تاثیرات محیطی

 

تأثیر محیط طبیعی از دیدگاه بزرگان

(( ابن خلدون ))

اقليم و اخلاق در تعاليم جامعه شناس مسلمان؛ ابن خلدون شيوۀ ابن خلدون در بيان نظرات خود و نوع شناسي اجتماعي تقريباً شبيه به کار دانشمندان کلاسيک است و به صورت ( مقايسه اي و تطبيقي است)رباني، ۱۳۸۵، ۵۳-۷۲ ) تا حدودی نسبت به جریان های فکری رویکرد تجربی تری دارد و با نگرش پدیدار شناسانه ای به بررسی جوامع پرداخته است.

وي براي ارائه نظرات خود پيرامون موضوع اقليم و اخلاق به معرفي اقليم هاي هفت گانۀ موجود در جهان پرداخته و

تحليل هايي در رابطه با محيط و تأثير آب و هواي هر اقليم بر جسم و روان انسان ها دارد. ابن خلدون از جمله پيروان

نحلۀ جبر جغرافيايي است و معتقد است که در طول تاريخ تمدن هاي بزرگ در اقليم هاي معتدل کرۀ زمين شکل گرفته اند)کتابي ۱۳۶۶ -۱۶:۲۰). از ديدگاه ابن خلدون کرۀ زمين در هفت اقليم جمع می گردد که اقليم اول و دوم داراي آب  و هواي گرم و سوزان، اقليم سوم تا پنجم معتدل و ميانه و اقليم هاي ششم و هفتم سرد می باشند. وي ساکنان اقليم هاي مياني را به سبب زيستن در محيطشان کامل تر می داند و مردمان شام، حجاز، يمن، عراق، ايران، هند، چين، يونان و روم را جزء اين اقليم ها به حساب می آورد)ابن خلدون، ۱۳۵۹ :۱۵۱). ابن خلدون دربارۀ تأثير آب و هوا در اخلاق بشر نيز مطالبي : بيان کرده است. وي سبکسري، سبکي و شادابي و طرب بي اندازه را در سياه پوستان و محيطشان می بیند و علت آن را در حرارت هوا و فعل و انفعالات بر مزاج و اصل تکويني انسان بیان میکند)ابن خلدون،۱۳۵۹ :۱۵۷ ) و چادر نشينان ساکن در دشت و بيابان هاي اقليم گرم و خشک که کمبود حبوبات و اغذيه در آن ها به چشم می آيد را از لحاظ جسمي و اخلاقي باديه نشينان حال نيکوتر نسبت به شهرنشينان دارند و « : سالم تر از جلگه نشيناني مرفه و در آسايش می داند و می گويد قيافه آن ها کامل تر و زيباتر، و اخلاقشان دورتر از انحراف و ذهنشان براي فراگرفتن دانش ها و دريافت معارف آماده تر و روشن تر است .(ابن خلدون،۱۶۱ :۱۳۵۹ ).

 

اقليم و اخلاق در تعاليم شيخ محي الدين ابن عربي

براي بررسي تأثير اقليم بر اخلاق و احوال انسان ها می بايست به چرخۀ علل اختلاف که ابن عربی در باب معارف کتاب

ارزشمند فتوحات مکیه مطرح نموده است، رجوع نمود. شيخ، انسان را در سطح محيط اين دايره به گردش در می آورد و

علت ها و معلول ها را در اختلاف تجلیات، شرايع، نسبت های الهی، احوال، زمان ها، حرکات، توجهات و مقاصد بيان میکند.( ابوزید.۱۳۸۷ :۳۲۹)

 

چرخۀ علت تفاوت ها در میان انسان ها، از منظر ابن عربی : مأخذ: ابن عربی،۱۳۸۶ :۱۹۲

همان طور که از نمودار بر می آيد، اخلاق، زير مجموعه اي از احوالات انسان است و به صورت مستقيم و غيرمستقيم با زمان، نسبت هاي الهي، اختلاف حرکات و بقيۀ عوامل نامبرده در ارتباط است. اين ويژگي ها به نوبه ی خود سبب بوجود آمدن اقليم هایی در مکان هاي گوناگون شده است. بنابراين تأثير طبيعت، اقليم و مکان بر اخلاق و احوال همۀ موجودات و از جمله بشر در هر يک از موارد هشت گانۀ فوق به ظهور می رسد و همه ی اعضا آن منطقه به عنوان فرزندان آن اقلیم مطرح می شوند.واژۀ اخلاق جمع خُلق است که هم به معناي شخصيت و هم به معناي خصلت می باشد. واژه خلق در قرآن دو بار و در حديث به کرات به کار رفته است. اين واژه تنها در تلفظ و نه در نوشتار، با واژه خَلق متفاوت است. بنابراين خود واژۀ خُلق با خَلق مرتبط است و به عبارت ديگر خلق و خو ريشه در خلقت، يعني ماهيت بالفعل اشياء دارد. بنابراين می توان براي ويژگي هاي اخلاقي و زمينه هاي پيدايش آن از منظر ابن عربي به ريشه هاي خلقت و طبايع گوناگون مراجعه نمود(چيتيک  ۱۳۸۹:۶۵)

ابن عربي در باب معرفت و مقام فراست، خلق جسم حيواني را تر يکبي از چهار طبع صفرا، سودا، بلغم و خون می داند و

معتقد است که خداوند در اين اخلاط چهارگانه، قوايي روحاني قرار داده است، که آثار آن ها در جسمي که از آن ها پديد می یابد آشکار است. بنابراين اگر اخلاط در جسم ظِاهر از آن ها بر اعتدال يا نزديک به آن باشد، سبب امور نيکو و خير درظاهر انسان و اخلاق وي می گردد، و اگر تر يکب اخلاط در انسان بر حد اعتدال نباشد به حسب آن مقدار که از اعتدال انحراف يافته بيماري هايي در جسم و بر نفس خلق و خوهايي نامناسب پديد می آيد و اصلاح مزاج توسط طبيب جسم و روح را، راه استعمال : درمان خروج از اعتدال می داند . ( ابن عربی:۱۳۸۵ :۴۶۶ ) ابن عربي به مداواي جسم و اخلاق اميد دارد و رياضت، تمرين واستعمال علم را در راه درمان هر صفت نکوهيده مؤثر می داند، تا جايي که عادت را طبيعت پنجم ناميده که در طبيعت اصلي اثر دارد.( ابن عربی ،۱۳۸۵ :۴۷۵). به تعبیر امروزی با تداوم یک حالت و عادت دادن یک موجود می توان آن ویژگی را به خصلت طبیعی و ذاتی آن تبدیل کرد، چنانکه دانشمندان علوم تجربی در حال حاضر نمونه های فراوانی از این تجربه دارند.طبع و مزاجي که در آثار ابن عربي مطرح است، تر يکبي از اصول و ارکان چهارگانهحرارت و برودتبه عنوان فاعل ورطوبت و يبوستمنفعل می باشد. به گفتۀ ابن عربي حرارت و برودت پدران طبيعي و رطوبت و يبوست مادران طبيعي هستند)ابن عربي، ۱۳۸۵:۱۶۷).

 و هر يک متصف به صفاتي نظير حيات)حرارت(، علم)برودت(، اراده)يبوست( و قدرت)رطوبت( :  می باشند)ابن عربي، ۱۳۸۵:۱۰۸). بنابراين با امتزاج اين اصول و ارکان، اقليم ها و طبايعيگرم و خشک،گرم و مرطوب، : “سرد و خشکوسرد و مرطوب (معتدل)” پديد می آيد.

از ديدگاه ابن عربي حالات و رفتار هاي اخلاقي که بر گرفته از تر يکب اخلاط و ارکان می باشد، صفاتي ثابت و تغییرناپذير براي انسان ايجاب میکند و آن را ذاتي و مزاج خاص فرد یا موجود می داند.( ابن عربی،۱۳۸۵ :۴۰۷)

وی هه ی خُلق ها را از صفات الهي می داند و در نتيجه، همۀ آن ها را جزو مکارم اخلاق به حساب می آورد. به نظر ابن عربي خلق وخوها کاملا مذموم و ممدوح نيستند، بلکه تابع شرايطي هستند که مردم در آن واقع می شوند. لذا اگر شرايط به طور مناسب تغییرکند خلق و خو هايي که رذايل ناميده می شوند به فضيلت بدل می گردند. بنابراين خُلق ها في نفسه مباح می باشند و واژه هايي نظير مستحب، مکروه، حرام و حلال در رابطه با نحوۀ اعِمال اخلاق و عوارض خارجي آن به کار می رود)چيتيک، ۱۳۸۹:۷۸) .وی همچنین به برخي از ويژگي هاي صورت ظاهر و نسبت آن با اخلاق نيز مطالبي بيان کرده است و طبع حضرت محمد)ص( را به صفرا و سودا نسبت داده )اعتدال( تا کمال برای نشاه ایشان فراهم شود.(ابن عربي، ۱۳۸۵ :۴۷۲ )

با توجه به نکاتي که از ابن عربي بيان شد می توان چنين نتيجه گرفت که خُلق ها، وجودشان براي انسان امري جبري می باشد، ولي در شيوه هايي که به کاربرده می شوند و اختيار انسان در آن نقش دارد تغ يير پذيرند. بنابراين از يک سو آراء ابن عربي در بحث وجود شناسي اخلاق و تأثيرپذيري آن از طبع و اقليم، در مکتب جبرگراها و از سويي ديگر در بحث به کارگيري و اِعمال خصلت ها و اخلاق در مکتب احتمال گرا ها قابل طبقه بندي است. زیرا، از یک طرف اثرات مزاج و اقلیم را بر رفتار بیان میکند و از سویی دیگر با فرض متغییر نبودن اساس رفتاربرای درمان آن راهکارهایی ارائه می دهد.

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن