حسادت

 

تحقیقات تکمیلی در باب حسادت

در بعضي از تعابيري كه از اميرالمؤمنين(عليه السلام) وارد شده به عنوان شرّ الامراض، بدترين مرض‌هاي نفساني مطرح شده است؛ يا در بعضي از تعابير ديگر حضرت امير دارد كه الحسد لا شفاء له ، حسد دردي است كه درمان ندارد.

 

حسادت از منظر امام خمینی ره

ایشان یک منشا را برای تمام موارد ذکر شده بیان فرموده‌اند و آن رؤیت ذُل نفس در مقابل دیگران است؛ یعنی وقتی مرد در برابر دیگران احساس ذلت کرد و خود را مقابل آنان خوار دید زمینه آن مهیا می‌شود که حسد در وی رشد یابد.

البته ایشان قائلند رؤیت ذُل نفس، تعریف حسد است، لکن بنابر تعریف مشهور (تمنای زوال نعمت از غیر) منشأ برای حسد محسوب می‌شود. عبارت ایشان بدین شرح است:

«می‌توان گفت حسد همان حال انقباض و ذل نفس است كه اثر آن میل زوال نعمت و كمال است از غیر…. به عقیده نویسنده چنانچه اشاره به آن شده، غالب این‏ها (عوامل حسد)، بلكه تمام این‏ها، برگشت مى‏كند به رؤیت ذلّ نفس، و سبب بلا واسطه حسد – به آن معنى كه مشهور حسد را معنى كنند – آن است. و امّا بنا بر آنچه كه ما در معنى حسد گفتیم، كه خود این حالت حسد باشد، مضایقه نیست در صحت آنچه ذكر شده است. (امام خمینی، ۱۳۷۸: ۱۰۷)

مثال ملموس این مورد که برای تقریب به ذهن مناسب است، مثال فرزندانی است که پدر و مادر در محبت کردن و دوست داشتن میان آنان فرق بگذارند، در این صورت فرزند غالبا احساس حقارت و کمبود نسبت به فرزند دیگر می‌کند، و این به راحتی می‌تواند مولّد حسد باشد.

مثال دوم در میان مردم به عنوان چشم و هم چشمی شناخته شده است. در این گونه موارد افرادی که در این به ظاهر رقابت -که می‌تواند بر هر موضوع مادی یا معنوی جریان یابد- بازنده می‌شوند، احساس حقارت و خواری می‌کنند، و این حس، ناخود آگاه او را وادار به طلب زوال نعمت از طرف مقابل می‌کند.

مثالی هم در چهل حدیث حضرت امام آمده که مرتبط با این موضوع است:

«شیطان از امام جماعت كم جمعیت نمى‏گذرد. پیش او رفته به او مى‏گوید به مردم بفهمان كه من از دنیا گذشته‏ام و در مسجد كوچك محلّه با فقرا و ضعفا مى‏گذرانم این هم مثل آن (فرد ریا کار) یا بدتر [از آن] است، زیرا كه رذیله حسد را هم در قلب او بارور مى‏كند. از دنیا كه بهره‏اى ندارد، مایه آخرت را از او مى‏گیرد، ورشكست در دنیا و آخرت مى‏شود.» (همان: ۵۰)

البته این مثال را امام در باب ریا ذکر می‌کنند، ولی شرایط این امام جماعت، مناسب با بحث ما است، چراکه کوچک یا بزرگ بودن دایره ی نفوذ آن روحانی می‌تواند زمینه را برای حسادت به روحانی دیگر در وی مهیا کند.

‏‏حسد از نظر امام خمینی حالتی است نفسانی که صاحب آن آروز کند‏‎ ‎‏سلب کمال و نعمت را از غیر، چه این که خود، دارای آن نعمت باشد یا دارا‏‎ ‎‏نباشد و چه بخواهد خودش به آن نعمت برسد یا نخواهد. علامه نراقی‏‎ ‎‏می گوید حسد:«و هوتمنی زوال نعم الله تعالی عن اخیک المسلم مماله‏‎ ‎‏فیه صلاح».‏

‏‏حسود گاهی بی عرضه و ناتوان است که هیچ کاری از او ساخته نیست،‏‎ ‎‏جز سوزاندن خودش و گاهی آن قدر قوی است که جهان را به آتش خود‏‎ ‎‏می سوزاند و گاهی نیز لئیم و پست فطرت است که نه خودش نعمت و‏‎ ‎‏فضیلت دارد و نه برای دیگران می خواهد و گاهی حسود شریر است که‏‎ ‎‏بدترین اقسام حسد است که حسد سمتگران و بعضی از ثروتمندان از‏‎ ‎‏همین قسم است.‏

‏‏الف)اقسام حسد‏

‏‏امام فرمودند برای حسد اقسام و درجاتی است به حسب حال محسود‏‎ ‎‏و به حسب حال حسود و اما به حسب حال محسود فی نفسه، درجات آن‏‎ ‎‏شدت و ضعف زیادی  دارد که به حسب اسباب و آثار، اختلاف پیدا کند و‏‎ ‎‏اما به حسب حال حسود، از عداوت یا تکبّر یا خوف یا غیر آن پیدا شود.‏

‏‏ب)ریشه های  حسد‏

‏‏علاوه بر این سر منشأ، اکثر ریشه های حسد در خود پرستی است که‏‎ ‎‏شخص حسود همه چیز را برای خود می پسندد و یا در خود فروشی است‏‎ ‎‏که این صفت رذیله اگر در کسی یافت شود، کاری می کند که اثری از نام‏‎ ‎‏نیک برای کسی باقی نماند و یا در بخل است  که بخیل به هیچ نعمتی از‏‎ ‎‏نعمت های خدا رضایت نمی دهد و جهان هستی را مورد استیضاح قرار‏‎ ‎‏می دهد و یا در حرص و آز است که  حسد از حرص زاییده می شود و این‏‎ ‎‏مادر و فرزند با یکدیگر همکاری می کنند تا بشر را بی چاره نمایند.‏

‏‏حسود زائل شدن نعمت غیر را آرزو می کند، کینۀ صاحب نعمت را در‏‎ ‎‏دل دارد، عدل خدا و قسمت را عادلانه نمی داند، چنانچه حق تعالی‏‎ ‎‏می فرماید، حسود روبرگردان است از قسمت هایی که بین بندگانم کرده ام و‏‎ ‎‏غضبناک از نعمت های من.  از برای حسد، اسباب بسیاری  است که عمده‏‎ ‎‏آن، رؤیت ذُلّ نفس است. وقتی غیر خود را کامل دید، در او یک حالت ذُلّ‏‎ ‎‏و انکساری رخ می دهد که اگر عوامل خارجیه نباشد، حسد تولید کند و میل‏‎ ‎‏زوال نعمت و کمال از غیر در او پیدا می شود. علامه مجلسی (ره) موجبات‏‎ ‎‏حسد را منحصر کرده اند در هفت چیز: ۱ ـ عداوت؛ ۲ ـ تعزز؛ ۳ ـ کبر؛ ۴ ـ‏‎ ‎‏تعجب؛ ۵ ـ خوف؛ ۶  ـ حب ریاست؛ ۷ ـ خبث طینت.‏

‏‏حضرت امام خمینی (ره) می فرمایند: غالب این ها، بلکه تمام این ها‏‎ ‎‏برگشت می کند به رؤیت ذُلّ نفس.‏

‏‏چنانچه نفس تو، تو را دعوت می کند که دیگران را اذیت کن، توهین‏‎ ‎‏کن و  دشمن داشته باش. تو بر خلاف میل نفس به او ترحم کن، تجلیل و‏‎ ‎‏توقید نما، زبان را به ذکر خدا وادار کن، نیکویی او را بر خود و دیگران‏‎ ‎‏عرضه دار، صفات جمیله او را خاطر نشان کن؛ چون خداوند  ـ تبارک و‏‎ ‎‏تعالی ـ وعده فرموده که مجاهدان را هدایت کند و آنها را به لطف خفی‏‎ ‎‏خود اعانت نماید.‏

‏‏امام خمینی در ضمن بیان حدیث رفع، به حسودان هشدار می دهند :‏‎ ‎‏در بعضی از احادیث شریفه وارد شده که پیامبر(ص) فرمودند از امت من‏‎ ‎

‎‎‏نه چیز برداشته شده و از جمله آنها حسد است؛ زیرا کم اتفاق افتاده که این‏‎ ‎‏ماده فساد، قدم به نفس بگذارد و تولید فساد نکند. پس نباید انسان از این‏‎ ‎‏ماده خطرناک غفلت کند و به واسطۀ حدیث رفع، مغرور گردد. پس با‏‎ ‎‏جدّیت خود، در صدد اصلاح آن باش تا مشمول عفو و رحمت الهی‏‎ ‎‏واقع شوی.‏

 

مراحل انتقال خلق و خوهایی مانند حسادت به فرزند

مرحله ‌ اول: رابطه ‌نفس با بدن

جناب علامه حسن‌زاده آملی (حفظه الله تعالی) در کتاب سرح العیون فی شرح العیون در رابطه با تأثیر نفس از بدن و بالعکس، در بخش جداگانه‌ای بحث کرده‌اند «عین فی تأثّر کلّ واحد من النفس و البدن عن الآخر»۵(۱۳۷۹ ه ش: ۲۶۳)، و در رابطه با رابطه نفس با بدن نیز چنین می‌فرمایند:

«أنّ البدن مرتبهٌ نازله للنفس والنفس تمام البدن و البدن تجسّد الروح و تجسّمه وصورته و مظهره و مظهر کمالاته قواه فی عالم الشهاده بلا تجافٍ من الطرفین. …. فالبدن إن کانت نفسه حیوانیهً فجمیع أفعاله و آثاره حیوانیه. …. فإن کانت إنسانیه فرئیسها النطق فجمیع أفعال قواه عقلانیه» (همان: ۲۵۷) (بدن مرتبه نازله نفس می‌باشد و نفس تمام بدن است و بدن، تجسّد و تجسّم روح و صورتش و مظهرش و مظهر کمالات و قوای آن است در عالم، بدون اینکه طرفین نسبت به هم تجافی داشته باشند. پس اگر نفسِ بدن حیوانی باشد، جمیع افعال و آثارش نیز حیوانی خواهد بود. و اگر انسانی باشد پس رئیس آن نطق، و جمیع افعال قوای او عقلانی خواهد بود). (احمدیان، بابایی، ۱۳۸۶ ه ق: ۳۰۱- ۳۱۰)

در بیان ایشان آمده که بدن مظهر نفس است و به نوعی نفس هرچه دارد در بدن ظهور می‌کند و شاید بتوان به حدیث شریف هم اشاره‌ای داشت که «مَن عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه »؛ زیرا وقتی انسان به رابطه نفس و بدن در وجود خود پی ببرد به رابطه خداوند با مخلوقاتش نیز پی خواهد برد.

برای تقریب به ذهن می‌توان از مثال ظرف و مظروف استفاده کرد، چرا که بدن به منزله ظرفی است که روح در آن جای گرفته‌، و اگر آن مظروف ناپاک شود ظرف نیز بالتبع به آن آلودگی آغشته می‌گردد. از سوی دیگر جسم نیز قدرت تأثیر‌گذاری بر روح را دارد و این مطلب دور از ذهنی نیست. دلیل این سخن را می‌توان مصرف داروهای آرامبخش یا داروهایی که برای افراد روان پریش تجویز می‌شود جست و جو کرد، برخی افراد که دارای مشکلاتی در تمرکز یا مرور حافظه ‌خود هستند به واسطه این دارو‌ها به صورت موقت و بعضاً دائمی قابل درمان هستند. و این ثابت می‌کند که با دخالت عوامل انسانی یا طبیعی در بدن، حالاتی مناسب با آن در روان یا به تعبیری در روح انسان پدید می‌آید.

به تعبیر جناب علامه حسن‌زاده، بدن مظهر نفس است و هر حالتی که در روح به وجود آید در بدن ظهور می‌کند و بالعکس، لذا می‌توان گفت خلق و خوی انسان به سادگی بر بدن وی تأثیراتی عمیق می‌گذارد و این تأثیرات مسلماً به شکل تبعی نطفه را نیز دچار تغییراتی خواهند کرد.

 

حسد از منظر آیت الله مطهری(ره)

آدم حسود وقتی خير و نعمتی را در ديگران می‏بيند ، همه آرزويش اين است‏ كه از او سلب نعمت شود ، درباره خودش فكر نمی‏كند . انسان سالم ، “غبطه ” دارد نه ” حسد ” . او هميشه درباره خودش فكر می‏كند كه جلو    بيفتد . اگر يك انسان هميشه در فكر اين باشد كه خودش جلو بيفتد ، سالم‏ است ، اين ، دليل بر عيب نيست ، اما اگر كسی هميشه در اين انديشه است‏ كه ديگری عقب بيفتد بيمار است. (انسان کامل،ص۲۶)

 

حسد از منظر آیت الله مصباح یزدی

استاد برجسته حوزه علمیه قم حسد به عنوان یکی از بدترین ویژگی‌های اخلاقی انسانی را مورد توجه قرار داد و افزود: این صفت رذیله سبب می‌شود آدمی حتی برادر خویش را مورد رحم و شفقت قرار ندهد؛ برادران یوسف هم که پدر خود را گمراه می‌دانستند این کار را که خود به گناه بودنش آگاه بودند انجام دادند و می‌گفتند بعدها توبه خواهیم کرد اما اکنون از دست یوسف خلاص شدیم.

وی اضافه کرد: هیچ انسانی نباید گمان کند از خطر حسد در امان است مگر برخی از افراد خاص؛ دلیل اینکه دشمنان در صدر اسلام با پیامبر اکرم(ص) و دین او مبارزه می‌کردند هم حسدشان نسبت به ایشان بود زیرا کمالات و برتری‌های خاتم‌الانبیاء(ص) را می‌دیدند و کاری از دستشان بر نمی‌آمد.

آیت‌الله مصباح یزدی خیال دوری از حسد را ابتدای مسیر گمراهی دانست و تاکید کرد: نخستین جنایت بشری هم به دلیل حسادت ورزیدن قابیل نسبت به هابیل روی داد.

رئیس موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) با اشاره به داستان این دو برادر و قبول شدن قربانی یکی از آن دو بیان داشت: همین امر سبب حسادت قابیل نسبت به هابیل و قتل او شد در حالیکه هابیل هیچ نقشی در قبول نشدن قربانی او نداشت.

وی ادامه داد: نعمت‌های الهی به هر کس که خداوند صلاح بداند به هر میزان که او بخواهد می‌رسند و آدمی نباید به دلیل تفاوت در برخورداری‌های مادی و معنوی که آن هم به دلیل شایستگی‌های طرف مقابل است نسبت به او حسادت کند زیرا دیگران در گرفتاری‌های ما هم شریک نیستند.

آیت‌الله مصباح یزدی با تاکید بر دوری از حسد در همه مراحل زندگی گفت: اگر آدمی در هر رتبه مادی و معنوی که باشد به حسادت دچار شود آنگاه حقوق دیگران را زیر پا خواهد گذاشت.

عضو مجلس خبرگان رهبری تصریح کرد: آنچه از داستان حضرت یوسف(ع) در می‌یابیم این است که صبر در زندگی و امید داشتن به خداوند آدمی را به درجات بالا رسانده و حسد هم دشمنی است که خطر آن از دشمنان بیرونی انسان بیشتر خواهد بود.

 

آیات قرآن

 

سوره بقره آیات ﴿۹۰﴾ و ﴿۱۰۵﴾ و ﴿۱۰۹﴾

بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْيًا أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُهِينٌ ﴿۹۰﴾

ولي آنها در مقابل بد بهائي، خود را فروختند كه بناروا به آياتي كه خدا فرستاده بود كافر شدند و معترض بودند چرا خداوند به فضل خويش بر هر كس از بندگان خود بخواهد آيات خود را نازل مي‏كند، لذا خشم خداوند يكي پس از ديگري آنها را فرو گرفت و براي كافران مجازاتي خوار كننده است.

مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَاللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ ﴿۱۰۵﴾

كافران اهل كتاب، و هم چنين مشركان، دوست نمي‏دارند خير و بركتي از ناحيه خداوند بر شما نازل گردد، در حالي كه خداوند رحمت خود را به هر كس بخواهد اختصاص ‍ مي‏دهد، و خداوند صاحب فضل بزرگي است.

وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۱۰۹﴾

بسياري از اهل كتاب از روي حسد كه در وجود آنها ريشه دوانده دوست مي‏داشتند شما را بعد از اسلام و ايمان به حال كفر باز گردانند، با اينكه حق براي آنها كاملا روشن شده است، شما آنها را عفو كنيد و گذشت نمائيد تا خداوند فرمان خودش (فرمان جهاد) را بفرستد، خداوند بر هر چيزي توانا است.

 

سوره نساء آیه ﴿۵۴﴾

أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا ﴿۵۴﴾

با اينكه به مردم (پيامبر و خاندانش) در برابر آنچه خدا از فضلش به آنها بخشيده، حسد ميورزند (چرا حسد ميورزند) با اينكه به آل ابراهيم (كه يهود از خاندان او هستند) كتاب و حكمت داديم و حكومت عظيمي در اختيار آنها قرار داديم.

 

سوره فتح آیه ﴿۱۵﴾

سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلَى مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلَامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونَا كَذَلِكُمْ قَالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا بَلْ كَانُوا لَا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًا ﴿۱۵﴾

هنگامي كه شما در آينده براي به دست آوردن غنائمي حركت كنيد متخلفان مي‏گويند: بگذاريد ما هم از شما پيروي كنيم (و در اين جهاد شركت نمائيم!) آنها مي‏خواهند كلام خدا را تغيير دهند، بگو: هرگز نبايد به دنبال ما بياييد، اينگونه خداوند از قبل گفته است، اما به زودي مي‏گويند: شما نسبت به ما حسد مي‏ورزيد ولي آنها جز اندكي نمي‏فهمند!

 

سوره فلق آیه ﴿۵﴾

وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ ﴿۵﴾

و از شر هر حسودي هنگامي كه حسد مي‏ورزد.

 

سوره آل عمران آیه ﴿۱۲۰﴾

إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِهَا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لَا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ ﴿۱۲۰﴾

اگر نيكي به شما برسد ناراحت مي‏شوند، و اگر حادثه ناگواري براي شما رخ دهد خوشحال مي‏گردند، (اما) اگر (در برابر آنها) استقامت و پرهيزگاري پيشه كنيد نقشه‏ هاي (خائنانه) آنها به شما زياني نمي‏رساند خداوند به آنچه آنها انجام مي‏دهد.

 

سوره مائده آیه ﴿۲۷﴾

وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ ﴿۲۷﴾

داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان، هنگامي كه هر كدام عملي براي تقرب (به پروردگار) انجام دادند، اما از يكي پذيرفته شد و از ديگري پذيرفته نشد (برادري كه عملش مردود شده بود به برادر ديگر) گفت: بخدا سوگند تو را خواهم كشت (برادر ديگر) گفت (من چه گناهي دارم زيرا) خدا تنها از پرهيزكاران ميپذيرد!

 

سوره یوسف آیه ﴿۴﴾

إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ ﴿۴﴾

(بخاطر آر) هنگامي را كه يوسف به پدرش گفت: پدرم! من در خواب ديدم يازده ستاره و خورشيد و ماه در برابرم سجده مي‏كنند!

قَالَ يَا بُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ ﴿۵﴾ «سند ریشه صفات رذیله و جعلی از نیاکان»

گفت: فرزندم! خواب خود را براي برادرانت بازگو مكن كه براي تو نقشه خطرناك مي‏كشند، چرا كه شيطان دشمن آشكار انسان است!

 

سوره حجر آیه ﴿۴۷﴾

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ﴿۴۵﴾

پرهيزگاران در باغها(ي سر سبز بهشت) و در كنار چشمه‏ هاي آن هستند. (۴۵)

ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِينَ ﴿۴۶﴾

(فرشتگان الهي به آنها مي‏گويند) داخل اين باغها شويد با سلامت و امنيت.

وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ ﴿۴۷﴾  «سند اینکه خصایص ناپسند در صدور است»

هر گونه غل (حسد و كينه و عداوت و خيانت) از سينه آنها بر ميكنيم (و روحشانرا پاك ميكنيم) در حالي كه همه برادرند و بر سريرها روبروي يكديگر قرار دارند.

 

سوره حشرآیه ﴿۱۰﴾ «آنها که به نفس مطمئنه رسیده اند نه تنها غبطه نمی خورند بلکه …»

وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ ﴿۱۰﴾

و كساني كه بعد از آنها آمدند و مي‏گويند: پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشي گرفتند بيامرز، و در دلهايمان حسد و كينه‏ اي نسبت به مؤ منان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحيمي.

 

روایات

پیامبر اکرم (ص)

  • قال رسول الله صلی الله علیه و آله سلم ذات یوم لأصحابه: ألا إنه قد دب إلیکم داء الإمم من قبلکم و هو الحسد لیس بحالق الشعر لکنه حالق الدین…”، «یک روز رسول خدا صلی الله علیه آله و سلم به یاران خود فرمود: آگاه باشید که بیماری امت های پیشین که همان بیماری حسد باشد شما را نیز فرا گرفته است.(سند بیماری ژنتیکی) حسد زداینده موی تن نیست بلکه دین انسان را ریشه کن می کند….» (عوارض).« محمدرضا مهدوی کنی- نقطه های آغاز در اخلاق عملی- از صفحه ۳۳۲ تا ۳۴۳ »

 

  • لايَجتَمِعُ الحَسَدُ وَ الايمانُ في قَلبِ امْرِيءٍ.

حسد و ايمان (هرگز) در دل يک نفر با هم جمع نمي‌شوند. (مستدرک، ج ۱۲، ص۱۸)

 

  • اَقَلُّ النّاسِ لَذّةً اَلحَسود.

آدم حسود كمترين لذت و خوشي را از زندگي مي‌برد. (بحار، ج ۷۷، ص ۱۱۲)

  •  الحاسِدُ مُغتاظٌ علي مَن لاذَنبَ لَه!

آدم حسود بر کسي غيظ و غضب دارد که گناهي نکرده است! (بحار، ج ۷۷، ص ۱۶۵)

  • الحاسدُ جاحِدٌ لأنّهُ لَم يَرضَ بِقضاءِ الله.

آدم حسود ـ در حقيقت ـ يک آدم لَجوج و ستيزه‌جو است. زيرا او به قضا و مقدرات الهي تن نمي‌دهد. (لئالي‌الاخبار، ج ۲، ص ۱۹۱)

  • اِستعينوا عَلي حَوائِجِكُم بِالكِتمانِ فاِنَّ كُلَّ ذي نِعمةٍ مَحسودٌ.

تا مي‌توانيد امور و خواسته‌هاي خود را از ديگران کتمان بداريد که هر صاحب نعمتي (همواره) مورد رشک و حسادت ديگران است.(ميزان‌الحکمة، ج ۲، ص ۴۲۵)

  • كفي لِلحُسودِ مِنَ الحَسَدِ!

براي آدم حسود، همان حسادت براي (هلاكت) او كافيست! (مواعظ عدديه، ص ۲۴)

  • أَعداءُ نِعَمِ اللهِ اَلّذينَ يَحسُدونَ النّاسَ علي ما آتاهُمُ اللهُ مِن فَضلِهِ.

دشمنان نعمت‌هاي خداداي آن کساني هستند که به مردم در آنچه خداوند از فضل خود به آنان مرحمت کرده حسودي مي‌کنند. (جامع‌الاخبار، ص ۱۸۶)

  • اَلا اُخبِرُكُم بِاَبعَدِكُم مِنّى شَبَها؟ قَالُوا: بَلى يا رَسولَ اللّه‏ِ. قالَ: اَلفاحِشُ المُتَفَحِّشُ البَذى‏ءُ، اَلبَخِيلُ، اَلمُختَالُ، اَلحَقودُ، اَلحَسُودُ، اَلقاسِى القَلبِ، اَلبَعِيدُ مِن كُلِّ خَيرٍ يُرجى، غَيرُ المَمونِ مِن كُلِّ شَرٍّ يُتَّقى؛آيا شما را از كم شباهت‏ترينتان به خودم آگاه نسازم؟ عرض كردند: آری اى رسول خدا! فرمودند: زشتگوىِ بى آبروىِ بى شرم، بخيل، متكبر، كينه توز، حسود، سنگدل، كسى كه هيچ اميدى به خيرش و امانى از شرش نيست. (كافى، ج ۲، ص ۲۹۱، ح ۹)
  • در اثر اختلاف و نفاق و حسد نسبت به یکدیگر،سرانجام به ظلم و ستم و سپس به هرج و مرج مبتلا می شوند. « المحجة البیضاء،۵،۳۲۶ »
  • عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: قَالَ اللَّهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ علیه السلام: یَا ابْنَ عِمْرَانَ، لَاتَحْسُدَنَّ النَّاسَ عَلى مَا آتَیْتُهُمْ مِنْ فَضْلِی، وَ لَاتَمُدَّنَّ عَیْنَیْكَ إِلى ذلِكَ، وَ لَاتُتْبِعْهُ نَفْسَكَ؛ فَإِنَّ الْحَاسِدَ سَاخِطٌ لِنِعَمِی صَادٌّ لِقَسْمِیَ الَّذِی قَسَمْتُ بَیْنَ عِبَادِی، وَ مَنْ یَكُ كَذلِكَ، فَلَسْتُ مِنْهُ، وَ لَیْسَ مِنِّی .

رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: خداى عز و جل بموسى بن عمران علیه السّلام فرمود: اى پسر عمران؛ بر آنچه از فضل خود بمردم دادهام حسد مبر و چشمت را دنبال آن دراز مكن و دلت را پى آن مبر، زیرا حسد برنده از نعمت من ناراحت است و از تقسیمى كه میان بندگانم كردهام جلوگیر است، و كسى كه چنین باشد، من از او نیستم و او از من نیست (میان من و او ارتباط و آشنائى نباشد).« الكافی، ج۲، ص ۳۰۷ »

  • [جامع الأخبار] قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِنَّ لِنِعَمِ اللَّهِ أَعْدَاءً قِیلَ وَ مَا أَعْدَاءُ نِعَمِ اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الَّذِینَ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ .

وَ قَالَ صلی الله علیه وآله عَلَیْكُمْ بِإِنْجَاحِ الْحَوَائِجِ بِكِتْمَانِهَا فَإِنَّ كُلَّ ذِی نِعْمَةٍ مَحْسُودٌ، وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لِابْنِهِ فِی وَصِیَّتِهِ إِنَّ مِنْ شَرِّ مَفَاضِحِ الْمَرْءِ الْحَسَدَ، وَ قَالَ علیه السلام الْحَاسِدُ مُغْتَاظٌ عَلَى مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ .

رسول اكرم صلى اللَّه علیه و آله فرمود: نعمتهاى خداوند دشمنانى دارند گفته شد دشمنان نعمت خداوند چه هستند، فرمودند: كسانى كه به مردم نسبت به آنچه خداوند تفضلشان کرده, حسادت میكنند.و فرمود: در برآوردن نیازهاى خود از كتمان كمك گیرید ، زیرا هر صاحب نعمتى محسود واقع مى شود . « الكافی، ج۲، ص ۲۵۶ »

 

امام علی (ع)

  • الحَسَدُ عیبٌ فاضِحٌ و شُحٌّ مادِحٌ لایَشفی صاحِبَهُ الّا بُلوغُ آمالِهِ فیمَن یَحسُدهُ.

حسادت عیبی رسوا و بخلی سهمگین است .و حسود تا به آرزوی خود درباره ی محسودش نرسد آرام نمی گیرد. « غررالحکم، ج۲، ص۱۶۴، حدیث۲۲۰۵»

  • كَنْزُ الْكَرَاجَكِیِّ، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَا رَأَیْتُ ظَالِماً أَشْبَهَ بِمَظْلُومٍ مِنَ الْحَاسِدِ نَفَسٌ دَائِمٌ وَ قَلْبٌ هَائِمٌ وَ حُزْنٌ لَازِمٌ

وَ قَالَ علیه السلام الْحَاسِدُ مُغْتَاظٌ عَلَى مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ إِلَیْهِ بَخِیلٌ بِمَا لَا یَمْلِكُهُ، وَ قَالَ علیه السلام الْحَسَدُ آفَةُ الدِّینِ وَ حَسْبُ الْحَاسِدِ مَا یَلْقَى

وَ قَالَ علیه السلام لَا مُرُوَّةَ لِكَذُوبٍ وَ لَا رَاحَةَ لِحَسُودٍ، وَ قَالَ علیه السلام یَكْفِیكَ مِنَ الْحَاسِدِ أَنَّهُ یَغْتَمُّ فِی وَقْتِ سُرُورِكَ، وَ قَالَ علیه السلام الْحَسَدُ لَا یَجْلِبُ إِلَّا مَضَرَّةً وَ غَیْظاً یُوهِنُ قَلْبَكَ وَ یُمْرِضُ جِسْمَكَ وَ شَرُّ مَا اسْتَشْعَرَ قَلْبَ الْمَرْءِ الْحَسَدُ، وَ قَالَ علیه السلام الْحَسُودُ سَرِیعُ الْوَثْبَةِ بَطِیءُ الْعَطْفَةِ، وَ قَالَ علیه السلام الْحَسُودُ مَغْمُومٌ وَ اللَّئِیمُ مَذْمُومٌ، وَ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ إِیَّاكَ وَ الْحَسَدَ فَإِنَّهُ یَتَبَیَّنُ فِیكَ وَ لَا یَتَبَیَّنُ فِیمَنْ تَحْسُدُهُ.

امام على علیه السلام فرمود: ستمگرى ندیدم كه به ستمدیده ماننده تر باشد مگر حسود ؟ او جانى خسته دارد و دلى سرگشته و اندوهى پیوسته .

و فرمود: حسود از کسی که گناهی درباره او مرتکب نشده خشمگین است! و نسبت به آنچه که مال او نیست بخیل است!

و فرمود: حسد آفت دین است. و آنچه حسود [از حسادت خود ]مى كشد، او را بس است .

و فرمود:دروغگو جوانمردی ندارد و حسود راحتی ندارد.

و فرمود: از حسود همین براى تو بس است كه وقتى تو شادى، او غمگین است .

و فرمود: حسادت، نتیجه اى جز زیان و ناراحتى كه دلت را سست و تنت را بیمار مى گرداند، به بار نمى آورد .

و فرمود: حسود، زود خشم مى گیرد و كینه از دلش دیر مى رود .

و فرمود: حسود مغموم است و انسان پست مذموم است.

و لقمان به فرزندش فرمود: بپرهیز از حسد! چرا که اثرش در تو ظاهر شود ولی در آنکه مورد حسادت تو بود نه!  « الكافی، ج۲، ص ۲۵۷ »

 

  • حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه فیض الاسلام ص۲۳۹ در مورد ویژگی های افراد حسود چنین می فرمایند: ثنا گفتن و تمجید بیشتر از حد یا ثنایی کمتر از آنچه سزاوار است.

 

  • اَلحِرصُ وَالكِبرُ وَالحَسَدُ دَواعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِى الذُّنوبِ؛ حرص و تكبّر و حسادت، انگيزه هاى فرورفتن در گناهان است.(نهج البلاغه، حكمت ۳۷۱)

 

  • الحَسَدُ مَقنَصةُ اِبليسَ الكُبري!

حسد، بزرگترين دام شيطان است! (فهرست غرر، ص ۶۷)

  • الحَسَدُ يُذيبُ الجَسدِ.

حسد، بدن آدمي را آب و گداخته مي‌کند. (فهرست غرر، ص ۶۷)

  • شگفتا که حسودان از سلامتی خود غافل مانده اند. « غررالحکم،۱۸۰۳. »

 

  • الحسودُ غضبانُ علي‌القَدَر!

آدم حسود (در حقيقت) از مقدّرات الهي غضبناک و خشمگين است! (فهرست غرر، ص ۶۷)

  • منشأ و ریشه رزایل حسادت است . « غررالحکم،۵۲۴۲. »

 

  • يَكفيكَ مِنَ الحاسِدِ اَنَّهُ يَغتَمُّ وَقتَ سُرورِك!

کيفر آدم حسود براي تو همين بس که در وقت سرور و خوشحالي‌ تو، او غمگين و غصّه‌دار است! (بحار، ج ۷۳، ص ۲۵۳)

  • وَيحَ الحَسدَ ما أعدلهَ بَدَأ بصاحِبِه فَقتَلَه!

به راستي که حسد چه بزرگ دادگري است! از همان اوّل به سراغ خود حسود مي‌رود و در پايان، به زندگي او خاتمه مي‌دهد! هرست غرر، ص ۶۸)

  • اَلحسدُ داء عَياءٌ لايزولُ اِلاّ بِهَلْكِ الحاسِدِ أَو مَوتِ المَحسود!

حسد يک بيماري علاج‌ناپذيري است که جز با از پاي درآمدن حسود يا مرگ طرف مقابل زوال نمي‌پذيرد! (فهرست غرر، ص ۶۷)

  • الحسودُ دائمُ السُّقمِ و إنْ كانَ صحيحَ الجَسَدِ.

آدم حسود هميشه مريض است هرچند (به ظاهر) بدني سالم و تندرست دارد. (فهرست غرر، ص ۶۷)

  • حَسدُ الصّديقِ مِن سُقمِ المَوَدَّةِ.

دوستي که به دوستش حسد بِبَرَد دوست سالمي نيست. (نهج‌البلاغه، کلمة ۲۰۹)

  • الحَسدُ لايَجلِبُ اِلاّ مَضَرَّةً وَ غَيظاً، يُوهِنُ قَلبَكَ وَ يُمرِضُ جِسمَكَ و شرُّ ما استَشَعَر قلبَ المرءِ الحَسدُ.

حسادت جز غيظ و ضرر براي تو نتيجه نمي‌دهد. قلبت را ضعيف و بدنت را رنجور مي‌كند و از بدترين‌ عارضه‌هاي قلبي به شمار مي‌رود. (مستدرک، ج ۱۲، ص ۱۷)

  • صِحَّةُ الجَسَدِ مِن قِلّةِ الحَسَدِ.

هر چقدر حسد کمتر باشد تن آدمي سالم‌تر است. (سفينه، ج ۱، ص ۲۵۱)

  • اَلحاسدُ يَري أنَّ زَوالَ النِّعمةِ عَمَّن يَحسُدُهُ نِعمةٌ علَيه!

آدم حسود، زوال نعمت از طرف مقابل را براي خود يک نعمتي به حساب مي‌آورد!(فهرست غرر، ص ۶۷)

  • الحاسدُ لايَشفيهِ اِلاّ زَوالُ النِّعمَةِ.

درد آدم حسود را جز زوال نعمت از ديگران، درمان نمي‌بخشد! (فهرست غرر،ص ۶۷)

  • العَجَبُ لِغَفلَةِ الحُسّادِ عَن سلامَةِ الأَجسادِ!

عجبا، که حسودان تا چه اندازه از سلامتي جسم و بدن خود غافل و بي‌خبرند! (نهج‌البلاغه، کلمة ۲۱۶)

  • لا عَيشَ لِحسودٍ.

آدم حسود هيچگاه در زندگي راحتي ندارد. (تحف‌العقول، ص ۲۱۵).

  • الحاسِدُ يُظهِرُ وُدَّهُ في ‌اَقوالِهِ وَ يُخفي بُغضَهُ في ‌اَفعالِهِ.

آدم حسود دوستي خود را به زبان اظهار مي‌کند ولي بُغض و کينه‌اش را در رفتارش پنهان مي‌نمايد. (فهرست غرر، ص ۶۷)

  • مَن تَرَكَ الحَسَدَ كانت لَهُ المَحبَّةُ عِنْدَ النّاسِ.

کسي که اصلاً حسودي نمي‌کند هميشه مورد علاقه و محبّت ديگران است. (تحف‌العقول، ص ۹۳)

  • مَنِ اتّقي قَلبُهُ لَم يَدخُلْهُ الحَسَدُ.

کسي که قلبي متقي و پرهيزگار دارد حسد بدان راه ندارد. (فهرست غرر، ص ۶۸)

  • الحَسدُ مَرَضٌ لايوُسي!

حسادت يك مرضي است كه قابل علاج نيست! (مستدرك، ج ۱۲، ص ۲۲)

  • الَحسودُ كثيرُ الحَسَراتِ مَتضاعَفُ السَّيِّئاتِ!

آدم حسود هميشه حسرت و اندوهش زياد و گناهانش مضاعف و دوچندان است! (مستدرك، ج ۱۲، ص ۱۲)

  • دَعِ الحَسَدَ وَ الكِذبَ وَ الحِقدَ فَإنَّهُنَّ ثلاثةٌ تُشينُ الدّينَ وَ تُهلِكُ الرَّجُلَ.

حسد و دروغ و کينه را از خودت دور کن، اين سه خصلت دين انسان را لکّه‌دار مي‌کند و منجر به نگون‌بختي او مي‌گردد. (مستدرک، ج ۱۲، ص ۲۳)

 

امام حسن (ع)

  • هَلاكُ الناسِ في‌ثلاثٍ: اَلكِبرُ و الحِرصُ وَ الحَسَد.

اين سه چيز مردم را به هلاکت رسانده است: تکبر، حرص و حسد. (بحار، ج ۷۸، ص ۱۱۱)

  • الحسدُ رائدُ السُّوءِ و مِنهُ قَتَل قابيلُ هابيلَ.

حسد، پيش قراول تمام شرور و بدي‌ها است. از روي همين حسد بود که قابيل برادرش هابيل را به قتل رسانيد. (بحار، ج ۷۸، ص ۱۱۱)

  • ما رَأَيتُ ظالمِاً أَشبَهُ بِمظلومٍ مِن حاسِدٍ!

هيچ ظالمي که تا اين اندازه به مظلوم شباهت داشته باشد مانند آدم حسود نديدم!(کشف‌الغُمَّةـ ج ۲، ص ۱۹۶)

«هَلاک النّاسِ فی ثَلاثِ: اَلکبرُ وَالحِرصُ وَالحَسَدُ فَالکبرُ هَلاک الدِّینِ وِ بِهِ لُعِنَ اِبلیسَ، وِالحِرصُ عَدُوُّ النَّفسِ وَبِهِ اُخرِجَ آدَمُ مِنَ الجَنَّةِ وَالحَسَدُ رائدُ السُّوءِ، ومِنهُ قَتل قابیلُ هابِیلَ؛

هلاکت مردم در سه چیز است: تکبر، حرص و حسد، اما تکبر، مایه هلاکت دین اوست، چنان که شیطان به همین وسیله، مطرود و ملعونِ درگاه حضرت حق قرار گرفت، و اما حرص، دشمن انسان است، لذا به وسیله آن آدم ابوالبشر از بهشت اخراج شد، و اما حسد، پرچم دار زشتی ها و بدی ها است،و از همین حسادت بودکه قابیل برادرش هابیل را به شهادت رساند».« بحارالأنوار (جلد ۷۵) / ترجمه خسروی ؛ ج ۲ , ص ۱۰۴  »

 

امام محمد باقر (ع)

إنَّ الحَسَد يَأكُلُ الايمانَ كما تَأكُل النّارُ الحَطَبَ اليابسَ.

حسد مانند آتشي که هيزم خشک را با حرص و وَلَع مي‌خورد، ايمان آدمي را به سرعت تباه و نابود مي‌سازد. (بحار، ج ۷۵، ص ۲۵۲)

  • لایُومِنُ رَجُلٌ فیه الشُّحُ وَالحَسَدُ وَ الجُبنُ.  

ایمان ندارد مردی که در او بخل و حسد و ترس باشد. «بحار الانوار، ج۷۳، ص ۲۵۱»

  • قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: إِنَّ الرَّجُلَ لَیَأْتِی بِأَیِّ بَادِرَةٍ فَیَكْفُرُ وَ إِنَّ الْحَسَدَ لَیَأْكُلُ الْإِیمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ.

امام باقر علیه السّلام فرمود: همانا مرد هر گونه تندى و شتابزدگى میكند و كافر مىشود، و حسد ایمان را میخورد، چنان كه آتش هیزم را میخورد.« . الكافی، ج۲، ص ۳۰۶ »

  • لا یکونُ اَلعَبدُ عالِماً حَتّی لا یکونَ حاسِداً لِمَن فَوقَهُ و لا مُحَقِّراً لِمَن دُونَهُ.
    هیچ بنده‌ای عالم نباشد تا اینکه به بالا دست خود حسد نبرد و زیردست خود را خوار نشمارد. «تحف‌العقول، ص۲۹۴»

 

امام صادق (ع)

  • الحاسدُ يَضُرُّ بِنَفسِه قَبلَ أَن يَضُرَّ بِالمحَسودِ.

آدم حسود پيش از آنکه به طرف مقابل زيان برساند به خودش زيان رسانده است. (مستدرک، ج ۱۲، ص ۱۸)

  • قَالَ الصادقعلیهالسلام: لالْحَسَدُ حَسَدَانِ حَسَدُ فِتْنَةٍ وَ حَسَدُ غَفَلَةٍ فَأَمَّا حَسَدُ الْغَفْلَةِ فَكَمَا قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ حِینَ قَالَ اللَّهُ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ أَیِ اجْعَلْ ذَلِكَ الْخَلِیفَةَ مِنَّا وَ لَمْ یَقُولُوا حَسَداً لآِدَمَ مِنْ جِهَةِ الْفِتْنَةِ وَ الرَّدِّ وَ الْجُحُودِ وَ الْحَسَدُ الثَّانِی الَّذِی یَصِیرُ بِهِ الْعَبْدُ إِلَى الْكُفْرِ وَ الشِّرْكِ فَهُوَ حَسَدُ إِبْلِیسَ فِی رَدِّهِ عَلَى اللَّهِ وَ إِبَائِهِ عَنِ السُّجُودِ لآِدَمَ علیهالسلام .

 

امام صادق علیه السّلام فرمود: حسد دو نوع است: حسدى از سر فتنه و حسدى از روى غفلت، امّا حسد غفلت چنان است كه وقتى خداوند به فرشتگان فرمود: إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ- من گمارنده جانشینى در زمینم، گفتند: آیا كسى را در آن مىگمارى كه در آن فساد مىكند و خونها مىریزد، حال آنكه ما شاكرانه تو را نیایش مىكنیم و تو را به پاكى یاد مىكنیم یعنى آن خلیفه را از ما قرار بده و این سخن را از روى حسد بر آدم و از سر فتنه و ردّ و انكار نگفتند (بلكه ناآگاهانه و از سر غفلت چنین سخنى از زبانشان برآمد) و نوع دوم حسد آن است كه بنده را به كفر و شرك مىكشاند، و آن حسد ابلیس است در جوابگویى به خدا و سرتافتن از سجدهگزارى بر آدم علیه السّلام. « الکافی،همان ، ج ۷۵ ، ص ۲۵۵»

 

  • ألحسد أصله من عمی القلب و الجحود لفضل الله تعالی و هما جناحان للکفر و بالحسد وقع ابن ادم فی حسره الإبد و هلک مهلکا لا ینجو منه أبدا»، حسد از تاريكي قلب و از انكار نعمتهاي خدا نسبت به افراد سرچشمه ميگيرد و اين دو [ تاريكي قلب و ايراد به اين كه چرا خدا به مردم نعمت داده است ] دو بال كفر هستند و به سبب حسد بود كه فرزند آدم براي هميشه در حسرت باقي ماند و به هلاكتي افتاد كه هرگز از آن رهايي نخواهد يافت. « محمدرضا مهدوی کنی- نقطه های آغاز در اخلاق عملی- از صفحه ۳۳۲ تا »

 

  • النَّصيحةُ مِن الحاسِد محال!

توقع نصيحت و خيرخواهي از آدم حسود محال است! (خصال، ج ۱، ص ۱۲۷)

  • آفةُ الدّينِ: اَلحَسدُ وَالعُجْبُ وَالفَخرُ.

سه خصلت آفت دينند: حسد، خودپسندي و فخرفروشي به ديگران. (اصول کافي، ج ۳، ص ۴۱۸)

  • آدم ديندار چون مى‏انديشد، آرامش بر جان او حاكم است. چون خضوع مى‏كند متواضع است. چون قناعت مى‏كند، بى‏نياز است. به آنچه داده شده خشنود است. چون تنهايى را برگزيده از دوستان بى‏نياز است. چون هوا و هوس را ر‌ها كرده آزاد است. چون دنيا را فرو گذارده از بدى‏‌ها و گزندهاى آن در امان است. چون حسادت را دور افكنده محبتش آشكار است.مردم را نمى‏ترساند، پس از آنان نمى‏هراسد، و به آنان تجاوز نمى‏كند پس از گزندشان در امان است. به هيچ چيز دل نمى‏بندد پس به رستگارى و كمال فضيلت دست مى‏يابد و عافيت را به ديده بصيرت مى‏نگرد، پس كارش به پشيمانى نمى‏كِشد.(امالى مفيد، ص ۵۲، ح ۱۴)

 

  • إنَّ المُؤمِنَ يَغبِطُ وَ لايَحسُدُ و المُنافِقُ يحسُدُ ولايَغبِطُ.

مؤمن بر نعمت‌هاي ديگران غبطه مي‌خورد اما حسودي نمي‌کند در حالي که منافق بر آن‌ها حسودي مي‌کند ولي غبطه نمي‌خورد. (اصول کافي، ج ۳، ص ۴۱۸)

  • لِلحاسِد ثلاثُ علاماتٍ: يَغتابُ اِذا غابَ وَ يَتَمَلَّقُ اِذا شَهِدَ وَ يَشمَتُ بِالمُصيبَة.

آدم حسود سه علامت دارد: ‌در پشت سر غيبت مي‌کند، هنگام حضور تملّق مي‌جويد. و در وقت بلا و مصيبت انسان را شماتت مي‌نمايد. (خصال، ج ۱، ص ۶۰)

  • اَلحَسدُ أصلُهُ مِن عَمَي القَلبِ وَالجْحودِ بِفَضِل اللهِ تَعالي و هُما جَناحان لِلكُفرِ.

اصل و مَنشأ حَسَد از کوردلي و ناسپاسي الطاف الهي است که اين خود، دو بال کفر وبي‌ديني به شمار مي‌روند. (مصباح‌الشريعة،ص ۲۸۵)

  • مَن حَسَدَ مؤمناً اِنماثَ الايمانُ في قَلبِهِ كمايَنماثُ المِلحُ في‌الماءِ!

کسي که به يک مؤمن حسودي کند ايمان خود را مانند نمک که در آب حل مي‌شود به کلي از دست داده است! (تحف‌العقول، ص ۳۱۳)

  • يَقولُ إِبليسُ لِجُنودِهِ: أَلقوا بَينَهُمُ الحَسَدَ وَالبَغىَ، فَإِنَّهُما يَعدِلانِ عِندَ اللّه الشِّركَ؛ شيطان به سپاهيانش مى گويد: ميان مردم حسد و تجاوزگرى بيندازيد چون اين دو، نزد خدا برابر با شرك است.(كافى، ج۲، ص۳۲۷، ح۲)

 

  • اِیّـاکُـم اَن یَحسُـدَ بَعضُکـُم بَعضـاً فَـاِنَّ الکُفـرَ اَصلُه الحَسَـد؛از حسـد ورزى به یکـدیگـر بپـرهیزیـد، زیـرا ریشه کفـر، حسـد است.(تحف العقول، ص ۳۱۵)

 

  • اصولُ الکُفرِ ثَلاثَهٌ الحِرصُ وَ الاِستِکبارُ وَ الحَسَدُ؛ ریشه‌های کفر سه چیز است:حرص و بزرگ منشی نمودن و حسد ورزیدن.(جهاد النفس، ح ۵۵۰)

 

  • حسد یکى از سه امرى است که هیچ پیامبر و افراد فرو‌تر از آن در امان نیستند، اما مؤمن هیچگاه رفتار ناشى از حسد ندارد و حسادت را به عرصه عمل راه نمی‌دهد. « کلینى، اصول کافی، ج۸، ص۱۰۸. »

 

  • اصول الکفر ثلاثه: الحرص و الاستکبار و الحسد»، ریشه های کفر سه چیز است: حرص، تکبر و حسد. سپس درباره حسد فرمود: «و أما الحسد فابنا ادم حیث قتل أحدهما صاحبه» ، اما حسد در داستان دو پسر آدم] هابیل و قابیل[ است آنگاه که یکی دیگری را کشت.          « محمدرضا مهدوی کنی- نقطه های آغاز در اخلاق عملی- از صفحه ۳۳۲ تا »  

 

  • عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام، قَالَ: إِنَّ الْحَسَدَ یَأْكُلُ الْإِیمَانَ، كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ .

 

امام صادق علیه السّلام فرمود: حسد ایمان را میخورد چنان كه آتش هیزم را میخورد.« الكافی، ج۲، ص ۳۰۶ » 

  • عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ، قَالَ:سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: اتَّقُوا اللَّهَ، وَ لَایَحْسُدْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً؛ إِنَّ عِیسَى بْنَ مَرْیَمَ كَانَ مِنْ شَرَائِعِهِ السَّیْحُ فِی الْبِلَادِ، فَخَرَجَ فِی بَعْضِ سَیْحِهِ وَ مَعَهُ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ قَصِیرٌ، وَ كَانَ كَثِیرَ اللُّزُومِ لِعِیسى علیه السلام، فَلَمَّا انْتَهى عِیسى إِلَى الْبَحْرِ، قَالَ: بِسْمِ اللَّهِ بِصِحَّةِ یَقِینٍ مِنْهُ، فَمَشى عَلى ظَهْرِ الْمَاءِ، فَقَالَ الرَّجُلُ الْقَصِیرُ- حِینَ نَظَرَ إِلى عِیسى علیه السلام جَازَهُ -: بِسْمِ اللَّهِ بِصِحَّةِ یَقِینٍ مِنْهُ، فَمَشى عَلَى الْمَاءِ، وَ لَحِقَ بِعِیسى علیه السلام، فَدَخَلَهُ الْعُجْبُ بِنَفْسِهِ، فَقَالَ: هذَا عِیسى رُوحُ اللَّهِ یَمْشِی عَلَى الْمَاءِ، وَ أَنَا أَمْشِی عَلَى الْمَاءِ، فَمَا فَضْلُهُ عَلَیَّ ؟ قَالَ: فَرُمِسَ فِی الْمَاءِ، فَاسْتَغَاثَ بِعِیسى، فَتَنَاوَلَهُ مِنَ الْمَاءِ، فَأَخْرَجَهُ.ثُمَّ قَالَ لَهُ: مَا قُلْتَ یَا قَصِیرُ؟ قَالَ: قُلْتُ: هذَا رُوحُ اللَّهِ یَمْشِی عَلَى الْمَاءِ وَ أَنَا أَمْشِی عَلَى الْمَاءِ فَدَخَلَنِی مِنْ ذلِكَ عُجْبٌ. فَقَالَ لَهُ عِیسى: لَقَدْ وَضَعْتَ نَفْسَكَ فِی غَیْرِ الْمَوْضِعِ الَّذِی وَضَعَكَ اللَّهُ فِیهِ، فَمَقَتَكَ اللَّهُ عَلى مَا قُلْتَ، فَتُبْ إِلَى اللَّهِ- عَزَّ وَ جَلَّ- مِمَّا قُلْتَ.قَالَ: فَتَابَ الرَّجُلُ، وَ عَادَ إِلى مَرْتَبَتِهِ الَّتِی وَضَعَهُ اللَّهُ فِیهَا؛ فَاتَّقُوا اللَّهَ، وَ لَا یَحْسُدَنَّ بَعْضُكُمْ بَعْضاً .

داود رقى گوید: شنیدم امام صادق علیه السّلام میفرمود: از خدا پروا كنید و بر یك دیگر حسد مبرید.همانا از جمله مقررات دینى عیسى بن مریم گردش در شهرها بود، در یكى از گردشها مردى كوتاه قد كه غالبا ملازم عیسى علیه السّلام و از اصحاب آن حضرت بود همراهش شد، چون عیسى بدریا رسید، با یقین درست فرمود: بسم اللَّه و بر روى آب راه رفت، چون مرد كوتاه قد عیسى علیه السّلام را دید كه بر روى آب میگذرد او هم با یقین درست گفت بسم اللَّه و بر روى آب براه افتاد تا بعیسى علیه السّلام رسید، آنگاه خود بینى او را گرفت و با خود گفت: این عیسى روح اللَّه است كه بر روى آب میرود و من هم روى آب میروم پس او را بر من چه فضیلتى باشد؟آنگاه در آب فرو رفت و از عیسى فریادرسى خواست، عیسى دستش را گرفت و از آب بیرون آورد و باو گفت: اى كوتاه قد؛ چه گفتى؟ (كه در آب فرو رفتى) گفت: من گفتم: این روح اللَّه است كه روى آب راه میرود و من هم روى آب راه میروم و مرا خود بینى فرا گرفت، عیسى باو فرمود: خود را در جایى گذاشتى كه خدایت در آنجا نگذاشته، پس خدا بسبب این گفتار ترا مبغوض داشت، از آنچه گفتى بسوى خداى عز و جل توبه كن.امام علیه السّلام فرمود: آن مرد توبه كرد و برتبهاى كه خدا برایش قرار داده بود برگشت، پس از خدا پروا كنید و بر یك دیگر حسد نبرید.«الكافی، ج۲، ص ۳۰۷ »

  • عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: كَادَ الْفَقْرُ أَنْ یَكُونَ كُفْراً، وَ كَادَ الْحَسَدُ أَنْ یَغْلِبَ الْقَدَر.

امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: نزدیك است که فقر به كفر بینجامد و نزدیك است كه حسادت بر تقدیر چیره آید . « الكافی، ج۲، ص ۳۰۷ »

 

امام هادی (ع)

  • اَلحَسَدُ ما حي‌الحَسَناتِ جالِبُ المَقتِ.

حسد، حَسَنات انسان را نابود مي‌کند و بُغض و دشمني‌ها را باعث مي‌گردد.(اعيان‌الشيعة، ج ۲، ص ۳۹)

  • ايّاكَ وَ الحَسَدَ فِإِنَّه يَبينُ فيكَ و لايَعمَلُ في عَدُوِّكَ.

برحذر باش و از حسادت شديداً بپرهيز و اين را بدان که اثر آن تنها در خودت آشکار مي‌شود و اثري در دشمنت نخواهد داشت. (بحار، ج ۷۸، ص ۳۷۰)

 

سخن بزرگان

ارسطو

از ارسطو پرسیدند که چرا حسود همیشه مغموم و ناراحت است. حتّی از بیماران نیز ناراحتی اش بیشتر است؟ در جواب گفت: حسود مانند سایر مردم هم غم دارد و هم شادی، ولی علاوه بر غم و اندوه خویش از خوشی ها و شادی های مردم نیز مغموم و ناراحت می گردد. لذا همیشه ناراحت است، یعنی حسود هم باید درد و رنج غم خود را بکشد و هم درد و رنجِ خوشی های مردم را.(حسد، سید رضا صدر)

 

راغب اصفهانی

راغب اصفهانی در تعریف حسد، چنین می گوید: «اَلْحَسَدُ تَمَنّی زَوَالِ نِعْمَةٍ مِنْ مُسْتَحَقٍّ لَهَا وَ رُبَّمَا کَانَ مَعَ ذَلِکَ سَعْیٌ فِی اِزَالَتِهَا؛ حسد، آرزوی زوال نعمت از مستحق آن است و گاه همراه این آرزو تلاشی [هم] در زوال نعمت انجام می گیرد.»

مرحوم طالقانی

مرحوم طالقانی در صفحه ی ۳۱۰ تفسیر پرتوی از قرآن راجع به حسد چنین می نویسد:

کسی که دارای طبیعت و خوی حسد است این خوی چون دیگر خوی های پست ناشی از کوته بینی و ناتوانی و زبونی روحی است و اثرش در نفس حاسد این است که بدون حساب سود و زیان از نعمت و قدرت دیگری رنج می برد و خود را می خورد و چون این خوی برانگیخته شده از درون سر می زند بنابراین فتنه بر می انگیزد و زیان ها می رساند.

پیتر اشتانیکرون

پیتراشتانیکرون Piterashtanicron با متأثر شدن از کتاب لاتَقتُل نَفسَکَ (خود را به قتل مرسان) می نویسد ممکن نیست انسان زندگی سعادتمندانه ای داشته باشد در حالی که در درون جانش حسد رخنه کرده است. حسد تمامی مجاری حیات را مسموم می کند بسیاری از بیماری های خونی به خصوص زخم معده و روده ناشی از حسد است هر کجا زخم معده و روده ای یافتید ریشه هایی از حسد در آن وجود خواهد داشت.

 

لقمان حکیم

امام صادق(ع) از لقمان حکیم (ع) نقل می‌کند که ایشان برای شناخت حسود نشانه‌هایی را بیان می‌کند. آن حضرت می‌فرماید:قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ: وَلِلحاسِدِ ثَلاثُ عَلاماتٍ: يَغتابُ إِذا غابَ وَيَتَمَلَّقُ إِذا شَهِدَ وَيَشمَتُ بِالمُصيبَةِ؛لقمان به فرزندش گفت: حسود را سه نشانه است: پشت سر غيبت مى كند، روبه رو تملّق مىگويد و از گرفتارى ديگران شاد مى شود.(خصال، شیخ صدوق، ص ۱۲۱).

ابن عربی:

ابن عربی، حسد را خویى ذاتى می‌داند که نابود شدن آن امکان ندارد.« نیز رجوع کنید به گوهرین، ج ۴، ص ۲۱۳. »

غزالی:

غزالی ریشه حسد را در قلب می‌داند و معتقد است اگر حسد در زبان یا رفتار بروز کند، در این صورت انسان مرتکب گناه (مَظْلمه) شده و باید حلالیت بطلبد، اما‌ اگر حسد در‌‌ همان مرحله قلب بماند، در این صورت انسان فقط مرتکب گناهى بین خود و خدا شده است.« غزالی، ۱۴۱۷، ج ۳، ص ۲۰۴ـ۲۰۶  »

فیض کاشانی:

فیض کاشانی با تفکیک دو مفهوم حسد و غبطه(منافسه) معنای حسد را كراهت داشتن نعمت بر دیگری و علاقمندی به زوال آن نعمت می‌داند. و معتقد است اگر کسی بدون کراهت به نعمت‌های دیگران، مثل آن را برای خودش بخواهد آن را غبطه و منافسه می‌گویند.« فیض کاشانی، الحقایق، ۱۳۸۷ش، ج۱، ص۱۷۱. »

نراقی:

ملا احمد نراقی، حسادت را یک موضوع درون صنفی می‌داند و معتقد است هر صنفی حسد به صنف خود می‌برند نه به صنف دیگر، چون مقصود اهل یک صنف، یک چیز و هر یک مزاحم دیگری می‌گردند. پس عالم به عالم حسد می‌برد نه به عابد. و تاجر به تاجر حسد می‌برد نه به عالم مگر به سبب دیگری که باز باعث رابطه گردد. نراقی معتقد است حسادت، نوعی بدبینی به عالم هستی و کائنات است شخص حسود نمی‌داند که در روی زمین برای همه اشخاص وفور نعمت وجود دارد. در دیدگاه وی شخصی که اینگونه اعتراض می‌کند نمی‌داند که دارد به نظام حاکم بر کائنات اعتراض می‌کند.« نراقی، معراج السعاده، ۱۳۷۷ش، ص۴۴۷ »

امام خمینی (ره) :

امام خمینی (ره)حسد را حالتى نفسانى و حیوانی می‌داند که صاحب آن، آرزو می‌کند سلب کمال و نعمت را از دیگری، چه آن نعمت را خود دارا باشد یا نه، و چه آن نعمت را برای خودش هم بخواهد یا خیر.« خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۰۵ »

علامه شیخ محمدتقی شوشتری :

امیرمومنان علیه السلام فرمود: «صحه الجسد من قله الحسد»، سلامتی بدن از کمی رشک بردن است.علامه شیخ محمدتقی شوشتری پس از نقل این جمله امیر مومنان علیه السلام مینویسد: شش کس همیشه ناراحت اند که یکی از آن ها حسود است. آن گاه از قول اصمعی نقل می کند که گفت: عرب صحرا نشینی را دیدم که صدو بیست سال از عمر او گذشته بود. پرسیدم چه چیز سبب شد که عمر تو این قدر طولانی شود؟ گفت به خاطر این که حسد نورزیدم.

 

 داستان

داستان اوّل: در اینجا داستانی از زندگانی حضرت عیسی بن مریم (ع) را که از داود رقی نقل شده است   می آوریم:داود رقی گوید: شنیدم از امام صادق علیه السلام که می فرمود: از خدا پروا کنید و بر یکدیگرحسد مبرید. همانا از مقررات دینی عیسی بن مریم گردش در شهرها بود در یکی از گردش ها مردی کوتاه قد که غالباً ملازم عیسی علیه السلام و از اصحاب آن حضرت بود همراهش شد، چون عیسی علیه السلام به دریا رسید با یقینی درست فرمود بسم الله و بر روی آب راه رفت چون مرد کوتله قد عیسی علیه السلام را دید که بر روی آب می گذرد او هم با یقینی درست گفت بسم الله و بر روی آب به راه افتاد تا به عیسی علیه السلام رسید، آنگاه خودبینی او را گرفت و با خود گفت: این عیسی روح الله است که بر روی آب می رود و من هم روی آب راه می روم پس او را بر من چه فضیلتی باشد؟ آنگاه در آب فرورفت و از عیسی علیه السلام فریاد رسی می خواست، عیسی دستش را گرفت و از آب بیرون آورد و به او گفت ای کوتاه قد چه گفتی   ( که درآب فرو رفتی)؟ گفت: من گفتم: این روح الله است که بر روی آب راه می رود و من هم روی آب راه می روم ومرا خودبینی فراگرفت، عیسی علیه السلام به او فرمود: خود را در جایی گذاشتی که خدایت در آنجا نگذاشته پس خدا به سبب این گفتار، تو را مبغوض داشت، از آنچه گفتی به سوی خدای عزوجل توبه کن. امام علیه السلام فرمود: آن مرد توبه کرد و بر رتبه ای که خدا برایش قرار داده بود برگشت، پس از خدا پروا کنید و بر یکدیگر حسد نبرید.

امام صادق علیه السلام می فرمایند: إِنَّ المُومِنُ یَغبطُ وَ لا یَحسدُ وَ المنافقُ یَحسِدُ وَلایغبِطُ. مومن غبطه برد و حسد نبرد ولی منافق حسد برد و غبطه نبرد.

داستان دوم :  حسد بیماری مهلک و عجیبی است که گاهی آتش این بیماری دامن خود انسان را گرفته و به دیار عدم و نیستی ومرگ و هلاکت می برد نویسنده کتاب «الضوء اللامع» داستان عجیبی درباره ی حسد نوشته که خلاصه ی آن را در اینجا می آوریم.

مردی معاصر با موسی الهادی بود در بغداد می زیست نسبت به یکی از همسایگان خود حسد می ورزید و با تمام امکاناتش علیه او می کوشید ولی نتوانست به او زیانی برساند برده خردسالی را خریداری کرد و او را تربیت نمود تا سرانجام پا به سن جوانی و رشد گذاشت. روزی به او دستور داد که وی را روی پشت بام منزل حریف مورد حسدش به قتل رساند تا همسایه او را به جرم قتلش دستگیر کرده و اعدام کنند. کاردی را تهیه کرده آن را تیز و بُرّا ساخت و در اختیار غلامش قرار داد و گواهینامه یا وصیت نامه ای را نوشت که بر طبق آن غلام مذکور پس از مرگش باید آزاد شود و حدود یک ثلث از اموالش را به او بپردازند. این مرد حسود شفاهاً نیز به غلام گفت که پس از کشتن من آزادی و به هر کجا که دلت می خواهد می توانی مسافرت کنی.

مرد حسود غلام را پس از آنکه از چنین کاری سخت امتناع می ورزید وادار به اطاعت از فرمان خود ساخت. غلام به او می گفت من از خدا نسبت به جان تو بیمناک هستم ای مولای من چرا برای کاری که معلوم نیست بر وفق مرادت انجام گیرد جانت را به خطر می اندازی؟ و بر فرض هم که مطابق میل تو این کار به ضرر همسایه ات تمام شود پس از مرگ تو چه سودی عاید تو خواهد شد.

مرد حسود نیمه های شب از بستر بیرون آمد و غلام را از خواب بیدار کرد و غلام با چهره ای سرشار از بیم و هراس از جا برخاست چاقوی تیز را در اختیار غلام قرار داد و آرام آرام روی بام خانه همسایه رفتند، مرد حسود روی زمین خوابید و بدنش را در برابر قبله قرار داد و به غلام گفت: زودتر کار را تمام کن، غلام چاقو را به حلق او آشنا ساخته و رگ های گردن او را برید و به بستر خود بازگشت و او را در حالیکه در خون خویش می غلطید رها کرد.

بامدادان اهل منزل دیدند که از پدر بچه ها خبری نیست، سرانجام پس از تجسس کافی بدن بی سر او را بر روی پشت بام همسایه یافتند و همسایه را دستگیر کردند اما وقتی برای موسی الهادی حقیقت قضیه مکشوف گردید او را آزاد ساختند. هر دوداستان از کتاب دیار عاشقان آقای حسین انصاریان از انتشارات پیام آزادی نقل گردیده است.  «سند سفینه البحار، ج۱،ص۲۵۱»

 

 

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن