۲. بصیرت، معرفت بدون اجمال و ابهام است؛

۳. بصیرت، آرامش دهنده قلب است؛

۴. بصیرت، روشنایی و نور خاص است.

جایگاه بصیرت در علوم

دانشمندان اسلامی چند ابزار را برای شناخت، ضروری می‌دانند: حس، عقل و دل؛ بنابراین ما دارای چند نوع شناخت خواهیم بود:

شناخت حسی (که به وسیله حواس پنج گانه دریافت می‌شود)

شناخت عقلی (مانند منطق و فلسفه)

شناخت شهودی (که از راه عرفان و شهود به دست می‌آید)

چشم برزخی در دسته سوم شناخت‌ها قرار می‌گیرد و راه رسیدن به آن فقط تزکیه دل و تقوای الهی می‌باشد.

ملاصدرا در این باره می‌گوید: «علم مکاشفه نوری است که بعد از پاک کردن قلب و دل از زنگار صفات ناپسند در قلب انسان ظاهر می‌شود.»

 

 

تعریف سمیع و بصیر

«سمیع» اشاره به علم خداوند به «مسموعات» یعنی سخنان و گفتارها است، و «بصیر» اشاره به علم او به «مبصرات» یعنی صحنه ها، اشخاص و اعمال و خلاصه «دیدنی ها» است. این الفاظ هنگامی که در مورد انسانها به کار می رود تداعی دو وسیله مخصوص شنوائی و بینائی یعنی «چشم» و «گوش» می کند، ولی مسلما هنگامی که درباره خداوند به کار می رود از این مفاهیم جدا و تجرید می شود، و حقیقت علم به شنیدنیها و دیدنیها را می رساند. بینایى و شنوایى در بشر همان است که گفته شد، ولى مقصود از توصیف خداوند به این دو صفت این است که تمام دیدنى ها و شنیدنى ها پیش او حاضرند، هرگز خداوند از آنها غافل نیست و به عبارت دیگر آنچه را که دیگران با چشم و گوش مى بینند و یا مى شنوند، او با علم نامتناهى خود از آنها آگاه بوده و اطّلاع دارد.

در قرآن واژه ى “بصیر” (خدا بیناست) ۵۱ بار، و واژه “سمیع ” (خدا شنواست ) ۴۹ بار آمده است.

۱- «لیس کمثله شیء و هو السمیع البصیر» (سوره شوری/آیه ۱۱)

۲- «ان یامرکم أن تودوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل ان الله نعما یغطکم  به ان کان سمیعا بصیرا» (سوره نساء/آیه ۵۸)

۳- «لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و کان الله سمیعا علیما»(سوره نساء /آیه ۱۴۸)

۴- «و قاتلوا فی سبیل الله و اعلموا ان  الله سمیع علیم» (سوره بقره/ آیه ۲۴۴)

۵- «و ان اهتدیت فبما یوحی الی ربی انه سمیع قریب» (سوره سبا/آیه ۵۰)

۶- «هنا لک دعا زکریا ربه قال رب هب لی من لدنک ذریه طیبه انک سمیع الدعاء» (سوره آل عمران/آیه ۳۸)

۷- «ان الله بعباده لخبیر بصیر» (سوره فاطر/آیه ۳۱)

۸- «فستذ کرون ما اقول لکم و أفوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد» (سوره عافر/آیه ۴۴)

۹- «اولم یروا الی الطیر فوقهم صافات و یقبضن  ما یمسکهن الا الرحمن انه بکل شیء بصیر» (سوره ملک /آیه ۱۹)

تحقیق پیرامون سمیع و بصیر

آنگونه که از کلام ملاصدرا و امام خمینی(رحمه الله علیه) بر می‌آید، ایشان این دو صفت را از توابع علم شمرده‌اند.

–             سمیع و بصیر از اوصاف تشکیکی و دارای مراتب است؛ درجه پایین که همان شنیدن و دیدن ظاهری باشد، مشترک میان انسان و حیوان است و هر انسان سالم دارای آن است، اما مرتبه اعلی که همان علم به تمام مسموعات و مبصرات باشد، از اوصاف الهی است؛ درجات متوسط آن یعنی آگاهی به بالاتر از آنچه که حس ظاهری می تواند درک کند در صورتی برای انسان حاصل می شودکه انسان به اندازه توانیی خود به اوصاف خداوند متعال متصف شود و این حاصل نمی شود مگر با تلاش بسیار در راه خداوند متعال و کشیدن ریاضات شرعیه و از خود گذشتگی و نایل شدن به مقامات فنای الهی و باقی شدن به بقای الهی، و انسان وقتی به اوصاف الهی متصف می شود که خودی نبیند و هر چه هست را از خدا ببیند و شروع این راه با انجام تکالیف شرعی و عمل به واجب و حرام است و در ادامه با مدد خدای تعالی این مقامات حاصل می شود.

مفسران سه معنا برای واژه بصیرت در قرآن برشمرده اند:

    1. یقین و اطمینان: (أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ) (یوسف: ۱۰۸) پیامبر در این آیه اعلان می دارد که با یقین و اطمینان و از روی بصیرت کامل و معرفتی که حق و باطل را از هم جدا می سازد، به خدا دعوت می کند.
    2. شاهد: (بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ) (قیامت: ۱۴) در تفسیر این آیه دو احتمال وجود دارد. یکی اینکه انسان خود شاهد اعمال خویش است که در این صورت تاء در بصیرت برای مبالغه خواهد بود. دیگر آنکه این آیه معنایی مشابه آیه ۲۴ سوره نور دارد و به این صورت که شاهدانی از انسان مانند اعضاء و جوارحش بر اعمال او نظارت دارند.
    3. دلایل روشن: (قَدْ جَاءَکم بَصَائِرُ مِن رَبِّکمْ) (انعام: ۱۰۴) و نیز (اعراف: ۲۰۳؛ اسراء: ۱۰۲ و جاثیه: ۲۰) بیشتر مفسران بصائر (جمع بصیرت) را به معنای حجج و بینات دانسته اند که باعث شناخت هدایت از ظلالت و ایمان از کفر یا موجب علم و آگاهی می شود. از آن جهت به نشانه و دلایل روشن و قاطع الهی بصائر گفته اند که موجب بینایی قلب و درک حقایق به وسیله آن می شود.(ر.ک. دایرة المعارف قرآن، ج ۵)

 بصیرت در لغت به معنی عقیده قلبی، شناخت، یقین، زیرکی و عبرت است و در اصطلاح عبارت است از قوه ای در قلب شخص که به نور قدسی منور بوده به وسیله آن حقایق اشیاء و امور ادراک می شود. همانگونه که شخص به وسیله چشم صور و ظواهر اشیاء را می بیند. همچنین بصیرت، معرفت و اعتقاد حاصل شده در قلب، نسبت به امور دینی و حقایق امور است.(ر.ک. فرهنگ قرآن، ص ۱۶۳)

–             ملاصدرا :

«علم مکاشفه نوری است که بعد از پاک کردن قلب و دل از زنگار صفات ناپسند در قلب انسان ظاهر می‌شود.»

مکاشفه، در واقع از مقدمات مشاهده و شهود باطن و ملکوت یا بُعد غیرمادی است. هنگامی که انسان بر هوای نفس خود مسلط شود و از غفلت بیدار و هشیار گردد و با شناخت و معرفت نفس خویش، حجاب ها و موانع تقرب به خدا را کنار زند و با تمسک به حقیقت «إنّی مهاجر إلی ربّی.  (سوره عنکبوت آیه ۲۶) از خود به سوی مولا و ربّ مهاجرت کند، می تواند ماورای حجاب عالم را کشف نماید و بُعد باطنی و ملکوتی افراد و اشیا را مشاهده کند.

سوره انفال آیه (۲۹)

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ﴿۲۹﴾

اي كساني كه ايمان آورده‏ ايد اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد براي شما وسيله‏ اي براي جدائي حق از باطل قرار مي‏دهد (و روشن بيني خاصي كه در پرتو آن حق را از باطل خواهيد شناخت) و گناهان شما را مي‏پوشاند و شما را مي‏آمرزد و خداوند فضل و بخشش عظيم دارد.

شرح آیه : اين فرقان كه همان چشم دل و چشم حقيقت‏بين است مومن را از مهلكه‏هاى گوناگون نجات داده و بسوى رستگارى رهنمون مى‏نمايد. چشم برزخی یا همان چشم بصیرت به تعبیر آیات قرآن، حالت و یا مقامی‌از مقامات انسان است که در سیر و حرکت جوهری از حالت قوه به فعلیت در می‌آید و انسان می‌تواند ملکوت چیزها را دیده و نسبت به گذشته و آینده آن چیز آگاهی یابد. این درک و آگاهی می‌تواند به صورت علم یقینی و یا عین یقینی و یا حق یقینی باشد.

سوره ق آیه (۲۲)

لَقَدْ كُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ ؛

تو در غلفت از این بودی پس ما پرده را برداشتیم و چشمانت تیزبین شد.

سوره ملک آیه (۲۳)

قُلْ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ ﴿۲۳

بگو او كسي است كه شما را آفريد، و براي شما چشم و گوش و قلب قرار دارد اما كمتر سپاسگزاري مي‏كنيد.

 

احادیث

پیامبر اکرم(ص)

اتقوا فراسه المؤمن فانه ینظر بنور الله؛ از فراست و تیزبینی مؤمن بترسید که چیزها را با نور خدا می‌نگرد.(کافی، ط- الاسلامیه،ج۱، ص۲۱۸، ح۳)

    • اَعْمَى الْعَمى عَمَى الضَّلالَةِ بَعْدَ الْهُدى وَ شَرُّ الْعَمى عَمَى الْقَلبِ.

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: كورترين كورى، گمراهى بعد از هدايت است و بدترين كورى، كورىِ دل است. «تفسير نور الثقلين، ج‏۳، ص: ۱۹۷»

    • لولا أنَّ الشَّياطينَ يَحُومونَ على قُلوبِ بَني آدمَ لَنَظَروا إلى مَلَكوتِ السَّماءِ؛

اگر شیاطین، گرد دلهای آدمیان نمی چرخیدند، هر آينه آنان ملكوت آسمان‏ها را مى ‏ديدند. «المحجّة البيضاء : ج۲، ص۱۲۵»     

    • لَیْسَ الاعْمی من یَعْمی بَصَرُهُ اِنَّما الاعمی مَن تُعْمی بَصیرَتُهُ؛ کور کسی نیست که چشمش نابینا باشد؛ بلکه کسی است که بصیرت نداشته باشد.» (محمّدی ری شهری، ۱۳۷۷، ج ۲، ص۵۰۵)

امام سجاد (ع)

أَلاَ إِنَّ لِلْعَبْدِ أَرْبَعَ أَعْيُنٍ عَيْنَانِ يُبْصِرُ بِهِمَا أَمْرَ دِينِهِ وَ دُنْيَاهُ وَ عَيْنَانِ يُبْصِرُ بِهِمَا أَمْرَ آخِرَتِهِ فَإِذَا أَرَادَ اَللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً فَتَحَ لَهُ اَلْعَيْنَيْنِ اَللَّتَيْنِ فِي قَلْبِهِ فَأَبْصَرَ بِهِمَا اَلْغَيْبَ فِي أَمْرِ آخِرَتِهِ وَ إِذَا أَرَادَ بِهِ غَيْرَ ذَلِكَ تَرَكَ اَلْقَلْبَ بِمَا فِيهِ.

آگاه باشيد كه بنده چهار چشم دارد و با دو چشم كار دين و دنيا را مى‌بيند و با دو چشم كار آخرتش را مى‌بيند،هر گاه كه خداوند به بنده‌اى ارادۀ خير كند،آن دو چشمى را كه در دل اوست باز مى‌كند و با آنها غيب و كار آخرتش را مى‌بيند و هر گاه كه نسبت به او چنين اراده‌اى نكند،قلب را به حال خود مى‌گذارد. « الخصال / ترجمه جعفری ؛ ج ۱ , ص ۳۴۹»

 

امام صادق (ع)

  • اَلْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ اَلطَّرِيقِ فَلاَ تَزِيدُهُ سُرْعَةُ اَلسَّيْرِ مِنَ اَلطَّرِيقِ إِلاَّ بُعْداً.

آن کس که بدون بینش عمل کند به کسی می ماند که از بیراهه رود که هر چه سریع تر برود، از راه دورتر گردد.(دائرة المعارف جامع اسلامی، ج ۲، ص ۱۴۳)

 

گر از دوست چشمت بر احسان اوست                            تو در بند خویشی نه در بند دوست

تو را تا دهن باشد از حرص باز                                              نیاید به گوش دل از غیب راز

حقیقت سرایی است آراسته                                                 هوی و هوس گرد برخاسته

نبینی که جایی که برخاست گرد                                          نبیند نظر گرچه بیناست مرد

 

بصیرت در نظر امام خمینی (ره)

انسانیت در گرو بصیرت قلبی

انسان به روحْ انسان است. انسان به بصیرت، بصیرت قلبی، انسان است. این آلات ظاهری آلاتی است که وسیله است، و اینها از بین رفتنی است، آنکه باقی می ماند روح انسان است. و آنچه در انسان سعادت را ایجاد می کند، بصیرت انسان است. و من امیدوارم که شماها بصیرت به طور کامل داشته باشید؛ و خدای تبارک و تعالی به شما توفیق و سعادت عنایت کند. «صحيفه امام، ج‏۱۰، ص، ۳۰۲»

بصیرت در ارزیابی صحیح

خداوند متحول کند قلوب و ابصار ما را و بصیرت ما را به یک قلوب نورانی و یک بصیرت واقعی که مسائل را درست ارزیابی کنیم. و کسانی که می خواهند این ملت را سست کنند و می خواهند به واسطه تبلیغات سوئی، که اخیراً بیشتر می کنند، که این مملکت در آن کاری نشده است. اين مثل رژيم سابق است. مثل اوقاتى است كه آنها بودند. اين تبليغات از كمبودها تبليغ مى‏كنند؛ از وضع اقتصادى انتقاد مى‏كنند. اينها توجه ندارند كه در عين حالى كه ما در اين دو سال تمام توانمان صرف اين شده است كه آن قدرت هاى بزرگ را نگذاريم دخالت كنند و تفاله‏هاى آنها را نگذاريم به اين ملت ظلم كنند.« صحيفه امام، ج‏۱۴، ص، ۲۲۸»

بصیرت در نظر مقام معظم رهبری (ره)

بصيرت به معنى دانايى، بينايى، بينايى دل، هوشيارى، زيرکى و يقين است.(۱) نزد اهل معنا، نيرويى نهانى و قلبى است که در شناخت حقايق تا عمق وجود و باطن ذات آن رسوخ مى کند. برخى از اهل معرفت مى‏گويند: «بصيرت قوّه قلبى يا نيرويى باطنى است که به نور قدس روشن گرديده و از پرتو آن، صاحب بصيرت، حقايق و بواطن اشيا را در مى‏يابد. بصيرت به مثابه بَصَر (چشم) است براى نفس».(۳) ميان بَصَر که تأمين کننده نور ظاهرى، و بصيرت که آورنده نور باطنى است، تفاوت بسيار است؛ مانند:

    1. نور ظاهرى، تنها با بينايى انسان سر و کار دارد. خورشيد و ماه و چراغ، بيش از اين که فضا را روشن و بينايى انسان را يارى کنند، کارى انجام نمي‌دهند. پس اگر انسانى ناشنوا بود يا در بويايى و لامسه و گويايى خود نقص داشت، با تابش آفتاب و مهتاب و نورهايى از اين قبيل، مشکلاتش حل نمي‌شود. اما نور باطن همه نقص‌هاى (باطنى و معنوى) انسان را برطرف و تمام دردهاى او را درمان مي‌کند.

 

در صورتى که باطن کسى روشن شد، ساحت جانش چنان نورانى مي‌شود، که هم صحنه‌هاى خوبى را در خواب و بيدارى مي‌بيند، هم آهنگ‌هاى خوبى را مي‌شنود، هم رايحه‌هاى دل انگيزى را استشمام مي‌کند و هم ظرايف فراوانى را لمس مى نمايد.(۴)

 

    1. انسان دو چهره يا دوجنبه دارد: چهره ظاهرى يا مُلکى و چهره باطنى يا ملکوتى، خداوند براى ديدن ظواهر، بَصَر را به صورت بالفعل به انسان داده، بشر از آغاز تولد به کمک آن هر چه را که در شعاع چشم و منظر او قرار گيرد مى‏بيند. اما براى ديدن باطن و شهود ملکوت، قوه نورى را در نهاد او نهادينه نموده به نام «بصيرت»، که تا آن “نور استعدادى” از قوه به فعليت در نيايد، رؤيت باطن و شهود ملکوت، ميسر نخواهد بود.

 

صاحب جامع الاسرار مى‏نويسد: معناى سخن خداوند (نور على نور يهدى اللَّه لنوره من يشاء)،(۵) (… و من لم يجعل اللَّه له نوراً فماله من نور)،(۶) چيزى جز اين نيست که تا نور حق حاصل نيايد و به دل و جان سالک نتابد، بصيرت در او پديد نيايد. نور حق سرمه چشم بصيرت است و تمام تلاش اهل مجاهده براى آن است که مورد عنايت حق قرار گيرند و نور حق بر دل و بر جانشان پرتو افکن گردد.(۷)

 

حافظ شيرازى که مى‏گويد:

 

گرنور عشق حق به دل و جانت افتد ـ باللَّه کز آفتاب فلک خوبتر شوى ؛ ناظر به همين نور است. با پرتو افکن شدن نور حق است که سالک از تحير و تردد مى رَهَد و سرانجام به حقيقت مى رسد.

 

راه تحصيل بصيرت

 

براى نيل به مقام رفيع بصيرت بايد به بازسازى و اصلاح نفس خويش پرداخت. مجاهده با هواى نفسانى و تهذيب روح از زنگارهاى گناه، لطيف و شفاف ساختن آيينه دل به نور توحيد، تنها صراط مستقيمى است که “حجاب ديدگان دل” را مى گشايد و آدمى را در معرض الهامات غيبى و مقام کشف و شهود قرار مى دهد. شايد بتوان راه‌هاي زير را براي دريافت صحيح بصيرت پيشنهاد نمود:

 

  1. توبه: اولين گام براى تهذيب نفس و تحصيل بصيرت است. توبه از تقصيرات و گناهان، بلکه از کوتاهي‌ها و جبران حق اللَّه و حق النّاس است.

 

  1. ذکر خدا: ذکر زبانى، قلبى و عملى، موجب بصيرت مى گردد. اميرالمؤمنين(ع) مى فرمايد: «مَنْ ذکر اللَّه استبصر؛(۸) هر کسى به ياد خدا باشد، بينايى و بصيرت يابد».

 

  1. هم نشينى با علما: مجالست با علما که موجب بصيرت و بينايى است. على(ع) مى فرمايد:«جاور العلماء تستبصر؛(۹) با دانايان بنشين تا آگاهى يابى».

 

  1. خرد ورزى: کسى که هر خبر يا مطلبى را مى شنود، فوراً نمي‌پذيرد، بلکه پيرامون آن مى انديشد و آن را از صافى عقل و انديشه‌اش مى گذراند، بصيرت و بينايى مى يابد، چنان که آينده نگرى و به کارگيرى خرد در فرجام امور باعث بصيرت و بينايى مى گردد.(۱۰)

 

  1. زهد: عدم دلبستگى به دنيا، از امورى است که باعث بصيرت مى گردد.(۱۱)
  2. ارتباط با خدا: ازدياد معرفت به خدا، انس با قرآن و معانى و معارف آن، توسل به ائمه(ع) و مناجات با خدا در خلوت مخصوصاً نماز شب از امورى هستند که موجب بصيرت و بينايى و برخوردارى از الهامات غيبى مى‏شود.

 

سوره جاثیه آیه (۲۰) و (۲۳)

هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ﴿۲۰

اين (قرآن و شريعت آسماني) وسائل بينائي و مايه هدايت و رحمت است براي مردمي كه به آن يقين دارند.

 

أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ﴿۲۳﴾

آيا ديدي كسي را كه معبود خود را هواي نفس خويش قرار داده ؟ و خداوند او را با آگاهي (بر اينكه شايسته هدايت نيست) گمراه ساخته، و بر گوش و قلبش مهر زده، و بر چشمش پرده‏ اي افكنده، با اينحال چه كسي مي‏تواند غير از خدا او را هدايت كند؟ آيا متذكر نمي‏شويد؟!

 

سوره زخرف آیه (۴۰)

أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ وَمَنْ كَانَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۴۰

آيا تو مي‏تواني سخن خود را به گوش كران برساني يا كوران و كساني را كه در ضلال مبين هستند هدايت كني.

 

سوره الأَنْعَامْ {احشام و چهارپایان} آیات (۲۵) و (۳۶) و (۳۹) و ﴿ ۵۰ ﴾ و ﴿۱۰۴﴾ و (۱۱۰)

وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّى إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ﴿۲۵

پاره‏ اي از آنها به تو گوش فرا مي‏دهند ولي بر دلهاي آنان پرده‏ ها افكنده‏ ايم تا آنرا نفهمند و در گوش آنها سنگيني قرار داده‏ ايم و (آنها بقدري لجوجند) كه اگر تمام نشانه‏ هاي حق را ببينند ايمان نمي‏آورند، تا آنجا كه وقتي به سراغ تو مي‏آيند با تو به پرخاشگري برمي خيزند و كافران مي‏گويند اينها افسانه‏ هاي پيشينيان است.

إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ ﴿۳۶

تنها كساني اجابت (دعوت تو) مي‏كنند كه گوش شنوا دارند، اما مردگان (و آنها كه روح انساني را از دست داده‏ اند ايمان نمي‏آورند و) خدا آنها را (در قيامت) مبعوث مي‏كند سپس به سوي او باز ميگردند.

 

وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا صُمٌّ وَبُكْمٌ فِي الظُّلُمَاتِ مَنْ يَشَإِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَمَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ﴿۳۹

آنها كه آيات ما را تكذيب كردند كر و لال در تاريكي ها قرار دارند، هر كس را خدا بخواهد (و مستحق باشد) گمراه مي‏كند و هر كس را بخواهد (و شايسته بيند) بر راه راست قرار خواهد داد.

 

قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ ﴿۵۰﴾

گو به شما نمى‏گويم گنجينه‏هاى خدا نزد من است و غيب نيز نمى‏دانم و به شما نمى‏گويم كه من فرشته‏ام جز آنچه را كه به سوى من وحى مى‏شود پيروى نمى‏كنم بگو آيا نابينا و بينا يكسان است آيا تفكر نمى‏كنيد .

قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها .﴿۱۰۴﴾

به راستي بينش‌ها از نزد پروردگار شما برايتان آمده است. پس هر کسي در پرتو آن بينا شود، به سود خويش چنين کرده و هر کس کوري ورزيد، به زيان خود عمل کرده است .

وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ ﴿۱۱۰

و ما دلها و چشمهاي آنها را واژگونه مي‏سازيم چرا كه در آغاز به آن ايمان نياوردند و آنان را در حال طغيان و سركشي به حال خود وامي گذاريم تا سرگردان شوند.   

 

سوره مائده آیه (۷۱)

وَحَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَصَمُّوا ثُمَّ تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَصَمُّوا كَثِيرٌ مِنْهُمْ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ ﴿۷۱﴾

و گمان كردند مجازاتي در كار نخواهد بود لذا (از ديدن حقايق و شنيدن سخنان حق) نابينا و كر شدند سپس (بيدار گشتند و) خداوند توبه آنها را پذيرفت دگر بار (بخواب غفلت فرو رفتند و) بسياري از آنها كور و كر شدند و خداوند به آنچه انجام ميدهند داناست.

 

سوره روم آیات (۲۳) و (۵۲) و (۵۳)

وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ ﴿۲۳

و از نشانه‏ هاي او خواب شما در شب و روز است، و تلاش و كوششتان براي بهره گيري از فضل پروردگار (و تامين معاش) در اين امور نشانه‏ هائي است براي آنها كه گوش شنوا دارند!

فَإِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ ﴿۵۲

تو نمي‏تواني صداي خود را به گوش مردگان برساني، و نه سخنت را به گوش كران هنگامي كه روي مي‏گردانند.

وَمَا أَنْتَ بِهَادِ الْعُمْيِ عَنْ ضَلَالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ ﴿۵۳

و (نيز) نمي‏تواني نابينايان را از گمراهيشان هدايت كني، تو تنها سخنت را به گوش كساني مي‏رساني كه ايمان به آيات ما مي‏آورند و در برابر حق تسليمند.

 

سوره فصلت آیه (۵)

وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَفِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِنْ بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ ﴿۵﴾

آنها گفتند: قلبهاي ما در پوششهائي قرار گرفته، و گوشهاي ما سنگين است، و ميان ما و تو حجابي وجود دارد، حالا كه چنين است تو به دنبال عمل خود باش ما هم براي خود عمل مي‏كنيم.

 

سوره یونس آیات (۴۲) و (۴۳)

وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ كَانُوا لَا يَعْقِلُونَ ﴿۴۲

و گروهي از آنان گوش به سوي تو فرا مي‏دهند (اما گوئي هيچ نمي‏شنوند و كرند!) .

وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْظُرُ إِلَيْكَ أَفَأَنْتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَلَوْ كَانُوا لَا يُبْصِرُونَ ﴿۴۳

و گروهي از آنان به سوي تو نگاه مي‏كنند (اما گوئي هيچ نمي‏بينند) آيا تو مي‏تواني نابينايانرا هدايت كني هر چند نبينند؟!

 

سوره نمل آیه (۸۱)

وَمَا أَنْتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلَالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ ﴿۸۱

و نيز نمي‏تواني كوران را از گمراهي برهاني، تو فقط مي‏تواني سخن خود را به گوش كساني برساني كه آماده پذيرش ايمان به آيات ما هستند و در برابر حق تسليمند.

 

سوره کهف آیه ﴿۱۰۱﴾

الَّذِينَ كَانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطَاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَكَانُوا لَا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعًا ﴿۱۰۱

همانها كه چشمهايشان در پرده بود و به ياد من نيفتادند، و قدرت شنوائي نداشتند!

 

سوره یوسف آیه ﴿۱۰۸﴾

قُلْ هذِهِ سَبيلي أَدْعُوا إِلَى الله عَلى‏ بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتّبَعَني . ﴿۱۰۸﴾

بگو اين راه من است. من و پيروانم با بصيرت کامل، همه مردم را به سوي خدا دعوت مي‌کنيم.

 

سوره لُقْمَانْ {لقمان} آیه ﴿۲۸﴾

مَّا خَلْقُكُمْ وَلَا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ ﴿۲۸﴾

آفرينش وزندگي مجددهمه شما همانند يك فردبيش نيست،خداوندشنواوبينااست.

 

سوره غافِر{ آمرزندة گناه}  آیات ﴿۱۹﴾و﴿۲۰﴾و﴿۴۴﴾و(۵۸)

يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ ﴿۱۹﴾

[خدا] نگاههاى دزدانه و آنچه را كه دلها نهان مى دارند مى‏ داند.

وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا يَقْضُونَ بِشَيْءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ﴿۲۰﴾

و خداست كه به حق داورى مى ‏كند و كسانى را كه در برابر او مى‏ خوانند [عاجزند و] به چيزى داورى نمى كنند در حقيقت ‏خداست كه خود شنواى بيناست.

فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ.﴿۴۴﴾

و بزودي آنچه را به شما مي‌گويم به خاطر خواهيد آورد! من کار خود را به خدا واگذارم که خداوند نسبت به بندگانش بيناست!»

وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَلَا الْمُسِيءُ قَلِيلًا مَّا تَتَذَكَّرُونَ ﴿۵۸﴾

 و نابينا و بينا يكسان نيستند و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند [نيز] با [مردم] بدكار [يكسان] نيستند چه اندك پند مى‏پذيريد.(۵۸)

 

سوره االبَقَرَهْ {گاوماده} آیه ﴿۱۱۵﴾ و ﴿۲۴۴﴾

وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ﴿۱۱۵﴾

و مشرق و مغرب از آن خداست پس به هر سو رو كنيد آنجا روى [به] خداست آرى خدا گشايشگر داناست.

وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿۲۴۴﴾

ودرراه خدا،پيكاركنيد! وبدانيدخداوند،شنواوداناست.

 

سوره الشورى {مشورت وهم فکری} آیه ﴿۱۱﴾

فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ ﴿۱۱﴾

اوآفريننده آسمانهاوزمين است،وازجنس شماهمسراني براي شماقرارداد،وجفتهائي ازچهارپايان آفريد،وشمارابه اين وسيله (به وسيله همسران) تكثيرمي‏كند،هماننداوچيزي نيست،و اوشنوا و بينا است.

 

 

سوره النِسَاءْ {زنان} آیات ﴿۵۸﴾ و ﴿۱۴۸﴾

إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا ﴿۵۸﴾

خدا به شما فرمان مى‏ دهد كه سپرده ‏ها را به صاحبان آنها رد كنيد و چون ميان مردم داورى مى ‏كنيد به عدالت داورى كنيد در حقيقت نيكو چيزى است كه خدا شما را به آن پند مى‏ دهد خدا شنواى بيناست.

اَّ يُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَكَانَ اللّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا ﴿۱۴۸﴾

خداونددوست نداردكسي باسخنان خودبديهارااظهاركند مگرآنكسي كه موردستم واقع شده باشد،خداوندشنواودانااست.

 

سوره سَبَأْ {نام سرزمینی} آیه ﴿۵۰﴾

قُلْ إِن ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَى نَفْسِي وَإِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِمَا يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ﴿۵۰﴾

بگو: اگرمن گمراه شوم ازناحيه خودگمراه مي‏شوم،واگرهدايت يابم به وسيله آنچه پروردگارم به من وحي مي‏كندهدايت مي‏يابم،اوشنواونزديك است.

سوره نُورْ {روشنایی} آیه ﴿۴۴﴾

يقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ ﴿۴۴﴾

خداوند شب و روز را دگرگون مي‌سازد؛ در اين عبرتي است براي صاحبان بصيرت!

که خانه‌هاي خود را با دست خويش و با دست مؤمنان ويران مي‌کردند؛ پس عبرت بگيريد اي صاحبان چشم!

 

سوره أَعْرَافْ {جایی است میان بهشت و جهنّم} آیه (۶۴) و ﴿۱۷۹﴾

فَكَذَّبُوهُ فَأَنْجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا عَمِينَ ﴿۶۴

اما سرانجام او را تكذيب كردند و ما او و كساني را كه با وي در كشتي بودند رهائي بخشيديم و آنها كه آيات ما را تكذيب كردند غرق نموديم چه اينكه آنها جمعيتي نابينا (و كور دل) بودند.

 

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْينٌ لَا يبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿۱۷۹﴾

به يقين، گروه بسياري از جن و انس را براي دوزخ آفريديم؛ آنها دلها [= عقلها ]يي دارند که با آن (انديشه نمي‌کنند، و) نمي‌فهمند؛ و چشماني که با آن نمي‌بينند؛ و گوشهايي که با آن نمي‌شنوند؛ آنها همچون چهارپايانند؛ بلکه گمراهتر! اينان همان غافلانند (چرا که با داشتن همه‌گونه امکانات هدايت، باز هم گمراهند)!

 

سوره مُلْکْ {فرمانروایی} آیه ﴿۱۹﴾ و ﴿۱۰﴾ و ﴿۲۳﴾

أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَيَقْبِضْنَ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمَنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ بَصِيرٌ﴿۱۹﴾

آياپرندگاني راكه بالاي سرشان گاه بالهاي خودراگسترده وگاه جمع مي‏كنندنگاه نكردند؟جزخداوندرحمان كسي آنهارابرفرازآسمان نگه نمي‏داردچراكه اوبه هرچيزبينااست.

وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ﴿۱۰﴾

و مي‌گويند: «اگر ما گوش شنوا داشتيم يا تعقل مي‌کرديم، در ميان دوزخيان نبوديم!»

قُلْ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ ﴿۲۳﴾

بگو اوست آن كس كه شما را پديد آورده و براى شما گوش و ديدگان و دلها آفريده است چه كم سپاسگزاريد.

 

سوره الاِنْسَانْ آیه ﴿۲﴾

إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا ﴿۲﴾

ماانسان راازنطفه مختلطى آفريديم واورامى‏آزماييم بدين جهت اوراشنواوبيناقرارداديم.

 

سوره الاِسْرَاءْ {حرکت شبانه} آیه ﴿۱۷﴾

وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَكَفَى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيرًا ﴿۱۷﴾

چه بسيارمردمي كه درقرون بعدازنوح زندگي مي‏كردند (وطبق همين سنت) آنهاراهلاك كرديم،وكافي است كه پروردگارت ازگناهان بندگانش آگاه ونسبت برآن بيناست.

 

سوره اَلْفَتْحْ {پیروزی} آیه ﴿۲۴﴾

وَهُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ عَنْهُم بِبَطْنِ مَكَّةَ مِن بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا ﴿۲۴﴾

اوكسي است كه دست آنهاراازشماودست شماراازآنهادردل مكه كوتاه كرد،بعدازآنكه شمارابرآنهاپيروزساخت،وخداوندبه آنچه انجام مي‏دهيدبيناست.

 

 

سوره نَحْلْ {زنبور عسل} آیه ﴿۶۵﴾ و ﴿۷۸﴾ و (۱۰۸)

واللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيا بِهِالْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيةً لِقَوْمٍ يسْمَعُونَ ﴿۶۵﴾

خداوند ازآسمان،آبي فرستاد؛وزمين را،پس ازآنکه مرده بود،حيات بخشيد! دراين،نشانه روشني است براي جمعيتي که گوش شنوا دارند!

وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿۷۸

و خدا شما را از شكم مادرانتان در حالى كه چيزى نمى‏ دانستيد بيرون آورد و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد باشد كه سپاسگزارى كنيد.

أُولَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴿۱۰۸

آنها كساني هستند كه خدا (بر اثر فزوني گناه) بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده (به همين دليل چيزي نمي‏فهمند) و غافلان واقعي آنهايند.

 

سوره ق {ازحروف رمزاول سوره ها} آیات ﴿۲۲﴾ و ﴿۳۷﴾

لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ ﴿۲۲﴾

 ]به او مى‏ گويند] واقعا كه از اين [حال] سخت در غفلت بودى ]ولى] ما پرده‏ ات را [از جلوى چشمانت] برداشتيم و ديده‏ ات امروز تيز است.

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ ﴿۳۷

در اين تذكري است براي آن كس كه عقل دارد، يا گوش فرادهد و حضور يابد.

 

سوره ق {ازحروف رمزاول سوره ها} آیه ﴿۸﴾ ( بصیر )

تَبْصِرَةً وَذِكْرَى لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ ﴿۸

تا وسيله بينائي و بيداري براي هر بنده توبه كاري باشد.

سوره أَنْفَالْ {منابع وثروت های عمومی در طبیعت} آیات ﴿۲۱﴾ و ﴿۲۲﴾ و ﴿۲۹﴾

وَلَاتَكُونُوا كَالَّذِينَ قَالُوا سَمِعْنَا وَ هُمْ لَا يسْمَعُونَ ﴿۲۱﴾

وهمانند کساني نباشيد که مي‌گفتند: «شنيديم!» ولي درحقيقت نمي‌شنيدند!

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ ﴿۲۲﴾

قطعا بدترين جنبندگان نزد خدا كران و لالانى‏ اند كه نمى‏ انديشند.

استاد مطهری : منظور از قرآن کرولال عضوی نیست بلکه منظور آن دسته از مردم اند که حقیقت را نمی خواهند بشنوند و یا می شنوند و به زبان اعتراف نمی کنند گویی از شنیدن حقایق عاجز است و صرفا برای شنیدن مهملات آمادگی دارد و زبانی که تنها برای چرند گویی به کار می افتد به تعبیر قرآن لال است .

    • يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ﴿۲۹﴾

اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد اگر از خدا پروا داريد براى شما [نيروى] تشخيص [حق از باطل] قرار مى‏ دهد و گناهانتان را از شما مى‏ زدايد و شما را مى ‏آمرزد و خدا داراى بخشش بزرگ است.

 

سوره هُودْ { نام یکی از پیامبران} آیه ﴿۲۴﴾

مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمَى وَالْأَصَمِّ وَالْبَصِيرِ وَالسَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ﴿۲۴﴾

مثل اين دو گروه چون نابينا و كر [در مقايسه] با بينا و شنواست آيا در مثل يكسانند پس آيا پند نمى‏ گيريد.

 

سوره فَاطِرْ {شکافنده} آیات ﴿۲۷﴾ و ﴿۲۸﴾ و ﴿۳۱﴾

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ ﴿۲۷﴾

آيا نديده‏ اى كه خدا از آسمان آبى فرود آورد و به [وسيله] آن ميوه ‏هايى كه رنگهاى آنها گوناگون است بيرون آورديم و از برخى كوهها راهها [و رگه ‏ها]ى سپيد و گلگون به رنگهاى مختلف و سياه پر رنگ [آفريديم] .

وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذَلِكَ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ ﴿۲۸﴾

و از مردمان و جانوران و دامها كه رنگهايشان همان گونه مختلف است [پديد آورديم] از بندگان خدا تنها دانايانند كه از او مى‏ ترسند آرى خدا ارجمند آمرزنده است .

وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ ﴿۳۱﴾

و آنچه از كتاب به سوى تو وحى كرده‏ ايم خود حق [و] تصديق‏ كننده [كتابهاى] پيش از آن است قطعا خدا نسبت به بندگانش آگاه بيناست.

 

سوره حَشْرْ {بیرون آمدن} آیه ﴿۲﴾

هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ﴿۲﴾

اوست كسى كه از ميان اهل كتاب كسانى را كه كفر ورزيدند در نخستين اخراج [از مدينه] بيرون كرد گمان نمیکرديد كه بيرون روند و خودشان گمان داشتند كه دژهايشان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود و[لى] خدا از آنجايى كه تصور نمیکردند بر آنان درآمد و در دلهايشان بيم افكند [به طورى كه] خود به دست ‏خود و دست مؤمنان خانه ‏هاى خود را خراب میکردند پس اى ديده‏وران عبرت گيريد.

سوره آلْ عِمْرَانْ {خانواده پدر حضرت مریم} آیه ﴿۳﴾

قَدْ كَانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشَاءُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ ﴿۱۳﴾

قطعا در برخورد ميان دو گروه براى شما نشانه‏ اى [و درس عبرتى] بود گروهى در راه خدا مى ‏جنگيدند و ديگر [گروه] كافر بودند كه آنان [=مؤمنان] را به چشم دو برابر خود مى‏ ديدند و خدا هر كه را بخواهد به يارى خود تاييد مى ‏كند يقينا در اين [ماجرا] براى صاحبان بينش عبرتى است .

سوره طه{رمزی است خطاب په پیامبر اسلام} آیه ﴿۹۶﴾

قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي ﴿۹۶﴾

گفت: «من چيزي ديدم که آنها نديدند؛ من قسمتي از آثار رسول (و فرستاده خدا) را گرفتم، سپس آن را افکندم، و اينچنين (هواي) نفس من اين کار را در نظرم جلوه داد!»

 

سوره قَصَصْ {قصه ها} آیه ﴿۷۱﴾ و ﴿۷۲﴾

قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِضِيَاءٍ أَفَلَا تَسْمَعُونَ ﴿۷۱﴾

بگو هان چه مى ‏پنداريد اگر خدا تا روز رستاخيز شب را بر شما جاويد بدارد جز خداوند كدامين معبود براى شما روشنى مى ‏آورد آيا نمى ‏شنويد.

قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَفَلَا تُبْصِرُونَ ﴿۷۲﴾

بگو هان چه مى ‏پنداريد اگر خدا تا روز قيامت روز را بر شما جاويد بدارد جز خداوند كدامين معبود براى شما شبى مى ‏آورد كه در آن آرام گيريد آيا نمى ‏بينيد .

سوره فاطر آیه (۲۲)

وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشَاءُ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ ﴿۲۲

و هرگز مردگان و زندگان يكسان نيستند، خداوند پيام خود را به گوش هر كس بخواهد ميرساند و تو نميتواني سخن خود را به گوش آنها كه در قبرها خفته‏ اند برساني!

 

سوره طه آیه (۱۲۵) و (۱۲۶) «عدم بصیرت در دنیا باعث نابینایی در قیامت می گردد.»

قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا ﴿۱۲۵

مي گويد: پروردگارا! چرامرا نابينا محشور كردي ؟ من كه بينا بودم!

قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى ﴿۱۲۶

ميفرمايد: اين بخاطر آن است كه آيات من به تو رسيد و آنها را فراموش كردي. امروز نيز تو فراموش خواهي شد!

 

سوره اَلسَجْدَهْ {سجده کردن} آیات ﴿۲۶﴾ و ﴿۲۷﴾ و ﴿۲۸﴾

أَوَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ أَفَلَا يَسْمَعُونَ ﴿۲۶﴾

آيا براى آنان روشن نگرديده كه چه بسيار نسلها را پيش از آنها نابود گردانيديم [كه اينان] در سراهايشان راه مى ‏روند قطعا در اين [امر] عبرتهاست مگر نمى ‏شنوند.

أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعَامُهُمْ وَأَنْفُسُهُمْ أَفَلَا يُبْصِرُونَ ﴿۲۷﴾

آيا ننگريسته‏ اند كه ما باران را به سوى زمين باير مى ‏رانيم و به وسيله آن كشته‏ اى را برمى ‏آوريم كه دامهايشان و خودشان از آن مى ‏خورند مگر نمى ‏بينند.

وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْفَتْحُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۲۸﴾

و مى ‏پرسند اگر راست مى‏ گوييد اين پيروزى [شما] چه وقت است.

 

سوره الذَارِیَاتْ {پراکنده کنندگان} آیه ﴿۲۱﴾

وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ ﴿۲۱﴾

و در خود شما پس مگر نمى ‏بينيد.

 

سوره الطُورْ {نام یک کوه} آیات ﴿۱۴﴾ و ﴿۱۵﴾

هَذِهِ النَّارُ الَّتِي كُنْتُمْ بِهَا تُكَذِّبُونَ ﴿۱۴﴾

[و به آنان گويند] اين همان آتشى است كه دروغش مى ‏پنداشتيد.

أَفَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنْتُمْ لَا تُبْصِرُونَ ﴿۱۵﴾

آيا اين افسون است‏ يا شما [درست] نمى ‏بينيد.

 

سوره فصلت آیه (۴۴)

وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِيًّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آيَاتُهُ أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاءٌ وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُولَئِكَ يُنَادَوْنَ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ ﴿۴۴

هر گاه آن را قرآني عجمي قرار مي‏داديم حتما مي‏گفتند: چرا آياتش روشن نيست ؟ آيا قرآن عجمي از پيغمبري عربي درست است ؟ بگو: اين براي كساني كه ايمان آورده‏ اند هدايت و درمان است، ولي كساني كه ايمان نمي‏آورند گوشهايشان سنگين است، گوئي نابينا هستند و آن را نمي‏بينند، آنها همچون كساني هستند كه از راه دور صدا زده مي‏شوند.

سوره حج آیات ﴿۴۶﴾ تا ﴿۵۳﴾

أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ ﴿۴۶﴾

آيا در زمين گردش نكرده‏اند تا دلهايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند در حقيقت چشمها كور نيست ليكن دلهايى كه در سينه‏هاست كور است.

وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَن يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ يَوْمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ ﴿۴۷﴾

و از تو با شتاب تقاضاى عذاب مى‏كنند با آنكه هرگز خدا وعده‏اش را خلاف نمى كند و در حقيقت‏يك روز [از قيامت] نزد پروردگارت مانند هزار سال است از آنچه مى‏شمريد.             

وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَيَّ الْمَصِيرُ ﴿۴۸﴾

وچه بسا شهرى كه مهلتش دادم در حالى كه ستمكار بود سپس [گريبان] آن را گرفتم و فرجام به سوى من است.

قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ ﴿۴۹﴾

گو اى مردم من براى شما فقط هشداردهنده‏اى آشكارم.

فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ ﴿۵۰﴾

پس آنان كه گرويده و كارهاى شايسته كرده‏اند آمرزش و روزى نيكو براى ايشان خواهد بود .

وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ ﴿۵۱﴾

و كسانى كه در [تخطئه] آيات ما مى‏كوشند [و به خيال خود] عاجزكنندگان ما هستند آنان اهل دوزخند .

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿۵۲﴾

و پيش از تو [نيز] هيچ رسول و پيامبرى را نفرستاديم جز اينكه هر گاه چيزى تلاوت مى‏نمود شيطان در تلاوتش القاى [شبهه] مى‏كرد پس خدا آنچه را شيطان القا مى‏كرد محو مى‏گردانيد سپس خدا آيات خود را استوار مى‏ساخت و خدا داناى حكيم است .

لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ ﴿۵۳﴾

تا آنچه را كه شيطان القا مى‏كند براى كسانى كه در دلهايشان بيمارى است و [نيز] براى سنگدلان آزمايشى گرداند و ستمگران در ستيزه‏اى بس دور و درازند .

سوره غافر آیه ﴿۲۰﴾

وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ ۖ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَقْضُونَ بِشَيْءٍ ۗ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ.﴿۲۰﴾

و خداست كه به حق داورى مى‏كند و كسانى را كه در برابر او مى‏خوانند [عاجزند و] به چيزى داورى نمى‏كنند در حقيقت‏خداست كه خود شنواى بيناست.

سوره الرعد آیه ﴿ ۱۶ ﴾

قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قُلِ اللّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِيَاء لاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُواْ لِلّهِ شُرَكَاء خَلَقُواْ كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ﴿۱۶﴾

بگو پروردگار آسمانها و زمين كيست بگو خدا بگو پس آيا جز او سرپرستانى گرفته‏ايد كه اختيار سود و زيان خود را ندارند بگو آيا نابينا و بينا يكسانند يا تاريكيها و روشنايى برابرند يا براى خدا شريكانى پنداشته‏اند كه مانند آفرينش او آفريده‏اند و در نتيجه [اين دو] آفرينش بر آنان مشتبه شده است بگو خدا آفريننده هر چيزى است و اوست‏يگانه قهار .

سوره غافر آیه ﴿ ۵۸ ﴾

وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَلَا الْمُسِيءُ قَلِيلًا مَّا تَتَذَكَّرُونَ ﴿۵۸﴾

 و نابينا و بينا يكسان نيستند و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند [نيز] با [مردم] بدكار [يكسان] نيستند چه اندك پند مى‏پذيريد.

 

ادعیه

یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ یَا مَنْ شُکْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاکِرِینَ یَا مَنْ حَمْدُهُ عِزٌّ لِلْحَامِدِینَ یَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاةٌ لِلْمُطِیعِینَ یَا مَنْ بَابُهُ مَفْتُوحٌ لِلطَّالِبِینَ یَا مَنْ سَبِیلُهُ وَاضِحٌ لِلْمُنِیبِینَ یَا مَنْ آیَاتُهُ بُرْهَانٌ لِلنَّاظِرِینَ یَا مَنْ کِتَابُهُ تَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ یَا مَنْ رِزْقُهُ عُمُومٌ لِلطَّائِعِینَ وَ الْعَاصِینَ یَا مَنْ رَحْمَتُهُ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ.           « فراز ۷۵ جوشن کبیر »

اى آن‏كه ذكرش براى ذاكران شرف است،اى آن‏كه شكرش براى شاكران رستگارى است،اى آن‏كه ستايشش‏ براى ستايشگران عزّت است،اى آن‏كه طاعتش براى مطعيان مايه نجات است،اى آن‏كه درگاهش گشوده است به روى جويندگان،اى آن‏ كه راهش براى توبه‏كاران هموار است،اى آن‏كه نشانه هايش براى بينندگان دليل قاطع است،اى آن‏كه كتابش براى پرواپيشگان مايه پند و يادآورى‏ است،اى آن‏كه روزی اش همه مطيعان و گنهكاران را فراگيرد،اى آن‏كه رحمتش به نيكوكاران نزديك است.

 

 

روایات در مورد سمیع و بصیر

حضرت پیامبر اکرم (ص)

 «إِنَّ اللَّه تعالی قال: منْ عادی لی ولیًّاً. فقدْ آذنتهُ بالْحرْب. وما تقرَّبَ إِلَیََّ عبْدِی بِشْیءٍ أَحبَّ إِلَیَ مِمَّا افْتَرَضْت علیْهِ، وما یَزالُ عبدی یتقرَّبُ إِلیَّ بالنَّوافِل حَتَّی أُحِبَّه، فَإِذا أَحبَبْتُه کُنْتُ سمعهُ الَّذی یسْمعُ به، وبَصره الذی یُبصِرُ بِهِ، ویدَهُ التی یَبْطِش بِهَا، ورِجلَهُ التی یمْشِی بها، وَإِنْ سأَلنِی أَعطَیتُه، ولَئِنِ اسْتَعَاذَنِی لأُعِیذَّنه»  بخاری (۶۵۰۲).

یعنی : «خداوند متعال می‌فرماید: هر کس با ولی و دوست من دشمنی کند (او را بیازارد)، من با او اعلان جنگ می‌کنم، و محبوب‌ترین چیز نزد من که بنده ام به وسیله‌ی آن به من نزدیک می‌شود، اعمالی است که بر او فرض کرده‌ام و بنده‌ی من همیشه با انجام دادن سنت‌ها به من نزدیک می‌شود تا آن که او را دوست می‌دارم و چون او را دوست داشتم، گوش او خواهم شد که با آن می‌شنود و چشم او می‌شوم که با آن می‌بیند و دست او خواهم شد که با آن حمله و دفاع می‌کند و پای او می‌شوم که با آن راه می‌رود و اگر از من چیزی بخواهد، به او عطا می‌کنم، و اگر از شر چیزی به من پناه جوید، او را پناه می‌دهم».۳.« يوسف/ ۱۰۹ »

 

امیرمؤمنان حضرت على(ع)

  1. کمیل بن زیاد نخعی می گوید: شبی امیرمؤمنان علیه السلام دست مرا گرفت و از شهر بیرون برد و چون به صحرا رسید، آهی عمیق کشید… و در حالی که با دست خود به سینه مبارکش اشاره کرد فرمود:در این پهنای سینه، دانش فراوانی انباشته است، ای کاش کسانی را می یافتم که بار رسالتش را به دوش می کشیدند! چرا، تیزهوشانی را می یابم که اعتماد را نشایند، کسانی که دین را به عنوان ابزاری برای اهداف مادی به کار می گیرند با نعمت های خدا و با برهان های الهی به بندگان و اولیایش فخر می فروشند و خودنمایی می کنند. دسته دیگر کسانی هستند که تسلیم و منقاد پرچمداران حقّند اما بی آن که ژرف اندیشی لازم داشته باشند با اولین شبهه که پیش آید آتش شک در دلشان شعله می کشد. نه آن گروه و نه این دسته دوم صلاحیت فراگیری این علوم و اسرار را ندارند.(نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷)

 

  1. اِنَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ وَ تَعالی جَعَلَ الذِّکرَ جَلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ العَشْوَةِ، وَ تَنْقادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعانَدَة.

 همانا خدای سبحان و بزرگ، یاد خود را روشنی بخش دل ها قرار داد، تا گوش پس از ناشنوایی بشنود و چشم پس از کوری بنگرد، و انسان پس از دشمنی رام گردد. «نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه ۲۲۲»

  1. قَدْ اَبْصَرَ طَریقَهُ وَ سَلَک سَبیلَهُ وَ حَرَفَ مَنارَهُ وَ قَطَعَ غِمارَهُ وَاسْتَمْسَک مِنَ الغری بِاَوْثَقِها وَ مِنَ الْجِبالِ بِاَمْتَنِها فَهُوَ مِنَ الْیقینِ عَلی مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ…(نهج البلاغه، خطبه ۸۷، صفحه ۱۴۶)

 (مؤمن بصیر با تزکیه نفس و زهد و اخلاص خود را از نابینایی رهایی بخشیده) و راه هدایت را با بصیرت دریافته و در آن گام نهاده و نشانه های این راه را به خوبی شناخته و از امواج متلاطم شهوات گذشته است. از میان دستگیره های هدایت، به مطمئن ترین آنها چنگ زده و از رشته های (نجات) به محکم ترین آنها متمسّک شده است؛ به همین دلیل در مقام یقین به آنجا رسیده که (حقایق را) همانند نور آفتاب می بیند.

 

 ۴.« تَفَکُّرُکَ یُفِیدُکَ الاِْسْتِبصارَ وَ یَکْسِبُکَ الاْعْتِبارَ.»

فکر کردن به تو، بینایی و عبرت گرفتن می‏بخشد. «شرح غررالحکم و دررالحکم، ج۳، ص۳۱۶، کلام ۴۵۷۴.»

  1. « رَحِمَ اللّهُ اُمْرَئً تَفَکَّر فَاعْتَبَرَ وَ اعْتَبَر فَأبْصَرَ… . »

خدا رحمت کند کسی را که بیندیشد و سپس پند پذیرد، و اندرز گیرد و سپس بینا گردد… .          «خطبه ۱۰۳.»

  1. « مَنِ اعْتَبَرَ اَبْصَرَ وَ مَنْ اَبْصَرَ فَهِمَ وَ مَن فَهِمَ عَلِمَ. »

کسی که عبرت آموزد، آگاهی یابد و کسی که آگاهی یابد، می‏فهمد و آنکه بفهمد، دانش‏آموخته است .    «نهج‏البلاغه، حکمت ۲۰۸»

  1. اِنّمَا البَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفکَّرَ، وَ نَظَرَ فَأبْصَرَ، وَانْتَفَعَ بِالْعِبَرِ… .

همانا بینا کسی است که (به درستی) بشنود و سپس (در آن) بیاندیشد، و (به درستی) بنگرد و بینا گردد و از عبرتها پند گیرد… . «همان، خطبه ۱۵۳.»

  1. تَفَکُّرُکَ یُفِیدُکَ الاْسْتِبصارَ وَ یَکْسِبُکَ الاْعْتِبارَ.

فکر کردن به تو، بینایی و عبرت گرفتن می‏بخشد.   «شرح غررالحکم و دررالحکم، ج۳، ص۳۱۶، کلام ۴۵۷۴.»

  1. وَ فِی دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ عَتْبٍ وَ مَا اسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْبٍ مُعْتَبِرٌ وَ مَا کُلُّ ذِی قَلبٍ بِلَبِیبٍ ولاَکُلُّ ذِی سَمْعٍ بِسَمیعٍ ولاکُلُّ ناظِرٍ بِبَصِیرٍ.

و در سختیهایی که با آنها روبه‏رو هستید و مشکلاتی که پشت سر گذاشتید، درسهای عبرت فراوان وجود دارد، اما افسوس که هر صاحب دلی، اندیشمند و هر صاحب گوشی، شنوا و هر صاحب چشمی، اهل بصیرت نیست.              «نهج‏البلاغه، خطبه ۸۸»

۱۰.وَ لَئِنْ عَمِیتَ آثارُهُمْ وَ انْقَطَعَتْ اَخْبَارُهُمْ، لَقَدْ رَجَعَتْ فِیهِمْ اَبْصَارُ العِبَرِ وَسَمِعَتْ عَنْهُمْ آذانُ العُقُولِ وَتَکَلَّمُوا مِنْ غَیْرِ جِهَاتِ النُّطْقِ.

و اگرچه آثارشان محوشده و اخبارشان منقطع گشته است، ولی چشمهای عبرت بین، آنها را می‏نگرد و گوش هوش، اخبارشان را می‏شنود و با غیرزبان خود با ما حرف می‏زنند.              «همان، خطبه ۲۲۱.»

  1. واعْتَبِروا بِمَا قَدْ رَأَیْتُمْ مِنْ مَصَارِعِ الْقُرُونِ قَبْلَکُمْ، قَدْ تَزَایَلَتْ اَوْ صَالُهُمْ، وَزَالَتْ أَبْصَارُهُمْ وَأَسْمَاعُهُمْ، وَذَهَبَ شَرَفُهُمْ وَعِزُّهُم.

و از آنچه برگذشتگان شما رفت عبرت گیرید که چگونه بندبند اعضای بدنشان از هم گسست، چشم و گوششان نابود شد و شرف و شکوهشان از خاطره‏ها محو گردید.                   «همان، خطبه ۱۶۱. »

  1. ولَقَدْ بُصِّرْتُمْ اِنْ اَبْصَرْتُمْ، وَ أُسْمِعْتُمْ اِنْ سَمِعْتُمْ، وَ هُدِیتُم اِنِ اهْتَدَیْتُمْ، وَبِحَقٍّ اَقُولُ لَکُمْ: لَقَدْ جاهَرَتْکُمُ الْعِبَرُ وَ زُجِرْتُمْ بِما فیهِ مُزْدَجَرٌ.

آن حقایق را به شما نیزنشان دادند، ولی دیدن نخواستید و به گوش شما رسانیدند، ولی شنیدن نخواستید، شما را راه نمودند، ولی ره‏یافتن نخواستید، براستی می‏گویم که عبرتها و اندرزها بر شما آشکار بود و از آنچه می‏باید دوری جویید شما را منع کردند .        «همان، خطبه ۲۰.»

  1. علم با همه حقیقت خود که جز بصیرت و بینایی چیز دیگری نیست و هرگز در آن اشتباه وخطا راه نمی یابد به سوی آنها هجوم آورده است و آنها هم اتصال مستقیم با روح یقین یافته اند و سختی و دشواری اشخاص به ناز و نعمت پرورده را سهل واسان یافته اند و از آنچه نادانان دوری گزینند از آن وحشت دارند انس و خو گرفته اند و با بدن هایی که روح های آنها به جای بسیار بلند و رفیع آویخته در دنیا زندگی می کنند .آنانند در زمین خلفاء و نمایندگان خدا که مردم را به سوی دین او می خوانند آه آه بسیار مشتاق و آرزومند دیدار آنها هستم . «نهج البلاغه – قصار ۱۳۹- صفحه ۱۱۵۸»
  2. انسان های متقی همواره در جستجوی علم و دانش بوده و در راه فراگیری آن هیچ گاه از پای نمی نشینند چراکه علم و دانش را یکی از بالهای تکامل به سوی خدا می دانند . علم و دانش آ آنچنان مفید به حال خود مکی دانند که همواره گوشهای خود را وقف شنیدن دانش های سودمند می کنند . «نهج البلاغه خطبه ۱۹۳»
  3. به راستی که دنیا آدمی را به کلی سرگرم خود می سازد و دنیا پرست به چیزی از قرآن نرسد مگر آن باب حرص و شیفتگی به آن به رویش گشوده شود و به آنچه از دنیا دست یافته اکتفا نمی کند تا در پی چیزی که بدست نیاورده نرود .
  4. فَقْدُ الْبَصَرِ أَهْوَنُ مِنْ فِقْدَانِ الْبَصِيرَةِ . « غُرَرُ الحِكَم و دُرَرُ الكَلِم : ۴۸۱ ، لعبد الواحد بن محمد التميمي الآمدي . »

نداشتن چشم آسان تر و بهتر است از نبودن بصیرت و بینش.

  1. نَظَرُ الْبَصَرِ لَا يُجْدِي إِذَا عَمِيَتِ الْبَصِيرَةُ . « غرر الحكم : ح ۹۹۷۲ ، عيون الحكم والمواعظ : ص ۴۹۷ ح ۹۱۷۰. »

نگاه چشم ، سودى نمى دهد ، وقتى [چشم]بصيرت ، كور باشد .

  1. ذَهابُ البَصَرِ خَيرٌ مِن عَمَى البَصيرَةِ . « ح ۵۱۸۲ ، عيون الحكم والمواعظ : ص ۲۵۶ ح ۴۷۳۳ »

 كورى چشم ، بهتر از كورى بصيرت است .

  1. کسي که بصيرت نداشته باشد، رأي او نادرست و بي‌ارزش است . « غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد آمدي، ح۶۵۴۸. »

۲۰ . رأس الاستبصار الفکرة؛

 سرآمد بصيرت، انديشيدن است .    « غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد آمدي، ح۵۱۱۶ »

۲۱ . من تفکّر ابصر؛

هر کسي بينديشد، فرجام‌ها را مي‌بيند. « تحف العقول عن آل رسول، حسن بن علي حرّاني، ص۱۶۳، موسسه نشر اسلامي، ۱۴۰۴ق »

  1. . .. فَاِنّمَا الْبَصیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکر وَ نَظَرَ فَاَبْصَرَ وانتفَع بِالْعِبَرِ ثُمَّ سَلَک جَدَداً واضِحاً یتجَنَّبُ فیهِ الصَّرْعَةَ فِی الْمَهاوی وَ الضَّلالَ فِی الْمَغاوی(نهج البلاغه، خطبه ۱۵۳)

بینا کسی است که از پی شنیدن بیندیشد و با هر نگاه، بینش نو یابد و از عبرت ها همواره سود برد، و سپس در راهی روشن و هموار به پیش رود و خویشتن خویش را از سقوط در پرتگاه ها و گمراهی در کژ راهه ها و بیغوله ها نگاه دارد.

 

  1. «کُلُّ سَمیِع غَیْرَهُ یَصَمُّ عَنْ لَطیفِ الأَصْواتِ، وُ یُصِمُّهُ کَبِیرُها، وَ یَذْهَبُ عَنْهُ ما بَعُدَ مِنْها، وَ کُلُّ بَصیر غَیْرَهُ یَعْمَى عَنْ خَفِىِّ الأَلْوانِ وَ لَطیْفِ الاْجْسامِ»:

«هر شنونده اى غیر از او، از درک صداهاى ضعیف، کر است؛ صداهاى قوى گوش او را کر مى کند، و آوازهاى دور را نمى شنود، و هر بیننده اى غیر از او از دیدن رنگ هاى مخفى و اجسام بسیار کوچک ناتوان است.» «نهج البلاغه، خطبه ۶۵.»

  1. « السَّمیْعُ لا بِاَدات، وَ الْبَصیرُ لا بِتَفْرِیقِ آلَة»:

«او شنوا است ولى نه بهوسیله دستگاه شنوائى، و بینا است ولى نه با گشودن پلک چشم ها!»  «نهج البلاغه، خطبه ۱۵۲.»

  1. «فاعِلٌ لا بِمَعْنَى الْحَرکاتِ وَ الآلَةِ، بَصیرٌ اِذْ لا مَنْظُوْرَ اِلَیْهِ مِنْ خَلْقِهِ»:

 «او ایجاد کننده موجودات است امّا نه از طریق حرکات و ابزار؛ و بینا بوده است حتّى در آن زمانى که موجود قابل رؤیتى وجود نداشت!» « نهج البلاغه، خطبه ۱.»

 

امام حسین (ع)

  • … ،معبودا،من گواهيى‏ مى‏دهم به حقيقت ايمانم، باور تصميمات يقينم،و يكتاپرستى بى‏شائبه صريحم و درون پوشيده نهادم،و آويزه‏هاى راههاى نور چششم،… « دعای عرفه »
  • خدايا قرار ده،بى‏نيازى را در ذاتم،و يقين را در دلم،و اخلاص را در عملم، و نور را در ديده‏ام،و بصيرت را در دينم و مرا به اعضايم بهره‏مند كن،و گوش و چشمم را دو وارث‏ من گردان،و مرا بر آن‏كه به من ستم روا داشته پيروز فرما،و در رابطه با او انتقام و هدفم را نشانم ده،و چشمم را بدين‏سبب‏ روشن گردان.« دعای عرفه »
  • دايا تو را سپاس،مرا آفريدى،و شنواوبينا قرار دادى. « دعای عرفه »
  • اى آن‏كه بر هم نهادن پلكها،و دقت نظر چشمها بر او پوشيده نيست،و آنچه در نهان مستقرّ شده،و آنچه را پنهانيهاى قلوب در برگرفته از او مخفى نيست. « دعای عرفه »

 

حضرت امام محمد باقر (ع)

خداوند بزرگ را به غیر تشبیه کرده‌اند. او شنوایی بیناست. با همان چیز که می‌بیند، می‌شنود و با همان چیز که می‌شنود، می‌بیند.

« دانشنامه امام باقر علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان -جلد ۱ صفحه ۱۶۴ »

حضرت امام صادق(ع)

۱.«سَمِیْعٌ بِغَیرِ جارِحَة، وَ بَصیرٌ بِغَیْرِ آلَة، بَلْ یَسْمَعُ بِنَفْسِهِ وَ یُبْصِرُ بِنَفْسِهِ»:

«او شنوا است بدون نیاز به عضو شنوائى، و بینا است بدون احتیاج به آلت مشاهده و چشم.     «اصول کافى، جلد ۱، صفحه ۸۳، حدیث ۶.»   

    1. همانا این قرآن (کتابی ) است که در آن جایگاه نور هدایت و چراغ های شب تارمی باشد . پس شخص تیز بین باید که در آن دقت کند و برای پرتوش نظر خویش را بگشاید زیرا که اندیشه کردن زندگانی دل بینا است . چنانچه که جویای روشنی است در تاریکی ها به سبب نور راه پیماید .
    2. چون قائم ما قیام کند خداوند انچنان نیرویی به چشم و گوش پیروانش داده که به پیک و پیام اور نیازی نداشته باشند و به هرکجای جهان که باشند امام خود را ببینند و سخنش را بشنوند. « بحار ۳۶/۴۵ اصول کافی ج ۴ ص ۴۰۰ »

حضرت کاظم (ع)

در هر چیزی که می نگری پندی وجود دارد.

 

حضرت امام رضا (ع) 

از آن جا که هیچ امر پنهانی , همچون ردپای مورچه ای سیاه بر روی خرسنگی تیره در شبی تار در زیر زمین و دریاها بر او پوشیده نیست , می گوییم : او بیناست .« میزان الحکمه جلد ۸ –صفحه ۱۰۲»

سخن بزرگان

  • راغب اصفهاني مي‌گويد:

 بصر، به معني عضو بينايي و نيرويي که در آن است، گفته مي‌شود. نيروي ادراک‌کننده قلب را «بصيرت» و بصر گفته‌اند و به عضو بينايي کمتر بصيرت گفته مي‌شود. و در صورت اول که ديدن با عضو بينايي است «ابصرت» مي‌گويند و در صورت دوم «ابصرته» .

 « مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهاني، ص۱۲۷، بيروت، دارالقلم،۱۴۱۲ق »

  • مرحوم ملا احمد نراقی در کتاب معراج السعاده تعابیر و نکته های ظریفی در عباراتی کوتاه درباره شگفتی های ظاهری و باطنی گوش آورده اند که عیناً ارائه می شود:
    گوش هوش بدار و شمه ای از حکمت های گوش را بشنو، که چگونه خدای تعالی آن را شکافته و در اندرون قرار داده، که به وسیله آن امتیاز صداهای مختلفه می کند، و آدمی را از مافی الضمیر دیگران به واسطه آن آگاه می سازد، و بر دور سوراخ گوش بندی چون صدف خلق کرد، که آن را از سرما و گرما و غیر آنها محافظت نماید، و در منفذ آن گردش های بسیار مقرر کرد تا اگر حیوانی قصد گوش کند، به سهولت داخل نتواند شد، و با وجود این، در آن جا چرکی متعفن خلق کرد که حشرات موذی از آن متنفر گردند و داخل گوش نشوند.

 

مستندات علمی

سیستم عصبی انسانی کامپیوتر متشکل از بیش از ۱۰۰ میلیارد نورون است. این نورون ها مانند میکروچیپ های بسیار پیچیده هستند و دانشمندان تا کنون موفق به محاسبه ظرفیت ذخیره سازی دقیق و سرعت پردازش حتی یک نورون نیز نشده اند.

مغز ورودی های خود را از طریق روش های حسی مانند چشم ها، گوش ها، بو، طعم، لمس و غیره دریافت می کند. این اطلاعات پس از دریافت ذخیره می شوند و سپس در بخش های مختلف مغز پردازش می شوند، با هم مرتبط می شوند و اساس فرایندهای تفکر، توسعه ایده های جدید،تصمیم گیری ها و اقدامات فیزیکی را فراهم می سازند.  بنابراین ورودی به مغز معمولاً با خروجی آن مطابقت دارد. نکته قابل توجه این است که بیش از ۸۰٪ از تمام اطلاعات حسی که به مغز انسان وارد می شود از طریق چشم و دیدن است.

بنابراین کنترل ورودی محرک های حسی از چشم ها می تواند به طور قابل توجهی بر عملکرد کلی وظایف بعدی مانند حافظه، تجزیه و تحلیل اطلاعات ذخیره شده، پردازش تفکر، یادگیری، جنبه های احساسی و اجتماعی مرتبط با اطلاعات دریافت شده توسط سیستم عصبی تاثیر بگذارد.

وظیفه اصلی نورون ها ذخیره و پردازش تمام اطلاعات در زمینه های مغزی متناسب و آماده شدن برای بازیابی دقیق و به موقع در آینده است. در نهایت، خروجی که در قالب کلمات، رفتار و اعمال جسمی بروز پیدا می کند، وابسته به مرحله ورود اطلاعات است. بنابراین، اگر محرک های حسی اشتباه یا نادرست وارد مغز شوند، نورون ها این اطلاعات را پردازش و ذخیره می کنند، و در نهایت عقاید، اندیشه ها و کلمات و اعمال بد به عنوان خروجی ایجاد می شود. بعبارت دیگر مجموعه یافکار ما و آن چیزی که در مغز بعنوان یک فکر تشکیل می شود، بتدریج تبدیل به طرحی برای انجام یک عمل می گردد و فرمان انجام آن به قوای بدنی صادر می شود. بدن ما در اثر تصمیم سازی که در مغز صورت می گیرد، شروع به واکنش و انجام یک سری اعمال می کند.

در شکل ۱ شمایی کلّی از سیستم ورودی، پردازش و خروجی را در مغز و بدن انسان ملاحظه می فرمایید :

 


 بنابراین، هنگامی که انسان از محیط پیرامون خود، محرک های تحریک آمیز بسیاری، به خصوص از طریق سیستم بصری، یعنی چشم ها، دریافت می کند، حرفها، رفتارها و اعمال تهاجمی و تحریک آمیز از او سر می زند. افراد آسیب پذیر، جوان و نابالغ که هنوز به اندازه ی کافی آموزش های مناسب را دریافت نکرده اند و بر قوای خود کنترل کافی ندارند و نمی توانند اطلاعات حسی را در مغز خود تحت اختیار بگیرند، به طور خودکار مستعد صدور واکنش های مشابه، رفتار و اقداماتی هستند که با ورود حسی مرتبط می شوند.

به عنوان مثال، بچه ها یا نوجوانانی که فیلم هایی با مضمون خشونت آمیز تماشا می کنند و یا به بازی های ویدئویی با موضوعات مشابه می پردازند، رفتارهای تهاجمی و غیرقابل کنترل از خود نشان می دهند.

در دنیای امروز، اطلاعات حسی عمدتاً از طریق حضور در مراسمات، دانشگاه ها، جلسات، تعاملات مرد و زن در محل کار و یا قرار گرفتن در معرض رسانه ها، سینما، تصاویر، مجلات، تلویزیون و صفحه نمایش کامپیوتر، صفحه نمایش آی پاد و تلفن همراه، و دیگر ابزارهای مشابه دریافت می گردد.

یک فرد می تواند با انتخاب مکانی که در آن حضور می یابد و یا کنترل چشمانش، از ورود اطلاعات نامناسب به مغز جلوگیری کند. و اگر فرد در مکانهای تحریک آمیز حضور یابد و یا از نگاه به صحنه ها و موارد منفی و نامناسب پرهیز ننماید، به هیچ روشی نمی تواند از ورود اطلاعات به مغز خود جلوگیری کند.

 

داستان ها و مثال های سمیع و بصیر

 مرحوم حاج احمد آقا نقل مي‌کرد: امام خميني در سال ۱۳۶۶ش. در اول ذي الحجه به مناسبت مراسم حج، به حجاج پيام داد. او پيام خود را با آيه (مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِرًا إِلَى الله وَ رَسُولِهِ ثُمّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى الله ).۲۱ شروع کرده و حجاج را به شهادت و هجرت حسين‌گونه فراخوانده بود. ما و همه دست‌اندرکاران حج بسيار شگفت‌زده شديم که چه سنخيتي ميان اين پيام در روز اول ماه ذي الحجه وجود دارد. تا اينکه فاجعه خونين مکه در روز ششم ذي الحجه به وقوع پيوست و اين قضيه، نشان دهنده بصيرت و شناخت عميق ايشان بود.

 

اشعار سمیع و بصیر

بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم                            در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم

شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم                       چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم

آن جا روم آن جا روم بالا بدم بالا روم                           بازم رهان بازم رهان کاین جا به زنهار آمدم

من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم                  دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم

من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر                  آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم

 ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین             آن جا بیا ما را ببین کان جا سبکبار آمدم

از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم                              من گوهر کانی بدم کاین جا به دیدار آمدم

یارم به بازار آمده‌ست چالاک و هشیار آمده‌ست           ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم

ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی               کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم                                               « مولوی »

 

 خاک ما گل کرد در چل بامداد                               بعد از آن جان را درو آرام داد

جان چو در تن رفت و تن زو زنده شد                  عقل دادش تا به دو بیننده شد

عقل را چون دید بینایی گرفت                               علم دادش تا شناسایی گرفت

چون شناسا شد به عقل اقرار داد                       غرق حیرت گشت و تن در کار داد

خواه دشمن گیر اینجا خواه دوست                    جمله را گردن به زیر بار اوست

حکمت او بر نهد بار همه                                         وای عجب او خود نگه دار همه                                                              (( عطار ))

 

 

سخن رنج مگو ، جز سخن گنج مگو             ور از این بی خبری ، رنج مبر ، هیچ مگو

« مولوی »

هرلحظه ، به اختلاف آواز و صدا                     از شمس ندا می رسد از ذره ،ندا

آواز خدا همیشه در گوش دل است                  کو دل ، که دهد گوش به آواز خدا

میرزا فتح الله قدسی متخلص به « فواد کرمانی »

به نام خدای سمیع و بصیر                                خطا پوش بخشنده بی نظیر

از پى آن گفت حق خود را بصير                       که بود ديد ويت هر دم نذير

از پى آن گفت حق خود را سميع                       تا ببندى لب ز گفتار شنيع

از پى آن گفت حق خود را عليم                         تا نينديشى فسادى تو ز بيم

نيست اينها بر خدا اسم علم                              که سيه کافور دارد نام هم

«مولوی»

 

مولانا می فرماید :

جمله ذرات عالم در نهان                                      باتو می گویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و هشیم                             با شما نامحرمان ما خامشیم

چون شما سوی جمادی می روید                       محرم جان جمادان کی شوید؟

در این ابیات زیبا، مولانا به ذراتی اشاره می کند که که در عالم هوشمند، بصیر و سمیع هستند. این صفات مخصوص ذراتی است که زنده و آگاه و هوشمند هستند. درست همان الکترونهای روحانی که سازنده روح و روان و من انسان هستند.در حرکت و سیر تکاملی خود به جماد و نبات و گیاه و حیوان وانسان و بالاتر از او تبدیل می شود. مولانا وقتی می فرماید، ما سمعیم و بصیریم و هشیم….. یعنی اینکه ما ذرات عالم که از نظر ژان شارون همان الکترونهای عالم هستند، صدای مه بانگ ( بیگ بنگ)، و صدای آفرینش را می شنویم. و چون بصیر هستیم بر همه عالم و سیر استکمالی موجودات از جماد تا ابر انسان ناظر، شاهد و آگاه هستیم.. هشیم، یعنی اینکه هشیار و اگاه بوده و در کیهان به صورت یک ذهن و یک روح کیهانی عمل می کنیم. خردی که در اشعار مولانا موج می زند در تمام مکاتب فلسفی و عرفانی جهان استنباط می شود. در اوپانیشادهای هند آمده است، روح زمینی در انسان، و روح خورشید در آن بالا در واقع یک روح است، و روح دیگری وجود ندارد.

گوشم شنید قصّه ایمان و مست شد                         کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست

                                                                                                                             مولانا

روشني خانه تويي، خانه بمگذار و نرو                                عشرت چون شكر ما را تو نگه دار و نرو

عشوه دهد دشمن من، عشوه ي او را مشنو                    جان و دلم را به غم و غصه بمسپار و نرو

دشمن ما را و تو را بهر خدا شاد مكن                                 حيله ي دشمن مشنو، دوست ميازا ر و مرو

هيچ حسود از پي كس نيك نگويد صنما                              آن چه سزد از كرم دوست ، به پيش آر و مرو

 

امام خمینی : ما سُفره هایمان پُرِ از نانِ غیرت است               بركت فزونِ سفره ی ما از بصیرت است

 

چه کسی که هیچ‌کس را به تو بر نظر نباشد                               که نه در تو باز ماند، مگرش بصر نباشد

(سعدی، ۱‌۳‌۷‌۶‌: ۴‌۸‌۳‌)                  

گر تو انکار نظر در آفرینش می‌کنی                                              من همی گویم که: چشم از بهر این کار آمده است  

(همان: ۴‌۳‌۳‌)

من از او چگونه توانم نگاه داشت                                                 کاوّل نظر به دیدن او دیده ور شدم!                                                                          (همان: ۵‌۴‌۹‌)

 

چشم کوته‌نظران بر ورق صورت خوبان                  خط همی بیند و عارف قلم صنع خدا را

همه را دیده به رویت نگران است ولیکن                 خودپرستان ز حقیقت نشناسند هوا را                                                                                      (همان: ۴‌۱‌۳‌)

 

نظر خدای‌بینان طلب هوا نباشد                        سفر نیازمندان قدم خطا نباشد                                                                                                           (همان: ۴‌۸‌۲‌)

 

نظر کردن به خوبان دین سعدی است                 مباد آن روز کاو برگردد از دین                                                                                                    (همان: ۵‌۸‌۸‌)

 

همه را دیده به رویت نگران است ولیک                همه کس را نتوان گفت که بینایی هست                                                                             (همان: ۴‌۵‌۲‌)

 

از بهر خدا روى مپوش از زن و از مرد                 تا صنع خدا می‌‏نگرند از چپ و از راست

چشمى که تو را بیند و در قدرت بی‌چون             مدهوش نماند، نتوان گفت که بیناست                                                                                 (همان: ۴‌۲‌۸‌)  

 

به چشم دل نظرت می‌کنم که دیده سر               ز برق شعله دیدار در نمی‌گنجد                                                                                                (همان: ۴‌۷‌۰)

 

هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است          عشقبازی دگر و نفس‌پرستی دگر است                                                                     (سعدی، ۱‌۳‌۷‌۶‌: ۴‌۳‌۶‌)

 

حافظ:

هوا خواه توام جانا و می دانم که می دانی             که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی

ملامت گو چه دریابد میان عاشق و معشوق          نبیند چشم نابینا خصوص، اسرار پنهانی حافظ

زاهد خام که انکار می و جام کند                              پخته گردد چو نظر بر می خام اندازد   حافظ

دوستان عیب من بی‌دل حیران مکنید                     گوهری دارم و صاحب‌نظری می‌جویم                                                                       (حافظ، ۱‌۳‌۸‌۲‌:۲‌۶‌۲‌)

 

در کمین‌گاه نظر با دل خویشم جنگ است          ز ابرو و غمزه‌ی او تیر و کمانی به من آر

 (حافظ، ۱‌۳‌۸‌۲‌: ۱‌۶‌۸‌)

اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند                   عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد

                                                                                                                                                                                                                                    (همان، ۱‌۰۵‌)

به جان مشتاق روی توست حافظ                     تو را در حال مشتاقان نظر باد                                                                                                      (همان، ۷‌۲‌)

رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد                صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد                                                                                    (همان،۹‌۴‌)

صد ملک دل به نیم نظر می‌توان خرید              خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند                                                                                     (همان، ۱‌۳‌۶‌)

حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی              کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار                                                                                           (همان،۱‌۶‌۷‌)

اگر چه مست وخرابم تو نیز لطفی کن              نظر بر این دل سرگشته‌ی خراب انداز                                                                                 (همان،۱‌۷‌۸‌)

از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل         کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود                                                                              (همان، ۱‌۳‌۸‌)

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود                 رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست                                                                            (حافظ، ۱‌۳‌۸‌۲‌:۱‌۷‌)

روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست                  منت خاک درت بر بصری نیست که نیست

ناظر روی توصاحب نظرانند آری                                       سّر گیسوی تو درهیچ سری نیست که نیست                                                       (همان،۵‌۱‌)

به روی یار نظر کن ز دیده منت دار                          که کار دیده نظر از سر بصارت کرد                                                                                   (همان،۹‌۰)

خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم       دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم                                                                                    (همان،۲‌۳‌۳‌)

آن زمان کآرزوی دیدن جانم باشد               در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم                                                                                          (همان،۲‌۳‌۹‌)

پرده از رخ برفکندی یک‌نظر در جلوه‌گاه        وز حیا حور و پری را در حجاب انداختی                                                                                 (همان،۳‌۰۱‌)

وجه خدا اگر شودت منظر نظر                 زین پس شکی نماند که صاحب‌نظر شوی                                                                                  (همان،۳‌۴‌۶‌)

نظر پاک تواند رخ جانان دیدن                 که در آیینه نظر جز به صفا نتوان کرد                                                                                           (همان،۹‌۳‌) 

چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است         بر رخ او نظر از آینه پاک انداز                                                                                                (همان،۱‌۷‌۹‌)

                                 …………………..

آب بزن چشم هوسناک را                                  با نظر پاک ببین پاک را

هر که در این پرده گذر داده‌اند                         خود نظر از فیض سحر داده‌اند

بوی سحر دید و نظر پاک باش                          راز گشاینده‌ی افلاک باش

                                 …………………..

حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ        اگر چه ضعف بسیار در عبارت کرد

                                 …………………..

شبستری :

جهان عقل و جان سرمایه توست                          زمین و آسمان پیرایه توست

ظهور قدرت و علم و ارادت                                به توست ای بنده صاحب سعادت

 و می گوید که ای انسان تمامی قدرت و اراده الهی به تو و برای تو و بوسیله تو ظاهر گشته .

در نهایت این نکته را تذکر می دهد :

سمیعی و بصیری و حی و گویا                             بقا داری نه از خود لیک از آنجا

شیخ شبستری بعد از اینکه خوب انسان را بزرگ جلوه می دهد می گوید اینکه شنوا ، بینا ، زنده ، گویا و ماندگار هستی  از تو نیست بلکه از اوست!

ای خدای بی‌نظیر ایثار کن                                  گوش را چون حلقه دادی زین سخن

گوش ما گیر و بدان مجلس کشان                   کز رحیقت می‌خورند آن سرخوشان

چون به ما بویی رسانیدی ازین                           سر مبند آن مشک را ای رب دین

از تو نوشند ار ذکورند ار اناث                              بی‌دریغی در عطا یا مستغاث

ای دعا ناگفته از تو مستجاب                              داده دل را هر دمی صد فتح باب

چند حرفی نقش کردی از رقوم                         سنگها از عشق آن شد هم‌چو موم

نون ابرو صاد چشم و جیم گوش                      بر نوشتی فتنهٔ صد عقل و هوش

زان حروفت شد خرد باریک‌ریس                     نسخ می‌کن ای ادیب خوش‌نویس

در خور هر فکر بسته بر عدم                              دم به دم نقش خیالی خوش رقم

حرفهای طرفه بر لوح خیال                                 بر نوشته چشم و عارض خد و خال

بر عدم باشم نه بر موجود مست                      زانک معشوق عدم وافی‌ترست

عقل را خط خوان آن اشکال کرد                      تا دهد تدبیرها را زان نورد                                                                      « مولوی »

 

در دیدهٔ ما نقش خیالش پیداست                     نوریست که روشنائی دیدهٔ ماست

در هر چه نظر کند خدا را بیند                           روشن تر از این دیده دگر دیده کراست                                        « شاه نعمت الله ولی »

 

چون زدی کوس شرع روح امین                    چشم بر گوش او نهادی دین

به نبی او ز جان شایسته                                     در دهان دل نمود چون پسته

قد او در رضای یزدانی                                        جست پیراهن مسلمانی

بوده چندان کرامت و فضلش                          که لوالفضل خوانده ذوالفضلش

داده قرض از نهادهٔ دل و دین                          هست من ذاالذی گواه براین

حکم من ذاالذی شنیده به گوش                    زده در پیش حکم خانه فروش

در یکی دفعه گاه ایثارش                                   داده وی چل هزار دینارش

داده اسباب و ملک و سهل و سلیم                کرده بهر خود اختیار گلیم

از دریچهٔ مشبّک ایمان                                       در تماشای روضهٔ رضوان

صدق او نقشبند زیب و فرش                          درد او هرهم دل و جگرش

گشته پشمینه پوش روح امین                         از پی حلق او به حلقهٔ دین

تخته شسته ز بهر شرع رسول                        از الفـ با و تای عقل فضول

قفصی بوده سینهٔ صدّیق                                   عندلیبی درو به نام عتیق

دل خود چون به شرع او بربست                    به نخستین دم آن قفص بشکست

گشت حاصل هرآنچه او مسؤول                     نام کُل بر دلش نهاد رسول

عندلیب دلش چو بالا جَست                             در درازای شرع پهنا گشت

عرش و شرع محمدی برِ او                             هم در آن سینهٔ منوّر او

طول و عرضش چو شرع معلومست               زانکه مقلوب موم هم مومست

چون کمال و جمال او بشناخت                        همهٔ خویش در رهش درباخت

دایهٔ دین بلایجوز و یجوز                                   سیر شیرش نکرده بود هنوز

که همی کرد بهر دمسازی                                 جان او با صفاش دل بازی

دین چو شمعی و مصطفی جانش                    جان بوبکر بود پروانه‌اش

برده در دین حق خبر بر از او                             یافته روز کین ظفر فر از او

کرده منشور را به خط بدیع                               حق لیستخلفنهم توقیع

به خلافت چو دست بیرون کرد                        رودهٔ اهل ردّه را خون کرد

خرد خویش را ز روی نیاز                                    قبلهٔ راز کرد و جای نماز

آن یکی و همه چو جوهر عقل                            آن خداوند و بنده چون سرِِ عقل

سال و مه بوده در مرافقتش                               جان فدا کرده در موافقتش

جد بوبکر بود دین را جاه                                     دین ز بوبکر یافت تاج و کلاه

صدق او میزبان ایمان بود                                 مصطفی هرچه خواست او آن بود

سوخت شاخ اعادت عادت                                کند بیخ ارادت ردّت

ملک افتاده را به پای آورد                                   ملت رفته باز جای آورد

چون جدا خواست شد زکوة و نماز                   بهم آورد هر دوان را باز

تازه زو شد زکوة و فرض صلوة                          رکن اسلام شد مصون ز افات

برگرفت او به قوّت ایمان                                   شرک و شک را ز کسوت ایمان

عالمی قصد کافری کرده                                    او به نوبت پیامبری کرده

صورت و سیرتش همه جان بود                      زان ز چشم عوام پنهان بود

دل عاقل به نام شد نه به نان                           چشم عامی به تن شده نه به جان

چشم عاقل درون جان بیند                               گوهر لعل چشم کان بیند                                                                      « سنایی »

 

پرسیدم ازو واسطهٔ هجران را                         گفتا سببی هست بگویم آن را

من چشم توام اگر نبینی چه عجب                من جان توام کسی نبیند جان را                                             « ابو سعید ابوالخیر »

 

گر ترا آن چشم غیبی باز شد                          با تو ذرات جهان هم راز شد

ور به چشم عقل بگشایی نظر                        عشق را هرگز نبینی پا و سر

مرد کارافتاده باید عشق را                              مردم آزاده باید عشق را

تو نه کار افتاده‌ای نه عاشقی                         مرده‌ای تو، عشق را کی لایقی

زنده دل باید درین ره صد هزار                       تا کند در هرنفس صد جان نثار                                                           « عطار »

 

بر گوش دلم ز غیب آواز رسان                              مرغ دل خسته را به پرواز رسان

یا رب که به دوستی مردان رهت                           این گمشده‌ی مرا به من باز رسان                            « ابوسعید ابوالخیر»

 

حکایات

  • آیت الله مولوی قندهاری نقل می‌کند:

در سن جوانی به آیت الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی عرضه داشتم: آقاجان! چه کنیم چشم برزخیمان باز شود؟

ایشان فرمودند: آسیّد محمّدحسن!

من انتظار داشتم تو بگویی: چه کنم چشم قیامتی و اُخروی ام باز شود؟ این فقط با اخلاص است.

اگر اخلاص باشد، در همین دنیا آن شعبه‌های نور کار خودش را انجام می‌دهد. کاری می‌کند که انسان به آن مقام والا و عالی می‌رسد.

 

  • آیت الله کشمیری ذکر‌های زیر را برای تقویت چشم برزخی توصیه کرده اند:
  1. قرائت ذکر یونسیه در سجده و ادامه آن تا یک سال
  2. قرائت یک حمد و ۱۱ بار سوره توحید و هدیه آن به ارواح مومنین
  3. قرائت سوره فتح
  4. مداومت بر قرائت سوره توحید

 

  • چشم برزخی علامه جعفری

 

در سال ۱۳۴۰یا ۱۳۴۱ش، یکی از بازاریان بسیار ثروتمند، عاشق رفتار استاد شده واز ایشان خواسته بود که استاد در قبال مبلغ پنج هزار تومان به جای او حج برود. اما استاد نپذیرفت و نرفت. او هم مبلغ پنج هزار تومان دیگر افزوده بود.

با این مبلغ، ایشان می‌توانست به حج برود ویک سال هم آنجا متوطن شود، اما، چون احتمال می‌داد که آن پول، مقداری محل شبهه باشد، این تقاضا را رد کرده بود وبا این عمل، آن مرد صاحب عنوان که تا آن روز، حامی استاد بود، با ایشان قطع رابطه کرد. اما این مسئله اجر معنوی دیگری برای استاد داشت.

 

نپذیرفتن مال و منال دنیا باعث افتتاح معنوی برای ایشان شده بود. ایشان می‌فرمود: والله تا چند روز، وقتی در خیابان‌ها راه می‌رفتم، صورت برزخی انسان‌ها را می‌دیدم تا کم کم خداوند لطف کرد وآن حالت از من رفع شد.

 

  • چشم برزخی علامه حسن زاده آملی و رویت روح میرزا جواد اقا ملکی تبریزی

 

علامه حسن زاده آملی

راقم این سطور پس از آن که از مرحوم حاج میرزا جواد آقاى ملکى آگاهى یافت، تا مدت مدیدى مى پنداشت که قبر آن جناب در نجف اشرف است، تا این که در شبى از نیمه دوم رجب هزار و سیصد و هشتاد و هشت هجرى قمرى در حدود سه ساعت از شب رفته، با جناب آیه الله آقا سید حسین قاضى طباطبایى تبریزى برادرزاده مرحوم آقاى حاج سید على آقاى قاضى سابق الذکر، در کنار خیابان ملاقات اتفاق افتاد.

با جناب ایشان در اثناى راه از مرحوم حاج میرزا جواد آقاى ملکى سخن به میان آوردم و سؤ ال از تربتشان کردم، فرمودند: قبر ایشان همین شیخان قم نزدیکى قبر مرحوم میرزاى قمى صاحب قوانین است و لوح قبر دارد. من به محض شنیدن این که لوح قبر دارد از ایشان نپرسیدم که در کدام سمت قبر میرزاى قمى و، چون با جناب آقاى آسید حسین قاضى خداحافظى کردم شتابان به سوى شیخان قم رفتم که مبادا در را ببندند، رفتم به شیخان و بسیارى از الواح قبر را نگاه کردم که بعضى را تا حدى تشخیص دادم و بعضى را، چون شب بود و برق هاى آن جا هم ضعیف بود تشخیص دادن بسیار دشوار بود؛ با خود گفتم حالا که شب است و تاریک است باشد تا فردا، آیسا داشتم از شیخان به در مى آمدم ولى آهسته آهسته که باز هم نظرم به الواح قبور بود که دیدم شخصى ناشناس از درب شرقى شیخان وارد قبرستان شده است و مستقیم به سوى من مى آید تا به من رسیده گفت: آقا قبر میرزا جواد آقاى ملکى را مى خواهید؟ و مرا در کنار قبر آن مرحوم برد و از من جدا شد و به سرعت به سوى درب غربى شیخان رهسپار شد که از قبرستان به در رود، من بى اختیار تکانى خوردم و مضطرب شدم و ایشان را بدین عبارت صدا زدم گفتم: آقا من که قبر ایشان را مى خواستم، اما شما از کجا مى دانستید؟

آن شخص در همان حال که به سرعت به سوى درب غربى شیخان مى رفت، صورت خود را برگردانید و نیم رخ به سوى من نموده گفت:: ما مشترى هاى خود را مى شناسیم.

 

    • خبر دادن از حقایق هستی، علامه طباطبایی

 

جناب حجه الاسلام شیخ غلامرضا علی پور حکایت کرده اند که:

مرحوم عالم ربّانی حضرت آیت الله وجدانی فخر نقل فرمودند:

 

در یکی از سال‌ها بعد از ظهر عاشورا، به قبرستان نوِ قم برای قرائت فاتحه رفتم. بعد از قرائت فاتحه متوجه حضور حضرت علامه سیّد محمد حسین طباطبایی در گوشه‌ای از گورستان شدم؛ لذا حضور معظم له شرفیاب شده و عرض ادب نمودم. آن بزرگوار چند بار با سوز و گداز به من فرمودند:آقای وجدانی امروز چه روزی است؟

عرض کردم روز عاشورا می‌باشد. فرمودند: آیا می‌بینی که تمام موجودات، چون آسمان و زمین و جمادات همه در حال گریستن به سید الشهدا (ع) هستند؟

من از این گفته اش تعجب نموده و مبهوت ماندم و فهمیدم که او خبر از حقایق هستی می‌دهد. در همین حال آن بزرگوار خم شد و سنگی را از روی زمین برداشت و آن را با دست مانند سیب از وسط شکافت و میانش را به من نشان داد. ناگهان با این چشمان خودم خون را در میان سنگ دیدم و تا ساعتی با بهت و حیرت غرق در تماشای آن بودم وقتی به خود آمدم متوجه شدم که حضرت علامه از قبرستان رفته بودند و من در تنهائی به نظاره آن سنگ خون آلود مشغولم.

 

    • حضرت آیت الله سیّد عبدالکریم کشمیری می‌فرمودند:

 

در نجف اشرف به خاطر ریاضت‌های شرعی و حشر و نشری که با اولیای خدا داشتم، چشم برزخی من باز شده بودو صورت برزخی اشخاص را آشکارا می‌دیدم.

 

بسیاری از افراد سرشناس که برای آنان احترام فوق العاده‌ای قایل بودم، صورت‌های برزخی ناخوشایندی داشتند و دیدن آن‌ها بسیار آزارم می‌داد، ولی در میان اشخاصی که در حوزه نجف مطرح نبودند و یا در حوزه اخلاق و عرفان نیز معروفیّتی نداشتند افرادی بودند که چهره برزخی شان بسیار زیبا و تماشایی بود، و همین امر باعث شده بود که کمتر در مجامع حاضر شوم و غالبا سعی می‌کردم با کسی مراوده‌ای نداشته باشم.

به تدریج که این حالت فزونی می‌گرفت، به هنگام بیرون رفتن از خانه هراسی در من پدید می‌آمد که مبادا نگاهم ناخوداگاه به شخصی بیفتد که برای او مقام و منزلتی قایلم، ولی چهره برزخی نامناسبی داشته باشد! به همین جهت حتّی المقدور می‌کوشیدم که سرم به پایین باشد و نگاهم با اشخاص تلاقی پیدا نکند!

یک روز که در خلوت خودبه “محاسبه نفس” مشغول بودم و حالت مراقبه‌ای داشتم با خود گفتم:

اگر چه در اثر باز شدن چشم برزخی به مراحل بیشتری از یقین قلبی رسیده ام، ولی در عوض نظرم نسبت به بسیاری از اشخاص تغییر یافته و حسن ظنّ من درباره آنان دارد به سوء ظنّ مبدّل می‌شود و این از نظر اخلاقی کار درستی نیست! زیرا امکان دارد که در آینده در اثر استغفار و یا انجام اعمال ناشایسته صورت کریه و زشت برزخی آنان عوض شود، ولی من درباره آنان بر اساس همین صورت فعلی داوری کنم و قاعده -استصحاب- را درباره آنان جاری سازم! و مرتکب خطا و اشتباه شوم! لذا در فکر چاره جویی برآمدم و تصمیم گرفتم با مراجعه به اهل بصیرت مشکل خود را برطرف کنم.

چند روزی گذشت و یکی از عارفان وارسته و بلند پایه‌ای که در یکی از شهر‌های هند سکونت داشت به قصد زیارت و عتبه بوسی حضرت امیر به نجف امد.

سال‌ها بود که او در ایّام به خصوصی از سال به نجف می‌آمد و یک اربعین به ریاضت‌های شرعی می‌پرداخت و بعد به شهر و دیار خود برمی گشت، و من چند سالی بود که توفیق آشنایی با او را پیدا کرده بودم و از محضر نورانی اش استفاده می‌کردم.

روزی که او به دیدار من آمد، در همان نگاه اوّل به حالت من پی برد و به من گفت:

به دست آوردن چشم برزخی خیلی دشوار است و از دست دادن آن بسیارآسان!

گفتم:

طاقت ادامه دادن به این وضع را ندارم! گفت:

امروز به قصّابی محل مراجعه کن و گوشت گوساله‌ای بخر و بگو در حیاط خانه و در فضای باز آن را بر روی آتش کباب کنند و بعد نوش جان کن! مشکل تو فورا برطرف می‌گردد!

طبق دستوری که داده بود عمل کردم، و با فرو بردن اوّلین لقمه کباب بود که چشم برزخی من بسته شد! و حالت عادی خود را پیدا کردم و بعد از مدّت‌ها نفسی به راحتی کشیدم.

 

    • شیخ رجبعلی خیاط (برگرفته از کتاب کیمیای محبت-یادنامه ی شیخ رجبعلی خیاط)

 

پاداش خودداری از نگاه نامشروع

یکی از همراهان جناب شیخ گفت:روزی با تاکسی از میدان سپاه پائین می آمدم ،دیدم خانمی بلندبالا با چادر و خیلی خوش تیپ ایستاده،صورتم را برگرداندم و پس از استغفار ،او را سوار کردم و به مقصد رساندم.روز بعد خدمت شیخ رسیدم-گویا داستان را از نزدیک مشاهده کرده باشد-گفت: آن خانم بلند بالا که بود که نگاه کردی و صورتت را برگرداندی و استغفار کردی؟خداوند تبارک و تعالی ی قصر برایت در بهشت ذخیره کردی و یک حوری شبیه همان.

 

آتش مال حرام

شخصی در مجلسی مشغول سحر و جادو بود،فرزند شیخ که در آن مجلس حضور داشت نقل می کند که : من جلوی کار اورا گرفتم،جادوگر هر چه کرد،نتوانستت کاری انجام دهد،سرانجام متوجه شد که من مانع کار او هستم و باالتماس از من خواست که:”نان مرا نبُر” .سپس قالیچه ای گرانبها به من داد.قالیچه را به خانه بردم،هنگامی که پدرم آن را دید فرمود:

این قالیچه را چه کسی به تو داده است که از آن دود و آتش بیرون می آید؟! زود آن را به صاحبش بازگردان.

 

 

ازکار افتادن گرامافون

یکی از فرزندان شیخ نقل می کند که :با پدرم به جشن عروسی یکی از بستگان رفتیم،میزبان که متوجه آمدن شیخ شد،از جوان ها خواست گرامافون را خاموش کنند،ما داخل مجلس شدیم،جوان ها آمدند ببینند چه کسی آمده که آنها نباید از گرامافون استفاده کنند.وقتی شیخ را نشان دادند،گفتند:ای بابا به خاطر او ما گرامافون را خاموش کنیم؟! و دوباره رفتند و آن را روشن کردند.

من نصف بستنی را خورده بودم که پدرم به دست من زد که” بلند شو برویم”

من که توجه نداشتم موضوع چیست،گفتم آقا جان من هنوز بستنیم را نخورده ام.پدرم گفت:خیلی خوب بلند شو.شنیدم همین که ما از در خارج شدیم گرامافون سوخت،یکی دیگر آوردند آن هم سوخت.این واقعه موجب شد که میزبان به صف ارادتمندان شیخ بپیوندد.

کمالات معنوی

به فرموده جناب شیخ : اگر چشم برای خدا کار کند می شود عین الله و اگر گوش برای خدا کار کند می شود اُذُن الله و اگر دست برای خدا کار کند می شود یدالله تا می رسد به قلب انسان ، که جای خداست که فرموده اند: قلب مومن عرش خداوند رحمان است.

بررسی دقیق و منصفانه احوالات جناب شیخ ،نشان می دهد که پس از جهشی عظیم که در نتیجه پشت پا زدن به شهوت جنسی برای رضای خدا، در زندگی معنوی او پیش آمد و در نتیجه تربیت الهی و الهام ها و امدادهای غیبی به این نقطه از کمالات معنوی دست یافت.

 

عاشق خدا

یکی از شاگردان شیخ در توصیف او می گوید: مرحوم شیخ از کسانی بود که وجود او را خدا مسخر کرده بود،او غیر از خدا نمی توانست ببیند،او هر چه می دید خدا می دید،هر چه می گفت از خدا می گفت،اول و آخر کلامش خدا بود،او عاشق خدا واهل بیت بود.یکی دیگر از شاگردان شیخ ،محبت شیخ به خداوند متعال را چنین تصویر می کند:شیخ چنان عاشق خدا بود که در محضرش غیر از مکالمات ضروری حاضر نبود سخنی غیراز محبوبش به میان آید،گاه به داستان لیلی و مجنون مَثَل می زد که مجنون حاضر نبود چیزی جز درباره لیلی بشنود. گویند:ازمجنون عامری پرسیدند که حق باعلی (ع) است یا با عمر؟جواب داد حق با لیلی است.

شدت محبت به خدا و کمال اخلاص ، جوان خیاط را به منزلت کبری و مقصد اعلی رساند.

 

راه یابی به تمام عوالم

یکی از ارادتمندان شیخ که سالهای طولانی در خلوت و جلوت با او بوده ،درباره کمالات معنوی شیخ چنین می گوید: در نتیجه شدت محبت به خداوند متعال و اهل بیت علیه السلام حجابی میان او و خدا نبود. به تمام عوالم راه داشت.با ارواحی که در برزخ هستند از آغاز خلقت تا کنون صحبت می کرد.آنچه را هر کس در دوران عمر خود طی کرده ، به محض اراده می دید و نشانه های آنرا می گرفت ، آنچه اراده می کرد و اجازه می دادند آشکار می کرد.

 

کمک به کارگر زحمتکش

کارگر زحمتکش و درستکاری به نام علی قضاتی که اهل آذربایجان بود،در منزل همسایگان محل و گاهی در خانه ما کار می کردو مزد می گرفت.او در فصل زمستان و تابستان یک لباس بلند نظامی می پوشید.جناب شیخ اصلاً او را ندیده بودند ، یک روز بدون مقدمه به من فرمودند: آن مرد قد بلندی که لباس سربازی به تن دارد و گاهی به منزل شما می آید و کمک می کند،شخص عیال وار و مستمندی است ، باید بیشتر به او کمک کنید.

 

زود از میدان در می روی

بنده صبح یکی از روزهای پنجشنبه ، با حالت قهر از منزل بیرون رفتم ، شب که برای نماز خدمت شیخ رسیدم ، رفقا جمع بودند هنوز مغرب نشده بود و جناب شیخ هم گوشه اتاق نشسته بود، یکدفعه چشمشان به من افتاد و رو به من نموده و فرمودند: زود از میدان در می روی! و سرشان را به نشان تعجب کمی تکان دادند و بلافاصله این بیت حافظ را خواندند:

 

زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت                                کآن که شد کشته ی او ،نیک سرانجام افتاد

 

و من فوراً متوجه اشتباه خودم شدم!

 

فرزندت را برای خدا بخواه!

یک بار جناب شیخ فرمود: شبی دیدم حجاب دارم و نمی توانم به محبوب راه یابم،پیگیری کردم که این حجاب از کجاست؟ پس از توسل و بررسی فراوان متوجه شدم که در نتیجه احساس محبتی است که عصر روز گذشته از دیدن قیافه ی زیبای یکی از فرزندانم داشته ام ! به من گفتند: باید او را برای خدا بخواهی! استغفار کردم…

 

حجب غذا

 یکی از ارادتمندان شیخ درباره او نقل می کند که : شبی در یکی از جلسات که در خانه فردی از دوستان شیخ بود پیش از آنکه صحبت های خود را شروع کند احساس ضعف کرد و قدری نان خواست ، صاحبخانه نصف نان تافتون آورد،ایشان آنرا میل کرده و جلسه را آغاز نمود. شب بعد فرمود: دیشب به ائمه سلام کردم ولی آنان را ندیدم، متوسل شدم که علت چیست؟ در عالم معنا فرمودند: نصف آن نان را خوردی، ضعفت برطرف شد،نصف دیگر را چرا خوردی؟!

مقداری از غذا که برای بدن نیاز است خوردنش خوب است ، اضافه بر آن موجب حجاب و ظلمت می شود.

 

حکایت های دیگر

نور الهی:

در این جا داستانی را از زبان یکی از بزرگان و علمای حوزه علمیه قم نقل می کنم ، ایشان می فرمودند: در آن زمانی که در دیار مقدس غروی “زادها الله شرفا” مشرف بودم، جهت پاره ای از اعمال، شب جمعه ای به وادی السلام رفته بودم، یک وقت متوجه نوری شدم وقتی نزدیک آن نور شدم دیدم از چشمان سیدی می درخشد پرسیدم: این سید کیست؟ گفتند: سید جمال الدین گلپایگانی است.

یک وقت متوجه نوری شدم وقتی نزدیک آن نور شدم دیدم از چشمان سیدی می درخشد پرسیدم: این سید کیست؟ گفتند: سید جمال الدین گلپایگانی است.« مقاله جمال آفتاب»

 

گفتگو با مردگان:

و همچنین داستانی را مرحوم علامه طهرانی از زبان خود مرحوم سید نقل کردند که آقا سید جمال می فرمود: یک روز هوا گرم بود، رفتم به وادی السلام نجف اشرف برای فاتحه اهل قبور و ارواح مومنین.چون هوا بسیار گرم بود رفتم در زیر طاقی که بر سر دیوار روی قبری زده بودند نشستم، عمامه را برداشته و عبا را کنار زدم که قدری استراحت نموده و بر گردم در این حال دیدم جماعتی از مردگان با لباسهای پاره و مندرس و وضعی بسیار کثیف به سوی من آمدند و از من طلب شفاعت می کردند، که وضع ما بد است، تو از خدا بخواه ما را عفو کند.من به ایشان پرخاش کردم و گفتم: هر چه در دنیا به شما گفتند، گوش نکردید و حالا که کار از کار گذشته طلب عفو می کنید بروید ای مستکبران!ایشان می فرمودند: این مردگان شیوخی بودند از عرب که در دنیا مستکبرانه زندگی می نمودند و قبورشان در اطراف همان قبری بود که من بر بروی آن نشسته بودم.این داستانها نشانگر عظمت روح و بلندای مقام مرحوم آیت الله العظمی سید جمال الدین گلپایگانی است. « مقاله جمال آفتاب»

 

مراجعت به ایران و ملاقات با شاه:

مرحوم آیت الله آقا جمال گلپایگانی علیه الرحمه( در سال ۱۳۷۳ قمری) برای معالجه و عمل جراحی از نجف اشرف به ایران آمدند.

شرح ماجرا را از زبان یکی از همراهان ایشان بشنوید: به کرمانشاه که آمدیم، طبقات مختلف مردم به دیدار ایشان آمده از جمله دیدار کنندگان فرمانده لشکر غرب بود که حامل پیامی از سوی شاه بود، که شاه د ستور داده هواپیمای اختصاصی خودشان به کرمانشاه آمده و شما و همراهان را به تهران ببرد. مرحوم سید (قدس سره) با ناراحتی فرمودند: من احتیاج به هواپیما ندارم و با ماشین می روم، هر چه اصرار کردند و دیگران نیز با او همراهی کردند که شاید ایشان را راضی نمایند قبول نفرموده و استنکاف کردند و خلاصه با ماشین کوچک صاحب منزل به تهران آمدیم.وقتی وارد تهران شدیم در همان ابتدای سفر، آقا در بیمارستان نجمیه (بازرگانان) بستری شدند که بدین صورت بیمارستان افتتاح شد.در زمان بستری بودن ایشان عده زیادی از علما و بزرگان قم و تهران و طبقات مختلف مردم به ملاقاتشان آمدند.آیت الله بروجردی مکرر افراد متعددی را برای دیدار ایشان می فرستادند و چندین بار نامه فرستاده و از اینکه خود نمی توانند به تهران بیایند عذر خواهی نمودند.یک روز صبح بود. که دیدیم ،هیراو رئیس دربار شاه برای ملاقات آقا وارد شده پس از مقداری نشستن گفت: کار محرمانه ای با آقا دارم، آقایان اطاق را خالی کنند،مرحوم آقا امر کردند، بیرون رفتیم، پس از مدتی کوتاهی دیدیم هیراو با کمال ناراحتی از اطاق خارج شد و رفت.

ما به اطاق بازگشتیم، دیدیم مرحوم آقا خندان هستند، علت این ماجرا را جویا شدیم؟ فرمودند: این آقا از طرف شاه آمده بود و می گفت: شاه امروز به شیراز سفر کرده و تا شب به تهران بر می گردد، و فردا صبح می آید به دیدار شما، سپس از جیب خود پاکتی بیرون آورد، و گفت : شاه سلام رساند و این وجه را تقدیم نمود، من نپذیرفتم و گفتم من نان خور امام زمان روحی فداه هستم و تا حال نگذاشته است که در بمانم لذا احتیاجی ندارم و نمی گیرم هیراو در جواب گفته بود: بگیرید و به افرادی که همراهتان هستند بدهید. فرمودند: عرض کردم آقایان هم نان خور حضرت ولی عصر (عج) هستند و احتیاج ندارند. مقداری اصرار کرد و می گفت: بد است، تقدیمی شاه مملکت است، که من جواب ندادم فقط گفتم: احتیاج نداریم، اوقاتش تلخ شد و از اطاق بیرون رفت، و شاه هم به دیدار ایشان نیامد.

مصدق هم که در آن زمان در احمد آباد مستوفی تحت نظر بود توسط پسرش دکتر غلامحسین پیغام داد که بیمارستان متعلق به مادرم می باشدلذا برای بیمارستان و عمل جراحی هیچ اجرتی ندهید، که مرحوم سید در جواب فرموده بودند: خیر نیازی به آن نیست من خودم می دهم.در زمینه همین سفر مرحوم آیت الله حاج سید مصطفی صفائی خوانساری( متوفی ۱۴۱۳ هجری قمری ) می فرمودند:مرحوم آیت الله سید جمال الدین برای معالجه به تهران آمده بودند در بیمارستان نجمیه (بازرگانان) بستری بودند وقتی به ملاقات ایشان رفتیم فرمودند: به حاج آقا حسین (بروجردی) سلام مرا برسانید وبگوئید اگر بنا بود سید جمال مقلد باشد از شما تقلید می کرد.

و این در حالی بود که آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی از مرحوم بروجردی پرسیده بودند: اعلم نجفیون کیست که موقوفه ای را به وسیله او به طلاب برسانیم؟ آیت الله بروجردی در پاسخ نوشته بودند: آیت الله حاج آقا جمال الدین گلپایگانی است.سید از فروتنی عجیبی برخوردار بود به طوری که نقل می کنند با آن عظمت علمی که ایشان داشتند در عین حال مدت زیادی در مسجد بالاسر حرم حضرت امیر المومنین علیه السلام پای منبر مرحوم واعظ خراسانی (قدس سره) که مشغول تفسیر سوره یوسف بودند می نشتند. « مقاله جمال آفتاب»

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن